کتاب "شمشیر درخشان" نوشته لو گروسمن، روایتی مدرن از افسانههای آرتوری است که در پس مرگ شاه آرتور، به ماجراهای شوالیههای بازمانده از میزگرد میپردازد. این اثر با فضاسازیهای چشمگیر و شخصیتهای زن قدرتمند، مخاطب را به دنیایی خیالی میبرد، اما کندی روایت و تداخل خطوط زمانی، ممکن است تجربهای دوگانه و گاه ملالآور برای خواننده رقم بزند.
کتاب "شمشیر درخشان" نوشته لو گروسمن، اثری است که در پسزمینه افسانههای آرتوری، جهانی را به تصویر میکشد که در آن شاه آرتور تنها دو هفته از مرگش میگذرد و بریتانیا در آشفتگی فرو رفته است. این کتاب برای خوانندگانی که شیفته افسانههای آرتوری هستند، میتواند جذاب باشد؛ اما آیا این اثر توانسته است به خوبی بازتعریفی از این افسانهها ارائه دهد یا تنها به سرگردانی در دنیایی پر از پیچ و خمهای بیانتها پرداخته است؟
"شمشیر درخشان" به نوعی تلاش دارد تا داستانهای کهن آرتوری را با روایتی مدرن ترکیب کند. این کتاب خوانندگان را به دنیایی پس از مرگ آرتور میبرد، جایی که آخرین شوالیههای میزگرد هنوز در جستجوی ماموریتهای جدید هستند و کشور درگیر بحران جانشینی است. داستان از دیدگاه جوانی به نام کالوم روایت میشود که به تازگی به کملوت رسیده و آرزوی شوالیه شدن را در سر میپروراند. با وجود اینکه این روایت در نگاه اول جذاب به نظر میرسد، اما به نظر میرسد که گروسمن در طول مسیر از هدف اصلی داستان غافل شده و بیش از حد به جزئیات فرعی پرداخته است.
یکی از چالشهای اصلی کتاب، تداخل بین خطوط زمانی و پلاتهای فرعی است. گروسمن در تلاش برای ارائه یک داستان چندلایه، به نحوی خطوط زمانی را با یکدیگر ترکیب کرده که ممکن است خواننده را سردرگم کند. به عنوان مثال، در حالی که روایت اصلی بر روی سفر کالوم متمرکز است، نویسنده به طور مداوم به گذشته شخصیتهای دیگر میپردازد و خاطرات آنها را بازگو میکند. اگرچه این نوع رویکرد میتواند عمق بیشتری به شخصیتها ببخشد، اما در عمل به نظر میرسد که این بازگشتهای مکرر به گذشته، خواننده را از داستان اصلی دور میکند و موجب تضعیف پیشرفت روایت میشود.
ضربآهنگ روایت نیز یکی از نقاط ضعف کتاب است. گروسمن در طول داستان از سرعتهای مختلفی برای روایت استفاده کرده است. در بخشهایی از داستان که ماجراجوییهای کالوم و سایر شوالیهها به تصویر کشیده میشود، سرعت روایت به طرز قابل توجهی کاهش مییابد و خواننده ممکن است احساس کند که در یک تکرار بیپایان گرفتار شده است. این در حالی است که در بخشهای دیگر، رویدادها به سرعت پیش میروند و جزئیات مهمی نادیده گرفته میشوند. این تغییرات ناگهانی در ضربآهنگ، موجب از دست دادن تمرکز خواننده و کاهش تأثیر عاطفی داستان میشود.
در حالی که شخصیت اصلی کالوم ممکن است از نظر هیجانی و شخصیتپردازی ضعیف باشد، گروسمن توانسته است شخصیتهای زن داستان را به شکلی پویا و جذاب به تصویر بکشد. یکی از برجستهترین این شخصیتها، نیموئه است که با قدرت و استقلال خود، به یکی از نقاط قوت داستان تبدیل شده است. حضور زنان قوی و مستقل در "شمشیر درخشان" به نحوی است که خواننده را مجذوب خود میکند و تعادل جالبی در میان شخصیتها ایجاد میکند. این زنان نه تنها به عنوان همراهانی برای مردان بلکه به عنوان شخصیتهایی با نقشهای کلیدی در پیشبرد داستان عمل میکنند.
