پناه سازگار
پناه سازگار
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

بینابین

خواستم بین داستان حباب براتون از اوضاع بگم، دلم حرف زدن می‌خواست و نوشتن تنها پناه منه!

دارم ویراستاری کار می‌کنم و کلی باید بخونم و تمرین کنم، کار قشنگیه، ساده نیست ولی سختم نیست!

به آرزوهام که فکر می‌کنم دلم می‌گیره، به بی‌پولی و دست خالی بودنم که نگاه می‌کنم اعصابم خورد میشه! تا اوضاع ایران بخواد ترمیم پیدا کنه من پیر شدم و زندگی نکردم، با نویسندگی و دانشجویی تو ایران نمیشه پول در آورد!

من کتاب مستقلمو گذاشتم فعلا کنار، باید ببینم یکم قلمم قدرتش بیشتر بشه بعد! حالا مثلا چاپم بشه برا دلشادیمه نه پول!

بنابر اینکه ازدواجم نمی‌کنم و قصدشم ندارم، یه دختر مستقل بی‌پول میشم!! شایدم وابسته شم به خانواده از جیب!

در کل اصلا حالم خوب نیست! هیچ چیزی آروم نیست و کمرشکنه همه چی!

دوست دارم، برم سفر، یه جهانگرد بشم! راهشو که بلد نیستم، اجازشم ندارم تو بیس سالگی/: ! نمیدونم باید چی کار کرد!

کاش یکی بود راهشو نشونم میداد حداقل، حیف! ‌

درونم آشفتست! درونم بی‌حاله، خستس! آه از درونمان نالان شده!

سرتون درد اومد، ببخشید/:

عکسا هم قشنگه گذاشتم! ببینید!

خستگیروح و رواناوضاع جوانان
نویسنده و شاعر کاکتوس، پیج اینستاگرامی: (panahnevis) [من مسلمانم]
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید