ویرگول
ورودثبت نام
پناه سازگار
پناه سازگار
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

نگاهم می‌شنود

عکاس: وحیده طوافی
عکاس: وحیده طوافی



من ایستاده‌ام میان باغی سرسبز که سکوت همیشگی‌اش پابرجاست.

آدم‌ها بساط دورهمی چیده‌اند و در تکاپوی پخت و پزند. یکی دیگی را هم می‌زند و زیرلب دعا می‌خواند. یکی چادرش را می‌تکاند و دیگری شعله را کم می‌کند.

بچه‌ها بالا و پایین می‌پرند و بر سر هم‌دیگر می‌کوبند. آب می‌پاشند و از مادرهاشان پس‌گردنی می‌خورند.

درخت‌ها هم بی‌صدا تکان می‌خورند و بوی یاس‌ و سیبِ نارس‌شان را هدیه می‌کنند.

این سکوت از متفاوت‌ترین سکوت‌هاست. پر از اضطراب، پر از ترس.
گویا آدم‌ها با نگاهشان حرف می‌زنند. گاهی ترحم دارند، گاهی غم، گاهی لبخند تصنعی. شاید تک و توک میان آن‌ها کسانی مانند مادرم نگاهشان که به من می‌افتد، چشمکی می‌زنند و مرا آرام می‌کنند.
راستش را بخواهی راضی‌ام به نشنیدن، به نشنیدن آدم‌هایی که تو را انسان نمی‌بینند. آن‌ها که فهم و درکشان حتی در نگاه‌شان خفته‌ است.

دنیای ناشنوایان

نویسنده: پناه سازگار

گوینده: سحر رضایی

ناشنوا برابر شنوادرک و شعورناشنوایاننویسندگیعقیده
نویسنده و شاعر کاکتوس، پیج اینستاگرامی: (panahnevis) [من مسلمانم]
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید