پرهام صرامی
پرهام صرامی
خواندن ۵ دقیقه·۳ ماه پیش

من چه می‌کنم: نقد و بررسی کتاب چگونه است؟



نقد یک کتاب فقط در این خلاصه نمی‌شود که بگوییم "کتاب خوبی بود" یا "من دوستش نداشتم". نقد یعنی دقیق شدن در اثر، درک لایه‌های پنهان آن و بیان دیدگاه به گونه‌ای که هم برای خودمان روشن‌کننده باشد و هم برای دیگران راهگشا. در این مطلب قصد دارم توضیح دهم که وقتی کتابی را نقد می‌کنم، دقیقاً چه فرآیندی را طی می‌کنم، چه نکاتی برایم اهمیت دارد، و چگونه می‌شود نقدی مؤثر و خواندنی نوشت.




مطالعه دقیق کتاب: اولین و مهم‌ترین قدم


نمی‌توان درباره کتابی که فقط سطحی آن را خوانده‌ایم، نقدی عمیق نوشت. برای نوشتن یک نقد درست، اولین گام، خواندن دقیق و عمیق کتاب است. در حین مطالعه، به نکات مهم توجه می‌کنم و بخش‌هایی را که تأثیرگذار هستند یادداشت می‌کنم.


مثال:

وقتی "جنایت و مکافات" داستایوفسکی را خواندم، در همان صفحات ابتدایی متوجه شدم که نویسنده چطور با جملات کوتاه و توصیفات موجز، حس اضطراب را در ذهن راسکولنیکف ایجاد می‌کند. یادداشت کردم: "استفاده از جملات بریده‌بریده برای نمایش آشفتگی ذهنی شخصیت اصلی." این بعدها در تحلیل نثر و روایت کتاب به من کمک کرد.




شناخت نویسنده و بستر تاریخی اثر


قبل از نوشتن نقد، درباره نویسنده و شرایط زمانی و فرهنگی که کتاب در آن نوشته شده، تحقیق می‌کنم. این کار به من کمک می‌کند تا اثر را بهتر درک کنم و بدانم که چرا نویسنده چنین دیدگاهی را در کتابش مطرح کرده است.


مثال:

در بررسی "بوف کور" هدایت، فهمیدن تأثیرات اگزیستانسیالیسم و فضای ناامیدی دوران معاصر نویسنده، مرا به این نتیجه رساند که چرا راوی کتاب تا این حد در تنهایی و اضطراب فرو رفته است.



خلاصه‌ای کوتاه و بدون اسپویل


بخشی از نقد باید شامل خلاصه‌ای کوتاه از کتاب باشد، اما نباید پایان داستان را لو بدهد. هدف این بخش این است که مخاطب بداند کتاب درباره چیست و چه انتظاری می‌تواند از آن داشته باشد.


مثال:

در نقد "بیگانه" آلبر کامو، کافی است بگوییم که داستان درباره مردی است که بی‌احساس به نظر می‌رسد و به دلیل یک اتفاق به دادگاه کشیده می‌شود. نیازی نیست که جزئیات دادگاه و پایان داستان را فاش کنیم.




تحلیل و ارزیابی دقیق اثر


اینجا مهم‌ترین بخش نقد است. در این مرحله، به این فکر می‌کنم که کتاب از چه جنبه‌هایی قوی یا ضعیف است. چند پرسش کلیدی همیشه ذهنم را درگیر می‌کند:


آیا داستان کشش دارد یا در قسمت‌هایی خسته‌کننده می‌شود؟

شخصیت‌ها زنده و واقعی هستند یا فقط کلیشه‌ای؟

سبک نگارش نویسنده چگونه است؟ ساده، شاعرانه، پیچیده؟

آیا کتاب پیام یا فلسفه خاصی دارد یا فقط روایتگر یک داستان سطحی است؟


مثال:

در نقد "کافکا در کرانه" هاروکی موراکامی، متوجه شدم که داستان، لحن شاعرانه‌ای دارد و پر از استعاره و ارجاعات فلسفی است. اما در برخی قسمت‌ها، نویسنده بیش از حد بر ابهام تأکید کرده و این ممکن است برخی خوانندگان را سردرگم کند.




نقاط قوت و ضعف: چون هیچ کتابی کامل نیست


یک نقد خوب نباید فقط به ستایش یا سرزنش کتاب محدود شود. بهترین نقدها، آن‌هایی هستند که نقاط قوت و ضعف را کنار هم می‌گذارند و تصویر متعادلی ارائه می‌دهند.


مثال:

در بررسی "ملت عشق" الیف شافاک، یکی از نقاط قوت کتاب این است که داستان زندگی مولانا را به زبانی ساده و مدرن روایت می‌کند، اما نقطه‌ضعف آن در سطحی بودن برخی شخصیت‌هاست که عمیق پرداخته نشده‌اند.



نتیجه‌گیری: آیا این کتاب را توصیه می‌کنم؟


در انتهای نقد، سعی می‌کنم مشخص کنم که این کتاب برای چه گروهی از خوانندگان مناسب است. آیا این کتاب را توصیه می‌کنم؟ اگر بله، چرا و برای چه افرادی؟


مثال:

"خانه‌ای برای آقای بیزواس" نوشته و. س. نایپل، کتابی است که بیشتر برای علاقه‌مندان به رمان‌های اجتماعی و تاریخی جذاب خواهد بود، اما ممکن است برای کسانی که به دنبال داستانی پرکشش هستند، کمی کند به نظر برسد.




لحن نقد: خواندنی و جذاب بودن مهم است!


در نهایت، مهم‌ترین نکته این است که نقد نباید خشک و خسته‌کننده باشد. من همیشه سعی می‌کنم نقدهایم را با لحنی صمیمی و روان بنویسم تا هم برای خودم و هم برای مخاطب، خواندن آن لذت‌بخش باشد.


مثال:

به جای اینکه بنویسم: "این رمان دارای نثری قوی و شخصیت‌پردازی پیچیده‌ای است"، ترجیح می‌دهم بگویم: "این رمان مثل یک فیلم سینمایی پر از جزئیات است، شخصیت‌ها آن‌قدر خوب ساخته شده‌اند که انگار می‌توانی آن‌ها را روبه‌رویت تصور کنی."



حرف آخر


نقد کردن یعنی کشف دنیای پشت نوشته‌ها، دیدن آنچه نویسنده می‌خواسته بگوید، و در نهایت، به اشتراک گذاشتن این تجربه با دیگران. اگر نقدی عمیق و دقیق باشد، نه‌تنها به خوانندگان کمک می‌کند کتاب‌های خوبی برای خواندن پیدا کنند، بلکه حتی می‌تواند به نویسنده هم بازخورد ارزشمندی بدهد.


همه‌ی کتاب‌هایی که در این متن به آن‌ها اشاره کردم، از جمله جنایت و مکافات، بوف کور، بیگانه، کافکا در کرانه و دیگر شاهکارهای ادبی، آثاری هستند که بارها خوانده‌ام و در خلوت خودم آن‌ها را نقد و بررسی کرده‌ام، اما هرگز این نقدها را منتشر نمی‌کنم؛ چراکه باور دارم چنین آثاری چنان عمیق، چندلایه و غنی‌اند که نقد و بررسی آن‌ها نیازمند دانشی گسترده، مطالعات وسیع و سال‌ها تجربه‌ی ادبی است. من هنوز خود را در جایگاهی نمی‌بینم که بتوانم این آثار را آن‌گونه که شایسته است تحلیل کنم، بلکه هر بار که آن‌ها را می‌خوانم، بیشتر درک می‌کنم که چقدر برای یادگیری از آن‌ها جای پیشرفت دارم. این کتاب‌ها بیش از آنکه برای من موضوعی برای نقد باشند، کلاس‌های درسی بزرگی هستند که با هر مطالعه، نکات جدیدی از آن‌ها می‌آموزم—چه در شیوه‌ی روایت، چه در شخصیت‌پردازی، و چه در مفاهیم عمیق فلسفی و روانشناختی که در لابه‌لای سطورشان پنهان شده است. پس ترجیح می‌دهم به‌جای انتشار نقدهایی که شاید ناپخته باشند، همچنان از این آثار بیاموزم و با مطالعه و تفکر، سواد و درک خود را گسترش دهم، تا شاید در آینده بتوانم با شایستگی بیشتری درباره‌ی آن‌ها بنویسم.


-پرهام صرامی

بهمن 1403

نقد بررسینقدبررسی کتاب
آهنگساز و روزنامه‌نگار حوزه کتاب و سرگرمی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید