#دعا کردن یعنی که تو چیزی به خداوند میگویی
این #خدا اختراع خودت است
دعای تو اختراع خودت است
و به خدا چه خواهی گفت؟
فقط چیزهای بیاهمیت: “این کار را بکن، آن کار را نکن!” یا که “تو چقدر بزرگی!”
او این چیزها را بسیار زیاد و برای مدتهای طولانی شنیده است؛ باید به ستوه آمده باشد! او باید برای پرهیز از این مردمان بهاصطلاح مذهبی از چوبپنبه برای بستن گوشهایش استفاده کند! میلیونها نفر دعا میکنند و انواع چیزها را میگویند. او باید خسته شده باشد، کاملاًخسته.
ولی بودن در نیایش پدیدهای کاملاً متفاوت است
دعاکردن یک چیز است؛ چیزی بچهگانه است و به سبب ذهن شرطیشده وجود دارد
ولی درنیایشبودن یعنی:
عاشق جهانهستی بودن، در #رقص با جهانهستی بودن، باستارگان رقصیدن، با پرندگان آواز خواندن، با رودخانهها جاری بودن
این نیایش است. ولی چنین نیایشی فقط وقتی طلوع میکند که:
#مراقبه فضای مناسب را برای آن خلق کرده باشد
تاکید من روی مراقبه بههمین سبب است و من زیاد در مورد دعا و نیایش صحبت نمیکنم، زیرا وقتی مراقبه تکمیل شود، نیایش بهخودی خودش میآید. نیازی نیست در موردش صحبت شود
زیرا اگر در مورد دعا صحبت کنم، هرگونه خطری هست که شما سوءتفاهم خواهید کرد، زیرا دعاکردن آسان است و مراقبه دشوار است.
دعا کردن آسان است و بسیار ارزان. میتوانی به کلیسا بروی، زانو بزنی، دستهای را برهم بگذاری و با خدا حرف بزنی. هیچ هزینهای ندارد. یا اینکه هرشب قبل از خواب نزد خداوند دعا کنی.
فایدهی تکرار یک چیز هر روز و هرروز چیست؟ و شخص امیدوار است که خداوند باید قادر به خواندن باشد! این بهمراتب روشنتر و هوشمندانهتر است. چرا مانند طوطی یک دعا را هر روز تکرار کنی؟!
من به شما نمیگویم که دعا کنید زیرا این را میدانم که در حال حاضر هرکاری بکنید اشتباه خواهد بود،
من مراقبه را میآموزم،
و نیایش بطرغیرقابل اجتنابی خواهد آمد؛ نمی توان از آن پرهیز کرد؛ ولی این دعایی کاملاً متفاوت است، رایحهای متفاوت دارد، بافتی متفاوتی دارد: فقط پر از شادمانی و خوشی و سپاسگزاری است. تو چنان احساس رضایت و سعادتمندبودن داری که تمام قلبت “از تو متشکرم” میگوید،
نه با این کلمات، تمام قلبت “آری” میگویند. تسلیم شدهای. زندگیت یک نیایش است. آنگاه نیازی نداری که به کلیسا یا معید بروی: دعای خودت را #زندگی میکنی؛ آن را تنفس میکنی، مینوشی…. با آن حرکت میکنی و تمام اینها دعای تو است.