عدالت مفهومی اخلاقی و انسانی دارد. برقراری عدالت در همه جای جهان یک «ارزش» بوده و منطبق با اخلاقیات انسانی است. در مقابل بیعدالتی در تمامی فرهنگها و جوامع ظلم شمرده میشود و شاخصی جز ضد ارزش انسانی نیست. در این بین برای احقاق حق و استقرار عدالت، فقط «ایستادگی» مانند آنچه گفته میشود برای انقلاب ۵۷ رقم خورد، کافی نیست بلکه باید عدالت را در بطن جامعه مستقر کرد و پایدار نگه داشت. پایداری عدالت نیز محتاج اجرای مداوم عدالت و بازنگری و اصلاح دائمی آن در تمام سطوح اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. قانون عدالت، یک قانون کلی و عمومی است و هر انسانی در هر جامعه و ملتی مستحق آن است که زیر پوشش عدالت باشد. هر ملتی شایستگی زندگی عادلانه را دارد. هر حکومتی، چه در امور بزرگ و چه کوچک، چه در امور اقتصادی و اجتماعی و چه در سایر امور مکلف به رعایت عدالت در حق ملت است.
«عدل» بهمعنای رعایت حقوق فرد فرد جامعه است و در مقابل افراد نیز در مواجهه با یکدیگر موظف به رعایت عدالت هستند. عدالت میگوید امکانات متوسط اقتصادی باید برای زندگی آحاد جامعه اعم از وزیر و وکیل و کارمند و کارگر و بازنشسته و خلاصه هر شهروندی مهیا باشد. امکانات متوسط یعنی هر فردی باید بدون نیاز به تحمل فشار اقتصادی، زندگی متناسب، پایدار و استانداردی داشته باشد. عدالت میگوید یک فرد بازنشسته بعد از ۳۰ سال کار و پرداخت منظم حق بیمه و مالیات، در ایام بازنشستگی نباید گرفتار عدم تناسب دخل و خرج جاری زندگی و تامین مسکن و خوراک و پوشاک و دارو و درمان و هزار درد بیدرمان دیگر شود.
نباید با حسرت زندگی کند. نباید در دورانی که نیاز به آرامش و آسایش بیشتری دارد، از ناامنی اقتصادی در رنج باشد. کدام عدالت میگوید بازنشستهای که ۳۰ سال تمام انرژی و توانایی و جوانی خود را برای کشور هزینه کرده و بیمه و مالیاتش را هم پرداخته، در دوران پیری در تامین زندگی توان لازم را نداشته باشد و باقیمانده عمر خود را در فشار و سختی سپری کند، آیا این است مصداق عدالت؟
عدالت در لغت معادل دادگری است. آمارتیاسن میگوید: هیچ مکتب و ایدئولوژی و حتی هیچ چارچوب اجتماعی نیست که به عدالت اعتقاد نداشته باشد. فقط اینکه در این رویکردها چه چیز را باید عادلانه محسوب کرد، مورد بحث است. این یعنی معنا و تفسیر عدالت میتواند با تعبیر افراد تغییر کند. این ابزار قرار دادن واژهها و بیاهمیت دانستن اصول انسانی است. در نگاهی دیگر مرتضی مطهری در تعریف عدالت میگوید: «این مسئله که عدالت چیست، شاید چندان احتیاج به تعریف نداشته باشد. افراد بشر کم و بیش ظلم را میشناسند، تبعیض را میشناسند. عدالت نقطه مقابل ظلم است، نقطه مقابل تبعیض است و بهعبارت دیگر، افراد بشر در دنیا به حسب خلقت خود و به حسب فعالیتها و استعدادهایی که از خود نشان میدهند، استحقاقی پیدا میکنند.»
به این تعبیر، عدالت عبارت است از اینکه آن استحقاق و حقی که هر بشری به موجب خلقت خود و کار و فعالیت و ظرفیتهای خود بهدست آورده به او داده شود. در این شرایط است که عدالت نقطه مقابل ظلم قرار میگیرد.
با این همه همواره افرادی در میان بشر بودهاند که اساسا منکر واقعیت داشتن عدالت بوده و هستند و میگویند اصلا عدالت معنی ندارد. میگویند عدالت مساوی با قانون است و قانون میتواند به هر شکلی اعمال شود؛ حتی به ناحق. در این نگاه عدالت یعنی آن چیزی که قانون حکم کرده و قانون هم قانون است؛ حتی اگر ناعادلانه وضع و بهزور به جامعهای تحمیل شده باشد.
باتوجه به تمام آنچه گفته شد متولیان وضع قانون و نمایندگان ادوار مجلس، برای استقرار عدالت اقتصادی بیش از ۴۰ سال فرصت داشتهاند و باید پاسخ دهند که چه کردهاند؟
همسانسازی حقوق بازنشستگان و سایر افراد جامعه با خط فقر، در سرزمینی غنی، کجای عدالت معنی میشود؟ صدای بازنشستگان صبور، معلمان شرافتمند، کارمندان قانع، نیروهای نظامی و انتظامی زحمتکش و آحاد جامعه گرفتار را بشنویم. این صدای خانوادههای آنها است. نداشتن غم نان، غم سرپناه، غم شغل، غم دارو و درمان و از جمله حقوق طبیعی هر انسانی است که در سرزمینی پرنعمت زندگی میکند.
قوانین ناعادلانه وضع نکنیم تا فردا قوانینی ناعادلانه علیهمان وضع نشود. با بازنشستگان و کارمندان و سایر آحاد جامعه عادلانه رفتار کنیم و حقوق منطبق با کارشان را بپردازیم تا این بخش از جامعه نیز باتوجه به هزینههای زندگی قادر به زندگی استاندارد باشند.