اوایل سال ۱۹۸۴:
سکانس اول: نایکی در حال ورشکستگیه.
سکانس دوم: انبیای (NBA) یک بازیکن متفاوت داره. بازیکنی که از همون اول هم استعدادش مشخص بود و توجهات را به خودش جلب کرده بود. مایکل جردن!
سکانس سوم: بسکتبال دو تا غول داره: کانورس که مجیک جانسون و لری برد رو داره و آدیداس که کریم عبدالجبار رو در اختیار داره. اما نایکی هیچ ستارهای تو تیم نداره!
سکانس چهارم: یه بازیکن آیندهدار در آستانه امضای قرارداد با آدیداسه ولی تو جلسهی نهایی، آدیداس میگه به بسکتبال علاقه نداره و قرارداد کنسل میشه. در واقع آدیداس فکر میکنه این بازیکن برای تصویری که میخواد منتقل کنه شخصیت کوچکیه. این جوان کیه؟ بله، مایکل جردن.
سکانس پنجم: نایکی از فرصت استفاده میکنه و به جردن یه پیشنهاد بیسابقه میده: ۵۰۰ هزار دلار در سال و خط تولید کفش مخصوص به خودش. عکسالعمل دنیای ورزش اینجوری بود که نایکی دیوانه شده! چون در اون زمان، نایک یک برند لباس ورزشی نسبتا کوچک بود که عمدتاً روی کفشهای رانینگ تمرکز داشت.
سکانس ششم: ۱۸ اکتبر ۱۹۸۴، جردن با کفشهای سیاه و قرمز نایکی وارد زمین میشه. فقط نایکی یه چیز کوچولو رو فراموش کرده بود؛ قانون NBA: قانون NBA میگه کفشها باید سفید باشن. لیگ بلافاصله کفشهای نایکی رو ممنوع میکنه. حالا اونها دو راه بیشتر ندارن: تغییر رنگها یا پرداخت ۵۰۰۰ دلار برای هر بازی. پاسخ نایکی چی بود؟ بله، پرداخت جریمه. بیش از ۴۱۰ هزار دلار!
سکانس هفتم: شروع یک تبلیغ: «حتی NBA نمیتواند شما را از پوشیدن آنها باز دارد.» این کمپین به معنای واقعی کلمه میترکونه. بچهها دنبال کفشهایی بودن که NBA پوشیدنش رو ممنوع کرده بود!
نایکی چیزی جدید خلق کرده بود: فرهنگ کفشهای ورزشی. و اعداد فروش؟ هدف اولیه فروش نایکی: ۳ میلیون دلار و آنچه واقعاً فروختن: ۱۲۶ میلیون دلار، فقط تو یک سال. همهی اینها فقط به این دلیل بود که آدیداس گفت: «متأسفیم، ما به بسکتبال علاقهای نداریم.»
امروز، نایکی و برند جردن حدود ۸۶٪ از بازار کفشهای بسکتبال رو در دست دارن. آدیداس؟ به سختی ۵٪.
درسی که میشه گرفت:
تو تجارت، محصولات میتونن کپی شن. قیمتها میتونن برابر شن. ویژگیها میتونن بهبود پیدا کنن. اما فرهنگ؟ ابدیه! و نایکی فقط کفش نساخت، فرهنگ ساخت.