آدمها در جنگ باید باور کنند که در راه حق میجنگند. روز ۳ سپتامبر ۱۹۳۹ که جنگ جهانی دوم آغاز شد، نویل چمبرلین، نخست وزیر بریتانیا خطاب به مردم کشورش گفت:
پدیده های شیطانی هستند که ما باید بر ضدشان بجنگیم. نیروی قهریه. ایمان منحرف. بی عدالتی، ظلم، ستم و آزار و شکنجه.
در ۱۹۴۲ در آمریکا پوستری از جو لوییس، قهرمان مشت زنی جهان با یونیفورم تمیز و اتو کشیده بر دیوارها نصب شد که تفنگ به دست گرفته بود و می گفت...
«ما پیروز خواهیم شد، چون خداوند پشتیبان ماست.»
اما واقعیت این است که طرف مقابل هم درست یک چنین اعتقادی داشت... ولی خدا هرگز طرف یک گروه و دسته ی خاص را نمی گیرد.
جنگ همیشه هولناک است. اما جنگ جهانی دوم از همه هولناک تر بود، چون میلیون ها نفر انسان بی گناه در اثر بمباران مناطق مسکونی در خانه هایشان و کیلومترها پشت خط جبهه جان خود را از دست دادند. اینها ده مورد حقایق فجيع و دهشتبار درباره ی یک حمله ی بمباران هوایی است که طی آن، دشمن یک شهر کامل را بدون رحم و شفقت با خاک یکسان کرد. تنها یکی از این ده مورد اشتباه است. آیا شما می توانید بگویید کدام یک؟
لندن، ۱۳ فوریه ی ۱۹۴۵
1: به مناسبت روز اعتراف یک کارناوال برگزار شده بود. روزی بود که بچه ها جنگ را فراموش کنند، لباس های رنگارنگ بپوشند و در خیابان های شهر رژه بروند. حدود هزار خانوار به تماشای سیرک رفته بودند و بی خبر از اینده، در حال تفریح بودند.
2- اول، هواپیماهای مسیریاب از راه رسیدند. آنها شهر را یافتند و چند بمب دود زا را برای علامت گذاری در ارتفاع ۲۰۰ متری مرکز شهر منفجر کردند، تا راه را بمب افکن ها نشان بدهند. افراد دفاع خانگی فوری دست به کار شدن تویچیهای ضدهوایی به قدری دستپاچه بودند که هواپیماهای خودی را ساقط کردند. مردمی که این صحنه را دیدند، برای نجات جان خود به سوی پناهگاه ها دویدند. اما هیچ کجا آژیر خطر به صدا درنیامد.
3- آخرین برنامه ی سیرک آغاز شد و دلقکها با الاغ هایشان وارد صحنه شدند. در این هنگام بود که عاقبت آژیر قرمز کشیده شد.
4- نخستین بمب ها در ساعت ۱۰ و ۱۳ دقیقه ی بعد از ظهر فرو افتادند. این بمبها حاوی مواد منفجره ی تخریبی بسیار قوی بودند که ساختمانها را ویران کردند و مردم را در پناهگاه های زیرزمینی به دام انداختند. اما بدترین قسمت ماجرا باقی مانده بود. شعله های آتش ناشی از بمباران که نیاز به اکسیژن داشتند، هوای اطراف را به سمت خود میمکیدند و وزش باد هم به آنها دامن می زد. آتش داغ تر و مکش شدید تر و باد حاصل از آن، قوی تر و قوی تر شد. این همان پدیده ی توفان آنش بود که بمب افکن ها می خواستند. گردبادهای شعله ور ، درخت ها را از ریش ها، در آوردند، انسانها را از زمین بلند کردند و همه را به قلب حریق مکیدند.
