"العَدالة" و "المُعادَلة" لفظي است كه در حكم و معني مساوات است و به اعتبار نزديك بودن عدل به مساوات ، در آن مورد هم به كار ميرود."عَدْل" در مواردی كه با بصيرت و آگاهي درك ميشود، به كار ميرود مثل احكام و "عدل" ضد ظلم و جور و هم معني قسط است، ريشه و مشتقات عدل نزديك به سي بار در قرآن ذكر شده و اين تكرار اشاره دارد به اينكه قرآن به عدل توجه فراواني داردو در موارد مختلف انسانها را به اجرای عدالت و قیام برای عدالت می خواندو می فرماید:ای کسانی که ایمان آورده اید ؛ قیام کنندگان دایمی به عدالت باشید و..
در واقع هر فرد و جامعه ای که عدالت می ورزد در حال قیام است وهر قیام حقیقی که ، با هدف گیری منطقی برای گسترش عدالت باشد همان عدالت به معنی واقعی است. آن فرد وجامعه ای که در راه شناخت وبرقراری عدالت و چگونگی اجرای اندیشه وحرکت می کند قیام به عدالت کرده است. باید توجه داشت که فقط قیام برای عدالت کافی نیست و باید سعی شود عدالت رامستقر نموده و پایدار نگه داریم و پایداری عدالت نیز محتاج اجرای دایمی عدالت در تمام سطوح اجتماعی است.قانون عدالت يك قانون كلي و عمومي است و هر نوع داوري و حكومت را چه در امور بزرگ و چه كوچك شامل ميشود. "عدل" به معناي رعايت حقوق ديگران در برابر ظلم و تجاوز به كار مي رود از اين رو عدل را به معني "اعطاء كل ذي حقٍ حَقَّه" گرفتهاند، و برخی در معناي عدل توسعه دادهاند ودرفلسفه آن را به معناي "هر چيزي را در جاي خود نهادن يا هر كاري را به وجه شايسته انجام دادن " به كار بردهاند. از نظر علی (ع) آن اصلی که می تواند تعادل جامعه را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد و به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکل عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند. عدالت در لغت معادل دادگری است.آمارتیاسن میگوید: هیچ مکتب و ایدئولوژی و حتی هیچ چارچوب اجتماعی نیست که به عدالت اعتقاد نداشته باشد. منتهی اینکه در این رویکردها چه چیز را باید عادلانه محسوب کرد، مورد بحث است.مرتضی مطهری در تعریف عدالت معتقد بود این مسئله که عدالت چیست، شاید چندان احتیاج به تعریف نداشته باشد. افراد بشر کم و بیش ظلم را می شناسند، تبعیض را می شناسند. عدالت نقطه مقابل ظلم است، نقطه مقابل تبعیض است و به عبارت دیگر، افراد بشر در دنیا به حسب خلقت خودشان و به حسب فعالیت هایی که می کنند و استعدادهایی که از خود نشان می دهند، استحقاقی پیدا می کنند.عدالت عبارت است از اینکه آن استحقاق و آن حقی که هر بشری به موجب خلقت خودش و به موجب کار و فعالیت خودش به دست آورده است، به او داده شود، نقطه مقابل ظلم است که آنچه را که فرد استحقاق دارد به او ندهند و از او بگیرند، و نقطه مقابل تبعیض است که دو فرد که در شرایط مساوی قرار دارند، یک موهبتی را از یکی دریغ بدارند و از دیگری دریغ ندارند. ولی در عین حال از قدیم الایام افرادی در میان بشر بوده اند که اساسا منکر واقعیت داشتن عدالت بوده و هستند و می گویند اصلا عدالت معنی ندارد. عدالت مساوی با زور است، عدالت یعنی آن چیزی که قانون موجود حکم کرده باشد و قانون موجود هم آن است که زور آن را به بشر تحمیل کرده باشد. پس عدالت را در نهایت امر، زور تعیین می کند...اینکه قوانین مبتنی بر نظر اکثریت جامعه تدوین شود یا بر مبنای تحمیل اقلیت حاکم برآن جامعه امری است که در جوامع مختلف تفاوت می کند، وقتی گفته می شود "الملک یدوم مع الکفر و لایدوم مع الظلم"بدین معنی است که، ادارۀ جامعه با کفر می تواند ادامه داشته باشد ولی با ظلم امکان پذیر نیست و به عقیده ی این قلم این امر در هیچ تاریخ و سرزمینی ، استثنایی نداشته، نداردو نخواهد داشت . ما عدالت را نقطه مقابل ظلم معنا کردیم پس با عنایت به این تعریف ادارۀ هیچ جامعه ای با بی عدالتی وظلم ، هرگز امکان پذیر نخواهد بود.