1984 که یکی از آثار معروف جورج اورول محسوب میشه، به هرکسی که بخواد راجب سیاست و به اتفاقات پشت پرده دنیا اطلاعات داشته باشه، توصیه میشه.
بخش هایی از کتاب که بنظرم جملات تامل برانگیز و قابل بحثی بود همراه توضیحاتش مینویسم ، برای کسایی که میخوان با فضای کتاب آشنا بشن
داستان کلی درباره حزب مستبدیه که بر اوشینیا حکومت میکنه و مردم علنا از کمترین آزادی ها محرومن.
ساختمان ها پوسیده و خراب، احساس بین آدم ها از بین رفته و خانواده و دوستی یا حتی لذت معنایی نداره. حزب از بخش هایی مثل وزارت فراوانی، وزارت عشق، صلح و حقیقت تشکیل شده که البته همونطور که حدس زدین مخاف اسمشون عمل میکنن.
شخصیت اصلی کتاب، وینستون، یه جور نماد قیام علیه این حزب و در راسشون ناظر کبیره که نفرتش نسبت به حزب از اول کتاب به تدریج نشون داده میشه.
در اولین صفحه های کتاب با شعار حزب آشنا میشیم که در واقع هم به خوبی حزب رو معرفی میکنه هم داستانی که توی کتاب قراره باهاش روبه رو بشیم:
جنگ صلح است
آزادی بردگی است
نادانی توانایی است
هرکس گذشته را زیر نگین داشته باشد، زمام آینده را در دست میگیرد و هر کس حال را زیر نگین داشته باشد زمام گذشته را در دست میگیرد. هرچه اکنون راست بود از ازل تا ابد راست بود.خیلی ساده بود. آنچه مورد نیاز بود،چیرگی های پایان ناپذیر بر حافظه ی آدم ها بود.
~41
در کتاب قشری به اسم رنجبران معرفی میشه که در واقع همون مردم طبقه پایین هستن و مجبورن به کم قانع باشن و طابع زورگویی ها باشن. با یک نگاه به اطرافمون هم میتونیم بفهمیم اکثر مواقع با توجه به اینکه بیشتر تحت فشارن ، این طبقات پایین جامعه هستن که شورش میکنن .
تا آگاه نشده اند هیچ گاه عصیان نمی کنند، و تا عصیان نکنند، نمیتوانند آگاه شوند.
~74
به خوبی این مفهوم رو میرسونه که عدم آگاهی قشر ناتوان تر جامعه، نمیتونه مشکلی برای حزب ایجاد کنه و خیلی راحت با محدود کردن دسترسی به منابع، مانع آگاه شدنشون میشن. البته تا عصیان نکنند آگاه نمی شوند...
ظاهرا تا آنجا که می توانیم آن را عقب خواهیم انداخت. اما فرق چندانی نمیکند. مادام که انسان ها انسان بمانند، مرگ و زندگی یکی است.
~137
-اگر بتوانند مرا از عشق تو بازدارند خیانت واقعی یعنی این.
+ این کار را نمیتوانند بکنند. تنها چیزی که نمیتوانند بکنند. میتوانند آدم را وادار به گفتن هر چیزی بکنند اما نمیتوانند وادارش کنند که باورش کند. نمیتوانند به درون وارد شوند.
~166
این تیکه از کتاب به خواننده اطمینان کامل میده که اعتقاد و باور درونی انسان قابل دسترسی نیست و هیچ شکنجه ای نمیتونه ذات آدم رو تغییر بده.(شکنجه نمیتونه باعث کم شدن عشق و احساسات بشه)
از زیبایی های کتاب این هست که در اواخر کتاب می بینیم چطور خلاف این موضوع ثابت میشه.
قسمت بعدی هم دقیقا به همون نکته عدم دسترسی به آگاهی اشاره میکنه و وقتی علم و آگاهی در دست حزب باشه، خطری تهدیدشون نمیکنه.
در زبان جدید واژه ای برای "علم" وجود ندارد.حتی پیشرفت تکنولوژیک آنگاه روی میدهد که محصول آن به نحوی برای کاستن آزادی انسان به کار گرفته شود.
دو هدف اصلی حزب عبارتند از فتح کره زمین و نابودی تام و تمام امکان اندیشه مستقل.
~191
پس علم و امکان اندیشه تنها خطر برای حزب هستند که به راحتی سرکوب میشن.
در فلسفه یا مذهب یا اخلاقیات یا سیاست چه بسا دو به علاوه دو بشود پنج، اما وقتی پای طرح ریزی تفنگ یا هواپیما در کار باشد، به ناچار می شود چهار.
~195
جمله ای که معنای منطق رو به وضوح بیان میکنه. قطعا وقتی پای ریاضیات وسط باشه نمیشه قوانین رو عوض کرد اما در مذهب و سیاست و اخلاقیات( که تقریبا از منطق پیروی نمیکنن) به راحتی مفاهیم اولیه زیر سوال میره و در واقع جواب دو به علاوه دو رو کسی که قدرت داره تعیین میکنه.
- آیا گذشته به طور ملموس در فضا وجود دارد؟ آیا اینجا یا آنجا مکانی، دنیایی از اشیا جامد وجود دارد که در آن گذشته همچنان وقوع می یابد؟
+ نه
- پس گذشته به فرض بودن در کجا وجود دارد؟
+ در اسناد نوشته شده و... در ذهن. در خاطره انسان!
~247
وقتی گذشته به صورت مکتوب وجود نداشته باشه فقط ذهن انسان میتونه اون هارو مرور کنه. حالا با توجه به اینکه حزب تمام اسناد رو از بین میبره، گذشته ای باقی نمیمونه.
آدمی دیکتاتوری را به منظور حراست از انقلاب بر پا نمیکند، انقلاب میکند تا دیکتاتوری را برپا کند. هدف اعدام، اعدام است.
~262
به قدر کافی تسلط کاملشان روی مردم را نشون دادن و حالا راه حل پیشنهادی برای عذاب نکشیدن در این راه:
این شعار حزب را که آزادی بردگی است، میدانی.هیچ به خاطرت رسیده که این شعار را میتوان وارونه کرد؟
بردگی، آزادی است.
~263
وقتی به این باور برسن، دیگه هیچ کدوم از مردم فکر طلب آزادی رو هم نمیکنن.
ستارگان بر حسب نیازی که به آنها داریم میتوانند دور یا نزدیک باشند.
~265
این قسمت خیلی پر مفهوم بود...
اونقدر بر افکار مردم تسلط دارن که فارغ از واقعیت، قادرن ستاره ها رو نزدیک جلوه بدن و واقعیت خودشونو بسازن. دیگه چه اهمیتی داره واقعیت چیه؟ :)
وینستون اعتقاد داشت:
بر پا داشتن تمدنی بر پایه ترس و نفرت و ستم محال است،هیچ وقت دوام نمیاورد.
~268
و در آخر...
به امید روز های بهتر