یکی از جنبههای مهم دیگری که نیاز به بررسی دارد، تناقضات در شخصیتپردازی کالوم است. گروسمن تلاش کرده تا کالوم را به عنوان شخصیتی مثبت و بیادعا به تصویر بکشد که به دنبال جایگاه واقعی خود است. اما در عین حال، این خصوصیات به نحوی به شخصیت او حالت یکبعدی و یکنواختی داده است. در لحظاتی که باید تحول و رشد شخصیتی کالوم مشهود باشد، نویسنده موفق به نشان دادن این تحول نمیشود. این مسئله باعث میشود که کالوم نتواند به عنوان یک قهرمان یا شخصیت اصلی تاثیرگذار در داستان عمل کند و بیشتر به عنوان یک شخصیت "خنثی" به نظر بیاید.
با وجود مشکلاتی که در روایت و شخصیتپردازی مشاهده میشود، یکی از نقاط قوت بارز "شمشیر درخشان" فضاسازی و تصویرسازیهایی است که گروسمن به کار برده است. نویسنده با استفاده از توصیفات دقیق و جزئی، دنیایی خیالی و در عین حال ملموس از کملوت و محیط اطراف آن خلق کرده است. این فضاسازی به نحوی است که خواننده میتواند به راحتی خود را در میان شوالیهها و در دل ماجراجوییهای آنها احساس کند. مناظر و فضاهای کملوت، با وجود تغییرات پس از مرگ آرتور، به خوبی به تصویر کشیده شده و حس نوستالژی و غمگینی را به خواننده منتقل میکند.
نکته قابل توجه دیگری که در "شمشیر درخشان" به چشم میخورد، تلاش نویسنده برای بازتاب مسائل مدرن در چارچوبی کلاسیک است. گروسمن به شکلی هنرمندانه توانسته است برخی از چالشهای معاصر، مانند بحران رهبری و جایگاه زنان در جامعه را در قالب داستانی قرون وسطایی بازگو کند. این تطابق میان مسائل روز و داستانهای قدیمی، به کتاب یک لایه عمق بیشتر بخشیده و به خوانندگان این امکان را میدهد که ارتباطی معنادار با محتوای داستان برقرار کنند. با این حال، این تلاشها گاه به نظر میرسد که با روایت اصلی داستان در تضاد قرار میگیرند و تمرکز کلی داستان را تضعیف میکنند.
یکی از نکات برجسته در این بررسی، کندی شدید در پیشروی داستان است. با وجود نگارش روان و جذاب، خواننده ممکن است احساس کند که داستان به کندی پیش میرود و حتی پس از ساعتها مطالعه، پیشرفتی در داستان مشاهده نکند. گروسمن در تلاش برای بازگویی داستانهای قدیمی شوالیهها و بازنمایی جزئیات زندگی آنها، گاهی از مسیر اصلی داستان منحرف میشود و همین امر باعث میشود که کتاب به نوعی از هدف اصلی خود فاصله بگیرد.
کالوم، شخصیت اصلی داستان، اگرچه به عنوان یک جوان باهوش و فروتن معرفی میشود، اما به نظر میرسد که از نظر هیجانی و شخصیتپردازی، چیزی برای ارائه ندارد. او شخصیتی بدون برجستگیهای خاص است که نمیتواند خواننده را با خود همراه کند. با وجود یک سکانس مهم در نیمه اول داستان که قرار است کالوم را به یک شخصیت تحولیافته تبدیل کند، اما تأثیر این سکانس در ادامه داستان مشهود نیست و خواننده همچنان با شخصیتی یکنواخت و خستهکننده روبرو است. شاید اگر رابطهاش با شخصیت جذابتر نیموئه نبود، کالوم به طور کلی از یاد میرفت.
در مجموع، "شمشیر درخشان" میتواند اثری جذاب برای علاقهمندان به افسانههای آرتوری باشد. این کتاب با ترکیب روایتی مدرن و کلاسیک، به خوانندگان این امکان را میدهد که پس از مرگ آرتور، نگاهی تازه به شوالیهها و قدرتهای پنهان پشت شخصیتها، هم مردان و هم زنان، بیندازند. اما در عین حال، پراکندگی در روایت و تمرکز بیش از حد بر جزئیات فرعی، ممکن است برخی از خوانندگان را از هدف اصلی داستان دور کند و احساس کنند که داستان بیش از حد به بیراهه رفته است. "شمشیر درخشان" یک تجربه دوگانه است؛ هم سرگرمکننده و هم گاهی اوقات طاقتفرسا.
امتیاز : 7 از 10
"خواندنی"