Pariya
Pariya
خواندن ۴ دقیقه·۳ روز پیش

در نهایت همه عشق ها تبدیل به هوس میشوند

آیا این عشق ارزششو داره ؟ راستش به پیشنهاد یه دوست ندیده تصمیم گرفتم بنویسم . همه چیزایی که تو قلبم سنگینی میکنه . همه زخمامو مینویسم تا بعد از اینکه از غمام آزاد شدم درسایی که از این یه سال گرفتمو بنویسم و بعدش بتونم مطالب انرژی بخشی که همیشه تو سرم بودو بنویسم .


چند روزه که حس میکنم با نوشتن و منتشر کردن تو ویرگول دردام آروم شدن . مرسی ویرگول :)
آهنگ بک تو بلک مانسکین رو پلی میکنم و با زخمایی که همیشه پنهونشون میکردم روبه رو میشم
البته یه سری چیزا رو نمیشه نوشت مثل یه چیزی بین بغض و اشک که تو میبینی ولی بقیه نباید ببینن






یه جا خوندم که میگفت عشق فقط بخاطر نیازهات اتفاق میفته واقن راست میگفت. پس سعی کنید نیازهاتونو خودتون برطرف کنید که به حضور کسی وابسته نشید

بار اولی که «م» رو دیدم 18 ماه پیش بود فکر نمی‌کردم هیچ وقت اینطوری دلم پیشش گیر کنه هر روز به امید اینکه اون منو ببینه و دوسم داشته باشه و باهام صمیمی بشه هر کاری میکردم. روزایی که قرار بود بخاطر کار کنار هم بشینیم من روی ابرا بودم و همه روز هفته حتی موقع کار کردن فکرم پیشش بود و هر تلاشی که میتونستم میکردم و هرجور که بود سعی میکردم باهم ارتباط برقرار کنیم .از بگو بخند بگیر تا جور کردن یه شرایط که جفتمون کنار هم قرار بگیریم و رفتن پیشش و باز کردن سر بحث و تکنیکایی برای عاشق کردن طرف مقابل و تکنیکای وابسته کردن و هر چی که بگید از اینترنت و دوستم«غ» که داستانی طولانی داره همه رو انجام دادم ولی اینکارا با تلاش تو حل نمیشه . حتی فکرمیکردم فردا چی بگم که بیشتر به هم نزدیک بشیم . وقتی صدام میزد دگرگون میشدم . اون واسم متفاوت ترین و زیباترین بود .بوی عطرش منو از این دنیا جدا میکرد. نمیدونم میفهمید چی میگم یا نه ولی وقتی کسیو بغل میکرد حالم گرفته میشد.دلم نمیخاست از جلوی چشمم بره . نمیدونم دوست داشتن یعنی چی ولی من میدیمش مستش میشدم و از عمق وجودم نگاش میکردم





ولی بلاخره فهمیدم که عشق زوری نیس . فهمیدم ولی خیلی سخت تاوانشو پس دادم . حتی توی رویاهام و خوابام میدیدم با اون بودنو . الانم گاهی دلم تنگ میشه ولی نه واسه اون ، دلم تنگ میشه واسه اون آدمی که بودم احساساتی که داشتم و عشق پاکی که نصیب یه آدم هول کردم. الان که عقلم سرجاش اومده میبینمش میگم وایی من اینو یه روز دوست داشتم؟ دوستام راست میگفتن این چه آدمیه لیاقت نداره . آره عیب های معشوق در نگاه عاشق دیده نمیشه . من داشتم توی این دوست داشتن غرق میشدم وابستگی عجیبی بهش پیدا کرده بودم که نمیدیمش داغون میشدم ، میدیمشم غمگین . از یه جایی به بعد دیدم فقط منم که تلاش میکنم دوسم داشته باشه و اون آدمی نیس که بتونه بقیه رو سالم دوست داشته باشه . اون فقط به فکر لذت بردن از آدما بود و غریزه جنسی و منم آیندم رو ترجیح دادم به اون عشق. از یه جایی که بعد از خودم پرسیدم آیا واقعا ارزششو داره؟ آیا حاضرم آیندمو خراب کنم بخاطر این آدم ؟ و جواب نه بود. تابستون بود که سعی کردم دیگه دوسش نداشته باشم فکر میکردم با دوست نداشتنش همه چی حل میشه

دوباره بر می‌خیزم
دوباره بر می‌خیزم



و بعد چند ماه وقتی دیدمش به آدمی که طوری دوسش داشتم که انگار بچمه دیگه هیچ حسی نداشتم فقط یه نوستالژی دوست داشتنی و نقطه امنی بود که میدونستم دیگه هیچ وقت نمیتونم بهش برگردم . دوست نداشتنش دردناکتر از دوست داشتنش بود . من ازش دور شدم و منتظر بودم تا بیاد سمتم و همه اشکا و غمایی که بخاطرش کشیدمو از دلم بشوره ببره و همه رو از یادم ببره و بگه اونم دوسم داره . من فکر میکردم حسمون دو طرفس. ولی انتظار بیخودی بود و اون حتی روحشم خبردار زجرایی که کشیدم نشد و میدیدم چطوری به زندگیش ادامه میداد و هیچ وقت ندید که چقد دوسش داشتم و این همه بخاطرش آسیب دیدم ذره ای روی زندگیش تاثیر نداشت.صد ها بار مردم و زنده شدم چند ماه شبا فقط اشک میریختم و روزا به زور خودمو جمع و جور میکردم و کارامو انجام میدادم . یه روز اونقد زار زدم که وقتی میخاستم بلند شم سرم گیج میرفت . حقم نبود اینارو تجربه کنم درحالی که طرف مقابل اصلا یه درصدشونم نفهمید
به نظرم خیلی منصفانه نیس که هر روز آدمیو ببینی که قبلا خیلی دوسش داشتی و الان هیچ حسی بهش نداری . نمیتونید تصور کنید چی کشیدم.ولی لازم بود همه اینا لازم بود تا من تبدیل بشم به چیزی که الان هستم و خیلی درسا گرفتم و الان وقتشه ارتباطمو با گذشتم کامل قطع کنم






الان از شما میپرسم آیا ارزششو داره؟ میدونم سخته نابود میشید تا بتونید تمومش کنید ولی خود جدیدی ازتون ساخته میشه که واقعا ارزش این همه سختی و زخمو داره
راستش من عاشق یه دختر شدم. عاشق همجنسم شدم و دلیلی برای مخفی کردنش پیدا نمیکنم .







و در آخر
گاهی یک تشر کافی نیست .برای خراب کردن هیولای خود ساخته توپ ها و آتش ها لازم است و برای خاموش کردن آتش خود سوزانده سیل ها اشک

گذشتهعشقخود شناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید