آنقدر بی خیال و بی اهمیت به اتفاقات شده ام ، باز هم می رنجم حتی از آن کلمه ی کوتاه که شاید نباید برایم ارزشی داشته باشد ..
من می رنجم هنوز می رنجم شاید بیشتر از قبل ..
شاید دردناک تر دلهره آور تر ....
اما میگذرم و می روم ..
کاش تقدیرمان اینگونه نبود که برای دوباره بودن بترسیم و برنجیم ...
سخت تر از آرزوی مرگ آرزوی زنده ماندن بود و من نمی دانستم
حال من باید اشک بریزم .. اشکی در این دنیای خاموش فراموش شده ام ...