5- موج دوم بمب افکن ها در ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه ی بامداد سر رسید. آنها حامل بمب های آتش زا بودند که مایعات قابل اشتعال را روی شهر پخش کردند و آن را با یک هیمه ی آتش غول آسا مبدل ساختند. آنها این مرتبه، مشکلی برای پیدا کردن شهر نداشتند، چون دود و آتش ساختمان هایش از فاصله ی ۳۰۰ کیلومتری قابل مشاهده بود. کسی نمیداند چرا این مرتبه هیچ کدام از هواپیماهای شکاری خودی از زمین برنخاستند. برخی معتقدند که تماس با پایگاه هوایی قطع شده بود. در نتیجه، بمب افکن ها با آزادی در آسمان گشت می زدند و بمبهای آتش زای خود را هر کجا که دوست داشتند، فرو می ریختند. از ۱۴۰۰ هواپیمای دشمن که در این حمله شرکت داشتند، تنها شش فروند نتوانستند به پایگاه های خود بازگردند. وقتی چادر سیرک به آتش کشیده شد، اسب های عربی خاکستری رم کردند و با وحشت دور خودشان می گشتند. خلبانها می توانستند آنها را در نور شعله ها ببینند.
6- سپیده دم صبح چهارشنبه، معروف به «چهارشنبه ی خاکستری». بازماندگان از میان خرابه هایی که زمانی مرکز شهر بود، سر بر آوردند. ستونی از دود زرد قهوه ای به ارتفاع ۵ کیلومتر به آسمان برخاسته بود و خاکستر و خرده های آوار بر سر یک اردوگاه اسرای جنگی در ۲۰ کیلومتری شهر بارید. چهارشنبه ی خاکستری. بعد، موج سوم بمب افکن ها از راه رسید و ۱۱ دقیقه ی دیگر بر سر شهر مرگ بارید. شکاری های دور پرواز دشمن در ارتفاع پایین پرواز می کردند و هر کس و هر چیز را که می جنبید، به مسلسل میبستند. یکی از این هواپیماها، یک گروه از بچه های گر کلیسا را گلوله باران کرد.
7- بعضی از مردم موفق شدند دیوار پناهگاه خانگی خود را خراب کنند و خانه های همسایگانشان راه بگشایند. چون آنها به خیابان راه نداشتند، همین طور دیوارها را خراب می کردند و به دنبال راه خروج، از این خانه به آن خانه می رفتند. اما دود ناشی از آتش جمع میشد و آنها را خفه می کرد. یک افسر ارتش که در مرخصی به سر می برد، ۶۰ نفر را در یک پناهگاه دید که آتش راهشان را سد کرده بود. او سعی کرد به کمک آنها بشتابد:
پالتوهایتان را در سطل آب خیس کنید، روی سرتان بکشید و بدوید.
کسانی که به این نصیحت عمل نکردند، همگی جان سپردند.
8- یکی از هدف های اصلی، ایستگاه قطار، یعنی محل برگزاری کارناوال بود. آن روز در آن جا از اجساد بچه ها، کوهی ساخته بودند. بسیاری از آنها هنوز لباسهای رنگارنگ کارناوال را بر تن داشتند. اما ایستگاه تخریب نشد. روز بعد، قطارها حرکت شان را از سر گرفته بودند. در نتیجه، با وجود آن که عده ی فراوانی مردند،ولی دشمن در دستیابی به اهداف اولیه اش موفق نشد.
9- بعد، کار شمارش تلفات آغاز شد. یک هفته پس از بمباران هنوز شهر پر از اجساد دفن نشده بود. اجساد را در پیاده روها کنار هم چیده بودند، تا اقوامشان آنها را شناسایی کنند. به افراد امداد سیگار و برندی میدادند، تا بتوانند بوی تعفن اجساد را تحمل کنند. بعد، اسرای جنگی را برای کمک آوردند، ولی مردم به آنها حمله کردند. بالاخره باید دق دلشان را سر یک نفر خالی می کردند.
10- اجساد را بدون تابوت و کفن در گورهای دسته جمعی دفن کردند. بعضیها را در روزنامه و بعضی دیگر را در پاکتهای مقوایی سیمان پیچیده بودند. تلفات قابل شمارش نبود. بر طبق یک تخمین حدسی، حدود ۱۳۵٬۰۰۰ نفر کشته شدند.
پاسخ ها: همگی وحشتناک، ولی صحیح هستند. تنها نکته ی غلط، اولین کلمه بود، چون این شهر لندن نبود که توسط هیولاهای نازی نابود شد. این شهر، درسدن در آلمان بود که شبانه توسط نیروی هوایی بریتانیا و هنگام روز توسط نیروی هوایی آمریکا بمباران شد. یعنی البته همان کسانی که ادعا می کردند مورد حمایت خاص خدا هستند.
برگرفته از کتاب " جنگ جهانی دوم " نوشته تری دیری