نه! اشتباه نکنید! مینیسریال «گامبی وزیر» با هدف نشاندادن وجوه هیجانانگیز و پنهانی بازی بهظاهر کسلکننده شطرنج ساخته نشده است. البته که بدون شک این سریال با هنرمندی تمام، جهان یک شطرنجباز را با تمام افت و خیزها و چالشهایش به نمایش میگذارد؛ بازیای که قدرت این را دارد که آدرنالین خون را بالا ببرد و حتی بیشتر از یک مربی فوتبال به تکنیک و حسابگری نیاز دارد. اما «گامبی وزیر» در پشت این هیجان خوشساخت هدف دیگری را دنبال میکند. گامبی وزیر مینیسریالی است ساخته اسکات فرانک و آلن اسکات، بر اساس رمان والتر تویس به همین نام که در سال ۱۹۸۳ منتشر شده است. گامبی وزیر توانست رتبه بالایی میان منتقدان و مخاطبان در سراسر جهان به دست آورد.
در واقع این مینیسریال پرسروصدا، داستان دخترک یتیم آمریکایی است که در یتیمخانه بزرگ میشود و با وجود عتاب و سختگیری حاکم بر آن یتیمخانه، در زیرزمینی نمور و تاریک، شطرنج را از پیرمرد سرایدار یتیمخانه میآموزد. تلاش این دختر نابغه در یادگیری شطرنج بهسرعت او را به مسابقات بینالمللی میرساند. مسیری که در آن، تمام حریفان خود را از کشورهای مختلف شکست میدهد تا به فینال برسد؛ یعنی نشستن روبهروی حریف کارکشتهای از روسیه که در بازی شطرنج مدعی شماره یک جهان است و قهرمانان افسانهای به جهان معرفی کرده است.
در واقع «گامبی وزیر» یک جنگ سرد است؛ جنگ سردی که سالیان طولانی بین دو قدرت جهان، یعنی آمریکا و روسیه دوام آورده است؛ جنگ تسلیحاتی و نمایش قدرت که حالا در بازی شطرنج نمود پیدا کرده است. در واقع روسیه در شطرنج تاکنون بیرقیب بوده و شاید شکست آن توسط آمریکا فقط در یک سریال آمریکایی تحقق پیدا کند. سریالی که به ظرافت تمام حرفهایش را در لفافه میزند، اما نه آنقدر که از چشم بیننده تیزبین مخفی بماند. به سادگی میتوان دریافت که دخترک شطرنجباز نماینده افکار مترقیخواهانه و نو آمریکایی است؛ افکاری که سالهاست با اندیشه کهنه و نخنماشده سوسالیستی روسیه در تضاد و جنگ است.
دخترک تمام حریفانش را شکست میدهد تا در نهایت در نبرد نهایی و اصلی رودرروی حریف روسی خود بنشیند. جالب اینکه او برای آماده شدن برای این نبرد، تنها به تمرین شطرنج اکتفا نمیکند، بلکه با نیروی جوانی و تفکر باز، شروع به آموختن زبان روسی میکند، در حالی که شاید برای یک نبرد دوسه روزه چنین اقدامی ضروری به نظر نرسد، اما حریف روسی او مردی پا به سن گذاشته و با گاردی بسته است که تمام مدت افرادی از کاگب او را همراهی میکنند. یعنی دختر آمریکایی کاملاً آزاد و بدون مداخله سیاسیون به میدان میرود، اما شطرنجباز روسی تبدیل به مهرهای سیاسی شده است که البته نمیتواند یک مکالمه معمولی به زبان انگلیسی داشته باشد و مصاحبههای خبری او توسط مترجم، ترجمه میشود.
حالا قرار است اندیشه مترقی و نوی آمریکا که از قضا یک دختر جوان است، در میدانی مردانه بجنگد که حضور دموکراتیک زنان در میادین مردانه را یادآوری میکند و جالبتر اینکه دوست صمیمی او که هزینه سفرش برای شرکت در این مسابقه را میدهد، یک دختر سیاهپوست انتخاب میشود تا به تمام حرف و حدیثها درباره نژادپرستی آمریکایی حتی در ۵۰ سال پیش پایان دهد.
دختر سیاهپوستی که اتفاقاً در دانشگاه حقوق میخواند و قرار است با یک سفیدپوست ازدواج کند. اما در مسابقه فینال دیپلماتی از آمریکا دختر جوان را همراهی میکند تا در این میان بتواند صدای دموکراسی سرمایهداری را به گوش مطبوعات جهان برساند، اما اندیشه نوی آمریکایی در برابر چنین اقدامی مقاومت میکند تا آزادی اندیشه در آمریکا و نسل جدیدش را خاطرنشان کند.
در بازی نهایی در روسیه، تیم مشورتدهنده به حریف روسی تعدادی پیرمرد با تکنیکها و افکار کهنه هستند که البته دختر جوان میتواند زبان روسی آنها را بفهمد، اما تیم پشتیبان دختر، چند جوان خوشفکر همسن اویند که حالا یاد گرفتهاند و میتوانند برای برد کشورشان یک تیم دوستانه و همدل تشکیل دهند تا بر تیم اجباری و پیر حریف روسی دستخوش بزنند.
حالا در سالنی تاریک و مخوف و بدون تزئینات کلاسیک یا مدرن، دختر نبردش را به پیروزی ختم میکند تا در نهایت با لباسی سراسر سفید، آزادانه در خیابانهای مسکو قدم بزند و در نهایت به سان یک دوست جوان و زیبا پیرمردان روسی را در پارک به مبارزه بطلبد. آری آمریکا توانست با آزاداندیشی و حتی با وجود خطاکاری و رویآوردن به الکل، به اندیشه پوسیده سوسالیستی روسیه پیروز شود، آن هم در یک سریال خوشساخت که ظاهراً با صفحه شطرنج موضوع تازهای را به مخاطبانش ارائه میدهد.