parisarafiei
parisarafiei
خواندن ۵ دقیقه·۵ ماه پیش

حس و حال پایان اسپرینت دوم

حال ستاره‌های پروکسیما؛ یک قدم مونده تا آخر مسیر
حال ستاره‌های پروکسیما؛ یک قدم مونده تا آخر مسیر


پروکسیما!

این اسم تا همیشه برای من یادآور تلاش و امید و انگیزه است. وبسیما به من یاد داد که همیشه برای آدم‌ها یه فرصت کنار بزارم، که فکر نکنم همیشه افرادی که تحصیلات آکادمیک دارند یا سابقه کار بیشتر دارن قطعا موفق‌تر میشن و مفید‌تر هستن.

وبسیما باعث شد تا من به خودم اعتماد بیشتری کنم!

به قول خانم شریفی ما‌3 نفری که تا انتها موندیم ثابت کردیم که حرفمون با عملمون برابری می‌کنه!

یادمه تو مصاحبه اولیه که با خانم شریفی داشتم یکی از سوالاتی که پرسیده شد این بود که اگر شرایط کاری مشابه یا حتی بهتری داشته باشیم و در شرکت هم مسئولیت‌هایی هم داشته باشیم واکنش ما چی هست؟ جواب من بدون هیچ مکثی و با قاطعیت این بود که من اولویتم درست انجام دادن مسئولیتی که دارم هست. همه آدم‌ها پیشرفت و ترقی رو دوست دارن ولی به‌نظر من انسانیت و شرافت کاری وقتی ثابت میشه که آدم وسط چالش‌های خودش، مسئول بودنش رو نسبت به محل کارش نشون بده(البته که این دوطرفه است) .

ترن سواری پریسا در سرزمین عجایب پروکسیما

قطعا همه آدم‌ها یا تجربه ترن سواری رو دارن یا دیدن که حس و حال آدم‌‌ها موقع ترن سواری چیه و چجوریه؛ ولی من در مدت زمان 2‌ماه همه‌جوره تجربه کردم این هیجانات رو، البته نه تو شهربازی بلکه تو سرزمین عجایب پروکسیما.

شاید به ذهنتون خطور کنه: چرا سرزمین عجایب پروکسیما؟

من الان کامل و جامع توضیح میدم:

تصور کنید یک روز وسط دست‌و‌پا زدن‌های تموم نشدنی زندگی از خواب بیدار میشید و می‌بینید که تو یه فضای پر از نوشته و کتاب هستید که پر از چیز‌های نا آشنا است، ولی هر کاری که بخواهید انجام بدید باید قوانین خاصی رو رعایت کنید مثلا وقتی می‌خواید با کسی صحبت کنید باید لحن مناسب و درست رو رعایت کنید و حتی برای صحبت‌هاتون هم یه تیتر مناسب و جذاب و کامل انتخاب کنید.

این دوره برای من همین اندازه عجیب بود!

خیلی وقت‌ها سخت و نفس‌گیر در حدی که میگفتم من دیگه نمیتونم ادامه بدم اینجا آخر خطه؛ ولی روز دیگه خوشحال و راضی از نوشته‌هام، دنبال پیشرفت بیشتر بودم.

سفر آلیس در سرزمین عجایب
سفر آلیس در سرزمین عجایب

سوال کرم ابریشم از آلیس: تو کیستی؟

یه جایی تو داستان آلیس در سرزمین عجایب، کرم ابریشم از آلیس میپرسه که تو کیستی؟ و جواب آلیس این است: بعد از این همه بزرگ و کوچک شدن دیگر خودم نمیدانم دقیقا چه کسی هستم.

الان من دقیقا داخل وضعیت مشابه آلیس هستم و وقتی که تو آینه به خودم نگاه میکنم از خودم میپرسم که پریسا تو کی هستی؟ و جوابم هم دقیقا مثل آلیس است: بعد از این همه بزرگ و کوچک شدن دیگه خودم هم نمیدونم دقیقا چه کسی هستم.

امروز که قرار شد راجب حس و حالم نسبت به تموم شدن اسپرینت دوم بنویسم نمیدونستم دقیقا حس و حالم چیه…

آیا خوشحالم که تا این مرحله رسیدم؟

آیا ناراحتم که داره این دوره تموم میشه و معلوم نیست قراره در ادامه همراه این تیم باشم یا نه؟

آیا میتونم و میدونم اگر در ادامه همراه وبسیما نباشم باید چکار کنم؟

آیا میتونم از نقاط امنی که تو این مدت تو خونه و کارم، کنار آدم‌هایی که میشناسم ساختم فاصله بگیرم؟

سوال‌هایی بدون هیچ جواب قطعی و درست یا غلط!

سوال من از خودم بعد از تموم شدن اسپرینت دوم من دقیقا چه کسی هستم؟
سوال من از خودم بعد از تموم شدن اسپرینت دوم من دقیقا چه کسی هستم؟

فرار از دنیای خیالی آلیس؛ ورود به دنیای واقعی پریسا

یادمه یه تراپیست داشتم که می‌گفت دنیا منتظر حال خوب و شرایط خوب نمیمونه تا چالش دلخواهت رو سر راه زندگیت قرار بده؛ پس این تو هستی که خودت رو با شرایط تطبیق میدی و در هر شرایطی بهترین نسخه خودت رو ارائه میدی، این تو هستی که دستت رو میزاری روی زانوهات و بلند میشی تا با همه سختی‌ها مواجه بشی.

من فکر میکنم همه دختر‌ها، حداقل یک‌بار خودشون رو جای کاراکتر‌های رویایی و کارتونی قرار دادن و فکر کردن که اگر همون شرایط رو داشتن چقدر خوب میشد. شاهزاده سوار بر اسب سفید میومد دنبالشون، قرار بود ملکه یه شهر باشن و مردم دوستش داشتن و همه تلاش آدم‌ها خوشحال کردن اون شاهزاده خانم بود.

ولی واقعیت این شکلی نیست. حرف تراپیستم درست بود.

اینجا دنیای رویا و خیال و فیلم نیست.

پس به خودم تبریک میگم که منتظر رویاهایی که تو بچگیام داشتم نموندم.

فکر کنم یک هفته قبل بود که به خانم شریفی پیام دادم و گفتم که من نمی‌تونم ادامه بدم، این روز‌ها شرایطم سخته(شیمی‌درمانی مادرشوهرم و مراقبت‌های بعدش، کار‌های خونه و بیشتر شدن مسئولیت‌هام)، ولی حرفی که بهم گفت تا همیشه تو ذهنم حک شد: تو خیلی تلاش کردی تا به این مرحله رسیدی الان حیفه که بخوای بری، تو استعداد داری پس اگه میتونی حتما ادامه بده و کنارمون باش.

انگار همون حرفی که نیاز داشتم رو شنیدم؛ انرژی مضاعف گرفتم مثل اینکه با حال بد و درد و فشار پایین بهت یه سِرُم با کلی مسکن تزریق کنن.

دقیقا یادمه که به مجید(شوهرم) گفتم: مجید مدیر دوره کارآموزی بهم این حرفا گفته و میخوام باز هم بیشتر تلاش کنم، بیشتر از این که هستم میدونم سخت است و ممکنه که خودم رو از بین ببرم ولی می‌ارزه!

همونم شد

جلسات دوره کارآموزش و شیمی‌درمانی تو یه روز بودن (شنبه) و من مجبور بودم 4 صبح بیدار بشم و برم بیمارستان تا کارها زودتر انجام بشه و برگردیم تا به جلسه برسم. وقتی که برمیگشتیم و همه استراحت میکردن من باید میرفتم سر جلسه آنلاین و همه تمرکزم رو میزاشتم رو حرفایی که می‌شنیدم و توصیه‌هایی که خانم شریفی میکردن.

به قول مجید من یک روز کم داشتم تو زندگیم و برای همون دیگه دوشنبه کلا باتریم تموم شد و خاموش شدم ولی همش حرفای خانم شریفی تو ذهنم مرور می‌شد.

حالا که همه اتفاقات این چند هفته رو تو ذهنم مرور میکنم میبینم که خوشحالم!

بیرون آمدن از کتاب آلیس در سرزمین عجایب؛ ورود به دنیای واقعی سخت ولی زیبا
بیرون آمدن از کتاب آلیس در سرزمین عجایب؛ ورود به دنیای واقعی سخت ولی زیبا



آره آخر این سفر هر اتفاقی بیوفته، چه بتونم برم اسپرینت آخر یا حتی اگر حذف بشم، خوشحالم که کلی تجربه جدید و مهم دارم و با یه گروه حرفه‌ای کار کردم.

و پر از حس غرور و موفقیتم که میتونم بگم من تولید محتوا رو از یه تیم خفن یاد گرفتم و مدت زمانی، هرچند کوتاه، کنار شرکت دوست داشتنی وبسیما بودم و از خانم شریفی هم اخلاق و هم کار کردن رو یاد گرفتم.

تولید محتواکارآموزش پروکسیماکارآموزش آکادمی وبسیماسیاره پروکسیما
پر تلاش ، دنبال یادگرفتن حرفه ای تولید محتوا کارآموز شرکت وبسیما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید