ویرگول
ورودثبت نام
p.mirjavadi
p.mirjavadi
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

نوشتن دلیل می خواهد!

قلم زدن دلیل می خواهد، حتی ناچیز. این "ناچیز" بزرگترین عاملی می شود که یک عمر آدم را به قلم زدن وادار می کند. با کلمات زندگی کند، بنویسد، در غم فرو غلتد، لذت ببرد و حتی لحظه ای در یک غمی زیبا شناور شود. یا که تنهایی آدم در میان پر جمعیت ترین جهان امکان. یا که من! از لرزیدن تن در هق هقی ناشکوه، در چنگ زدن به سنگ گرانیتی سیاه در قبرستانی به نام بهشت. فرار از زندگی، از رنج ها، دردهای مشترک آدم ها و سوزش سینه ها. یا من! که عاشق انجیر های خیس خورده ام که به هنگامه ای که دلشان می ترکد! نوشتن یعنی نفس کشیدن، یعنی زندگی کردن!
آدم اگر خود نسوزد چگونه می تواند دیگری را بسوزاند؟ این مثال تاثیر قلم است و اصلا، صاحب قلم و دلِ کباب شده ای که دارد.
قلم زدن، یعنی احترام گذاشتن به درد، به نرسیدن ها، به لرزهای شبانه ی بی خواب ماندن ها (به هزار دلیل) و احترام به عظمت قسم خوردن حضرت پروردگار به قلم است و هزاران دلیلی که آدم را به سمت نوشتن می کشاند، یا که مهاجری دلتنگی هایش را در زیر برج ایفل زمزمه کند و یا شبهای پیاده رفتن زیر باران های ایتالیا که همزمان تلاش وافر دارد که زبان کشور دیگر را یاد بگیرد. یا در نقاط مختلف اروپا یا کجاها یا همان جنگل های همیشه سبز شمال خودمان که نیما را آفرید یا بیژن مرحوم را در لاهیجانِ با صفا یا شاملوی بزرگ را که منجر به آفرینش عاشقانه های عظیم می شود و آیدای عاشق را عاشقانه قلم می زند.
خاطرات لعنتی زبان که می گشاید، آدم را قلقلک میدهد به نوشتن، به روایت کردن از هر زاویه ی دیدی که ممکن است و از یک آدم مهاجر و خوش سفر یک نویسنده می سازد. یا هزاران دلیل دیگر.
یا دلیلی که تمام وجود عالم را می سوزاند، می لرزاند، می کوباند و می گریاند. گلوی پاره پاره شده ی طفل کربلا، علی اصغر ( ع)، یا گوش های پاره پاره شده بی بی رقیه(س) و سر شکسته ی زینب(س) که سرشکسته نشد و زیبا ترین راوی و نویسنده ی کرب و بلا شد. به هنگامه ای که گفت: «ما رأیت الا جمیلاً» ، آنچه دیده بود همه اش زیبایی بود و این زیبایی ها منزوی ها را آفرید.
آدم که به وادی نوشتن می افتد، درد لذت دارد، غم لذت دارد و می شود عاشق هر پدیده ای شد و نوشت و لذت برد.
#پیمان.م (۱۴ مرداد ماه ۱۴۰۱)

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید