سالها پیش یک داستان نقل میکردند که "میخواستم دنیا را تغییر بدم و ۷۰ ساله شدم و دنیا تغییر نکرد و اون موقع بود که فهمیدم برای تغییر باید از خودم شروع میکردم ..." و آدمها تشویق میشدند برای اینکه دنیا را جای بهتری کنند از خودشون شروع کنند ولی چرا در ایران امروز این اتفاق رخ نمیدهد؟!
یک روز صبح را تصور کنید که یک شهروند از خانه خارج میشود ...
اولین سکانس:
کارگر شهرداری آب را روی چمن و پای درخت رها کرده، این رفتار را با بمباران تبلیغاتی بیآبی و صرفهجویی مقایسه میکنه و با خودش میگه چرا مثلا من حیاط یا ماشینم را نشورم، وقتی شهرداری که شهر را بیلبوردهای صرفهجویی پر کرده اینجوری رفتار میکنه چرا من رعایت کنم؟
دومین سکانس:
سوار اتوبوس یا مترو شده، اتوبوس بینظم و گرم، متروی شلوغ، انبوه اتومبیلهای تک سرنشین که باعث ترافیک شدهاند و از فردا با خودش میگه چرا من گرما بخورم و سختی تحمل کنم بذار منم ماشین بیارم
سومین سکانس:
شهر از آلودگی هوا در حالت نیمه تعطیل قرار گرفته است، اتوبوسهای فرسوده شهری بیشتر سهم از آلودگی هوا را دارند، بازم با خودش میگه اینهایی که اینجوری شهر را تعطیل میکنند چرا خودشون رعایت نمیکنند و معاینه فنی ندارند؟ بازم با خودش میگه بذار منم ماشین بیارم
سکانس بعدی از یک روز با چندین ساعت بی برقی شروع میشه ولی شب تمام ساختمانهای دولتی نورپردازی دارند.
سکانس بعدی دریافت یک رشوه توی یک اداره شروع میشه که کارمند ساده میبینه مدیرانش با اختلاسها بزرگ درگیر هستند و با خودش میگه چرا من نگیرم؟!
سکانسهای بعدی از قیمت دلار و سکه شروع میشه که چرا همه دارن میخرن و کسی به دولت و بانک اعتماد نداره که دلار بفروشه یا سپرده دلاری باز کنه چی میشه و به این اطمینان رسیده که خرج خودش و کشورش نمیشه پس چرا دلار و سکه که سرمایه زندگیم هست را بذارم توی بانک؟!
سکانس بعدی یک صف ساده توی فلان اداره دولتی شروع میشه که اون اداره هیچ تمهیداتی برای یک صف در نظر نگرفته طرف با خودش میگه چرا عین احمقها توی صف بایستم؟!
سکانس بعدی از مهاجرت شروع میشه که میبینه تمام خانواده و فرزنداش اکثر مسئولین مملکت در آمریکا و کانادا و اروپا اقامت دارند یا تحصیل میکنند و با خودش میگه چرا من نرم؟ چرا من به فکر خودم نباشم؟!
مدیر فلان کارخونه خودروسازی خودش بهترین ماشین آلمانی را سوار میشه و به ماشین تولید داخل و کارخانه خودش اعتماد نداره و یک شهروند میگه چرا من از کالای تولید داخل حمایت کنم و چندین برابر پول بدم بذار منم ماشین خوب سوار بشم.
چرا وقتی فلان مسئولین بهترین محصول خارجی را میخرند چرا من برم فلان محصول را برای حمایت از تولید داخل بخرم؟
بله بخشی از همین مردم هم ما هستیم ولی بخش زیادی به مدیران و قوانین و عدم اعتماد به حکومت و دولت برمیگرده که نتونستند فضای اطمینان و اعتماد را ایجاد کنند.
ما مردم عادی هم توی این وضعیت سهیم هستیم ولی وقتی فساد نهادینه شده و مردم هیچ نقطه روشنی توی وضعیت اجتماعی و اقتصاد و سیاست و فرهنگ و آموزش نمیبینند سعی میکنند خودشون را نجات بدن که حداقل توی این وضعیت کمتر سختی بکشند.
این رفتار هی داره تعمیم پیدا میکنه و و با توجه فلان مدیر کرد چرا من کارمندش نکنم چرا اون بالاتر از من کرد مگه من از اون کمترم که انجام ندم و با خودشون میگن "چرا من باید هزینه بدم" و با همین دلایل آدمها شروع میکنند به توجیه رفتارهای غیرمعقول خودشون و جامعه تبدیل میشه به همین جامعه فعلی ایران و پر از آدمهای به اصطلاح خودخواه که هیچکسی امیدی به بهبود و اصلاحش نداره.