p.mirjavadi
p.mirjavadi
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

حس آدم به آدم است که ظلم می کند

همسو شدن با زندگی در رابطه با خود و حتی به یاد آوردن خاطرات خود، تجربه ی احساس است. یا که در ارتباط با دیگران، موقعیت های متفاوت زندگی که در پیش پای ما گشوده می شود، باز هم تجربه ی احساس است. داشتن حس های متفاوت یعنی زنده بودن و جان بخشیدن به بقاست.

در سردابه ای با پلکان تاریک و دست کشیدن به دیواره های نمورش. چیستی پدیده های عینی، ذهنی و تصورشان در مخیله، تجارب گونه به گونه ی احساس است. در آن همسو شدن ها یاد میگیرم که جنسی از لای تورق ها با من حرف می زند و آزادی های زندگی کرده اش را گریه می کند. چرا انسان به انسان شکنجه می دهد به نام آزاد بودن؟

این که مکتبی در زیر پوست روزهای روشن و تاریک به وجود می آید به سلسله ای دوام میبخشد. نام آن سلسله حتی قاجار می شود!

من جنس مادرم را هرگز فراموش نمیکنم و حتمن از نبودش هم حمایت می کنم. مادر یعنی پروردن من در رحم سالم نه ماهه ام؟ یا که جنس مادرم فقط به اطاعت کردن است در بی عدالتی هایی که مثل روز آشکار است حتی در شب یلدا؟

داشتن، یک حس دارد و نداشتن برای من همان حس  دلتنگیست. حس افتخار. حس چگونه رفتن ها ویرانم می کند!

از نا خود آگاه بیدار شدن و تصور میکنم دست بر سر زلفان دخترک کوچکی که می کشم چه لذتی باید ببرم؟ آیا حس او را من هم درک میکنم و یا مثل همیشه از چراغ قرمز و بدون اعتنا رد می شوم؟

نامه های دنیای سوفی به دست تمام آدم ها می رسد. برخی بی توجهی به صندوقچه هایشان دارند و به نفع شان نیست، دریافت نمی کنند. می خواهند در لذت تظلم غرق شوند. التذاذ برتریت؟!

حس آدم است که به آدم ظلم می کند. طبقات به دست بنا ساخته می شود و با چه حسی و با چه التذاذی؟ من نمی دانم!

به قانون مگر می شود اعتراض کرد؟ از اجرا کننده اش تا به نوشتن آن، هیچ کسی به گردن نمی گیرد که کار من است و حس من است و نفع من!

به خواب دیده بودم که برخی دانایی حمل می کنند!

#پیمان.م (۲۹ اردیبهشت۱۴۰۲)

بی توجهیدنیای سوفیحس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید