
«فقط یکبار فرصت یادگیری هست.»
اینجمله را اتندی خطاب به رزیدنتش فرمود.برای من که اجازهٔ پرسش نداشتم! سوال پیش آمد.(ازبس سوال میپرسیدم و به سوالهایش پاسخ میدادم.نمیدانستم استاژر باید صم بکم باشد!پس به من امر فرمودند که دیگر نه سوال بپرسم و نه به سوالهایش پاسخ بدهم مگر خودش از من بخواهد:)
سوال: آیا خودش هم همهچیز را یکباره یاد گرفته و به درجهٔ فوق تخصص رسیده است؟!
(منظور اتند غنیمت شمردن فرصت برای یادگیری نبود.لحن جمله طوری بود که رزیدنت باید در همانلحظه مطلب را برای همیشه یادبگیرد.)
اینپرسش گوشهای از ذهنم بود تا یکروز همینطور که نگاهی به شعرهای شیمبورسکا میانداختم، چشمم به این شعر هم افتاد:
«هیچچیزی نمیتواند دوبار اتفاق بیفتد،
در نتیجه، حقیقت تلخ این است که:
ما بیتجربه و خام به دنیا میآییم،
و بیهیچ شانسی برای یادگرفتن، از دنیا میرویم.
حتی اگر کندذهنتر از تو در دنیا نباشد،
و تو کودنترین آدم روی زمین باشی،
نمیتوانی این کلاس را دوباره بگذرانی،
این درس، فقط یک بار ارائه میشود.»
به نظر من به جای کل زندگی باید هرثانیهاش را به کلاس درس تشبیه کرد.یاد حرف دوستم افتادم که میگفت:«میخواهم از اینجا پزشک بیرون بروم و برایم اهمیتی ندارد یکبخش را چندبار بگذرانم.سیاست من این است.»
زندگی دانشگاهی ست که درآن بیشمار کلاس درس برگزار میشود.بدبینانهترین حالت است اگر بگوییم نه هیچ شانسی یا فقط یکبار برای یادگیری فرصت داریم و خوشبینانهترینحالت اگر یادگیری را به آنسوی ابدیت موکول کنیم.
کودنترین دانشجوی زندگی هم کسی است که هدفی برای جنگیدن ندارد گرچه عقربههای ساعتش بیوقفه رو به جلو حرکت میکنند؛ او در باتلاق خوابی فرو میرود که به ژرفای مرگ است.
همه هم قرار نیست مثل خانمدکتر فوقستاره باشند که با سرعت نور همهچیز را فرابگیرند.برای پیشرفت یک دانشجوی متوسط توصیهٔ خوبی ست اگر بگوییم:
همیشه برای یادگیری و جبران، فرصت هست اما با هرلحظه طوری رفتار کن که انگار آخرینشانس تو ست.
پریسا فوجی