Sina Parhazeh
Sina Parhazeh
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

تحلیل و بررسی نام رمان کوتاه بوف کور اثر صادق هدایت

کاور نسخه ی انگلیسی کتاب بوف کور اثر صادق هدایت
کاور نسخه ی انگلیسی کتاب بوف کور اثر صادق هدایت

خلاصه ای در مورد اثر

بوف کور رمانی کوتاه اثر صادق هدایت، نویسنده ایرانی، است. این رمان از نخستین نثرهای داستانی ادبیات ایران در سده بیستم میلادی و شناخته‌شده‌ترین کار هدایت است. این رمان یک اثر مدرنیستی است که در مکتب فراواقع گرایی یا سورئالیسم نوشته شده و اغلب داستان تک‌گویی یک راوی است که در حال شرح دادن یکی از پیشامد هایی است که برایش رخ داده و در آن دچار توهم و پندارهای روانی است. بوف کور در هفتاد کشور، از فارسی به ۳۲ زبان زنده از جمله انگلیسی، فرانسه، آلمانی و عربی ترجمه شده‌است.

این اثر به قدری در جهان تاثیر گذار بود که آندره بروتون، مؤسس جنبش فراواقع‌گرایی در فرانسه، بوف کور را جزو بیست کتاب شاهکار سده بیستم میلادی دانسته ‌است. همچنین هنری میلر، نویسنده معاصر آمریکایی، درباره آن گفته‌است: «بوف کور هدایت کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیده‌ام.» در ادامه این مقاله به تحلیل و بررسی نام گذاری بوف کور برای این اثر پرداخته می­ شود.

درباره اینکه چرا بوف؟

صادق هدایت در اغلب آثارش مانند سگ ولگرد، سه قطره خون، بوف کور و ... به هنگام توصیف ویژگی های ظاهری شخصیت های داستان، توجه ویژه ای به چشم شخصیت ها دارد و چشم ها را بسیار و با جزئیات توصیف می­کند. او به گونه ای به تشریح و وصف چشم ها می­پردازد که تمام احساسات، نیاز ها و امیال درون شخصیت ها را به تصویر می­ کشد. این پرداخت ویژه به این دلیل است که او به صورت ادبی، چشم ها را دریچه ای به سوی خود واقعی بدون هیچ بند و محدودیتی می‌داند و بر آن است که فقط از آن طریق میتوان به شناختی واقعی از فرد، فراتر از هر گونه استبداد ساختار ها، تعاریف و محیط رسید.

در رمان کوتاه بوف کور راوی بار ها در توصیف اتاقش گفته «اتاقم یک پستوی تاریک است که توسط دو دریچه با خارج، با دنیای رجاله ها ارتباط دارد». با توجه به مدرنیستی بودن اثر، تم کلی داستان و توصیفاتی که راوی از اتاق خود ارائه می دهد، او ذهنش و اعماق ناشناخته ­ی وجود خود را به اتاقی تاریک تشبیه کرده است که به دلایلی که در پاراگراف قبلی در مورد دیدگاه ادبی هدایت در مورد چشم ها گفته شده، دو دریچه ای که اتاق راوی را به دنیای خارج متصل می‌کند در واقع دو چشم اوست. راوی درون اعماق ناشناخته ذهنش ( اتاق ) در حال کوشش و تکاپو برای شناخت خودش است همانطور که در اوایل داستان می‌گوید «من فقط میترسم که بمیرم و خودم را نشناخته باشم». راوی بار ها تکرار کرده است که «من این نوشته ها را برای سایه خودم مینویسم تا خودم را به او معرفی کنم» که با توجه به دیدگاه ذکر شده، منظور از سایه همان اعماق تاریک ذهن یا ناخودآگاه است که راوی برای فرا روی و حرکت به سوی دنیایی جدید که در ادامه درباره آن صحبت می­ شود، نیاز دارد تا پرده از اسرار آن بردارد و به خودشناسی عمیقی دست پیدا کند. شخصیت های مختلفی که در داستان میبینیم همگی انعکاس و نمادی از دو بخش متضاد درون ذهن راوی است که باهم در حال جنگ و کشمکش هستند. یکی بخش سنتی که دربند استبداد افکار موروثی، ساختار های جامعه، نقش ها، خرافات و هرگونه قید و محدودیت تحمیل شده که شخص نمیداند که در زندان آن ها گیر افتاده و دیگری بخشی که میل به فرا روی دارد و میخواهد به فراسوی قید های تحمیل شده به او برود. راوی می­خواهد بر خلاف رجاله ها که آن ها را «دهان هایی که مشتی روده به آویخته شده و به دستگاه تناسلی منجر می­ شود» توصیف می کند، از محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی خارج شده و قدرت خود را به عنوان یک فرد مستقل و بدون وابستگی به اعتقادات و ارزش‌های عمومی جامعه‌اش بیازماید و گویی به تعبیر نیچه به سوی تبدیل شدن به یک ابر انسان (Übermensch) حرکت کند. انسانی که با اصالتی معصومانه به آفرینش ارزش‌های نو می‌پردازد و هر نوع خودپسندی و دنیا گرایی تنگ نظرانه را رها می­کند. راوی در تلاش است تا با کند و کاو درون خود بتواند به اعماق ذهن خود پی ببرد و به تعبیر فروید که تاثیر عمیقی در جریان مدرنیته داشت و این اثر نیز یک اثر مدرنیستی است، بتواند ناخودآگاهش را به خودآگاه بیاورد و در یک کلام خودش را بشناسد تا بتواند به سوی اهداف والای گفته شده حرکت کند.

بوف یا همان جغد در دایرة‌المعارف بریتانیکا پرنده ای است که به دلیل حضورش در شب و صدای جیغ ‌وارش سمبل رازآمیزی و آن‌جهانی‌بودن بوده است. عادات مرموز جغدان، پرواز بی‌صدا و آمدوشد روح‌ وار است. به این ترتیب جغدها مظهر هوشی خاموش و دانشی ویرانگر بوده اند. با کمی دقت پی میبریم که شب، تاریکی، رازآمیز بودن، آن جهانی بودن، پرواز بی صدا و روح وار، همگی از ویژگی های ذهن ناخودآگاه است. همچینن همانطور که گفته شد جغد نماد خرد، دانش، آگاهی و شناخت است. با این توصیفات می‌توان گفت که نام بوف برای این اثر به این دلیل انتخاب شده است که راوی میخواهد از طریق خرد، به دانش و آگاهی در مورد خود برسد و اعماق تاریک و پنهان خودش را بشناسد و خود را از جرگه ی مردمانی که بار ها در داستان از آن ها به عنوان رجاله یاد کرده جدا کند و به سوی فرا روی حرکت کند.

درباره اینکه چرا کور؟

شخصی را در نظر بگیرید که کور شده است. آن شخص پس از این بهتر و با جزئیات بیشتری می‌شنود، بهتر بو می‌کشد، هنگام لمس کردن جزئیات بیشتری را متوجه می شود و در کل حس های دیگرش قوی تر می شوند. انگار که فرد با از دست دادن چیزی، چیز دیگری بدست می­آورد که عمقی جدید در موضوع دیگری به او می­ بخشد. از طرفی دیگر اگر به توضیحات ابتدایی در مورد دریچه ی اتاق و چشم های راوی برگردیم، راوی برای این کند و کاو درون خودش، برای رسیدن به اصل وجود خودش و برای حرکت به سوی فراتر، نیاز دارد تا دریچه های اتاقش را به سوی زندگی رجاله ها ببندد. راوی باید چشم هایش را به سوی جهالت، نا اگاهی، فرهنگ ها و ارزش ها­ی عمومی جامعه و زندگی عموم ببندد تا بتواند افق های جدید خرد را ببیند، تا بتواند گل نیلوفر کبودی که زن اثیری با وجود بودن جوی آب در میان، خم شده و با کمال احترام به او تقدیم کرده را بگیرد. این بوف باید کور بشود تا بتواند تمام وجودش را متمرکز حرکت به سوی این فرا روی کند و خودش را از جرگه ی رجاله ها جدا کند.

بوف کور... .

صادق هدایتبوف کورنقد و بررسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید