p.mirjavadi
p.mirjavadi
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

زن در لباس عروسی اش، چشمانش کبود بود و مرد خونریزی سر داشت!

.

نیاز به بو کشیدن نیست اصلا، بوی آدم های نامطبوع از فرسنگ ها فاصله مشام آدم را گند می زنند. یا حتی به گوش آدم هم برسد! حرفی از جنس زدن تعطیل است. فرق نمی کند جنس زن باشد یا مرد. هر دو گوشت اند و پوست اند و استخوان و من از جنس لباسشان هم حرف نمی زنم حتی. از بلندی موهایشان هم، که شاید گیس مردی بلند تر از گیس زنانه باشد!

من از بلندی کلام حرف می زنم. از عفتی که پیچیده می شود در حرف هایی که ترکیب می شوند در مخ و از دهان ساطع می شود. یا که طولانی کلماتی که از متر بیشترند.

فکر کن، نه شب باشد و نه روز. اصلا زمان مطرح نیست آنکه داد میزند ای مادر فلان شده... حرف زشت، زشت است مگر نه؟

اینکه صدای خرد شدن شیشه از آسمان بیاید، ترسناک است، به هنگامه ای که آژیر آمبولانسی هم صدایش گوش کوچه را کر کرده باشد.

کدامین طبقه بود که عفت کلامش شیشه را  رنجاند، یا کدام فرهنگیست که در طبقه ی بالاتر از ما نشسته است و کثیف ترین مکالمات روزمره و کوچه و بازار را به شیشه می کوبند؟ شیشه صاف است و زلال و تحمل ناخالصی ها را ندارد، این که خرد می شود، حقش هست!

دو آدم متخصص در فحش و بذله گو معلوم است که یک کلمه حرف مشترک نداشته باشند. این شرم نیست؟ و حیایی که بلعیده شود، خانه بیمار است به خدا!

نگو محله های شلوغ این جور است، نگو که شاید بی فرهنگ اند از لحاظ تحصیل، مگر امروز چه کسی کمتر از کارشناس است؟ نگاهی به پیرامونم که می کنم پر از کارشناس زبده اند در حرافی! پر از کارشناس علافند در بی تخصصی!

باز هم بگویم یا کافیست؟ کافیست که آدم، آدم باشد و جای تناقض را بفهمد که کدام کلمه در کجای دهان آدم باید بچرخد که مزه اش شور نشود. یا که همیشه پارادکس بی جا و مکان نیست، مخصوصا در عشق! که آدمِ دور را نزدیک می کند و کلام شور شیرین می شود!

پیوند قلب را شنیده ای که!

همیشه قلب است به آدم نزدیک می شود یا دور. و نزدیک ترین جسم ها حتی در زیر یک سقف، دورترین قلب ها را دارند. خانه ات آباد ای عشق! چه ها که نمیکنی تو...

دیر گفتی، شیشه شکست، آبروی طبقه ی چندم ریخته شد. کاش به گوششان می رسید قلب به قلب نزدیک است تا جسمشان! آدم ها کر نمی شوند به خاطر جمع شدن موم در گوششان. کسی صدای خودش را اگر شنید، حرف نمی زند! یا بلند پرواز بودن به ارتفاع طبقات ساختمان ربطی ندارد و گاهی آدم در زیرزمینی نم دار با لشگری از سوسک های جیغ، بال پرواز در می آورد! آدمی که مست اشیا شود، پرواز می کند، بی بال و بی مغز!

زن در لباس عروسی اش چشم هایش کبود بود و مرد خون ریزی سر داشت!

#پیمان.م (۳۰ خرداد ماه ۱۴۰۱)

لباس عروسیکبود مرد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید