بخش بزرگی از اندیشیدن انسان را خودفریبی یا دگرفریبی تشکیل میدهد. انسان به صورت ذاتی دوستدار حقیقت نیست و تمایل دارد چیزی را باور کند که میخواهد حقیقت داشته باشد؛ از این دست خود یا دیگری را فریب میدهد. این فریبدهی میتواند در اشکال متفاوتی نمایان شود، از جمله مغلطه. در فرهنگنامهی معین و عمید مغلطه را به صورت زیر تعریف کردهاند:
سخنی که کسی را به غلط و اشتباه بیندازد.
تعریف صحیحتری برای مُغالِطِه یا مَغلَطِه، آوردن دلیل اشتباه یا غیرمجاز برای استدلال است که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد (اطلاعات بیشتر: ویکیپدیا):
سیاستمداران، رسانههای خبری، صنعت تبلیغات و گاهی حتی دوستان برای برنده شدن در بحثها یا جلب اعتماد شما برای گرفتن چیزی تقریبا حاضرند دست به هر کاری بزنند؛ از جمله استدلال غلط. برای این افراد مهم نیست که در این راه به شعور شما توهین شود و برای همین نیز از خصلت مغبون مغز ما استفاده میکنند تا برندهی بازی شوند.
در این نوشته قصد دارم به خلاصهی کتاب «مغالطههای پرکاربرد»، اثر ریچارد پل و لیندا الدر، که در آن به بررسی ۴۴ نوع از مغالطههای پرتکرار پرداخته شده بپردازم و در ادامهی متن سعی خواهم کرد درآمدی کوتاه بر برخی از این مغلطهها داشته باشم.
تعمیم بخشی جدا نشدنی از قدرت تکلم و اندیشهی ما است. بسیاری از افراد گمان میکنند صرف تعمیم دو چیز صحبت ما مغالطه است. اما باید در نظر داشت که تعمیم تنها در حالتی خاص به مغالطه تبدیل میشود: هنگامی که دادههای آماری ما بسیار کم باشند درحالی که تنوع زیاد است. به مثال زیر توجه کنید:
من در سفرم به فرانسه با سه فرانسوی مواجه شدم که انگلیسی دستوپا شکسته صحبت میکردند. فرانسویها اصلا انگلیسی بلد نیستند!
در این صحبت من دو اشتباه منطقی مرتکب شدم: نخست اینکه صرفا با ملاقات سه نفر فرانسوی نمیتوانم ویژگی آنها را به تمام فرانسویها تعمیم بدهم. گونهی بشر تنوع زیادی دارد و میتوان به راحتی سه فرانسوی را پیدا کرد که قادر به خوب انگلیسی صحبت کردن نباشند. همچنین میتوان سه نفر فرانسوی دیگر را پیدا کرد که انگلیسی زبان اولشان باشد. دوم اینکه آن فرانسویها گرچه انگلیسی روان صحبت نمیکردند، اما قادر به صحبت دستوپا شکسته بودند. پس استفاده از سور هیچکدام («اصلا») در اینجا قابل قبول نیست.
اما بیایید تعمیمی با دادههای آماری کم را مورد بررسی قرار دهیم که مغلطه بهحساب نیاید:
من به یک اجاقگاز روشن دست زدم و دستم را سوزاندم. همهی اجاقگازهای روشن پوست لخت را میسوزانند.
در این حالت تنوع بسیار کم است. اما تمام اجاقگازها با حرارت سروکار دارند پس مجاز هستم در این مورد، ویژگی سوزاننده بودن آن را به تمام اجاقها تعمیم بدهم.
مسئلهی مهم دیگر در تعمیم دادن صحیح بررسی مدعا است که ابتدا باید از درستی آن اطمینان حاصل کرد. باید دید که آیا در وهلهی اول اطلاعات داده شده برای تعمیم درست هستند یا خیر. به مثال زیر توجه کنید:
من گمان کردم یک میهنپرست واقعی باشی؛ نمیفهمم چرا از کشورت انتقاد میکنی!
در این مثال فرد گوینده به اشتباه گمان کرده انتقاد کردن از چیزی و دوست داشتن آن در تضاد با یکدیگرند، در حالی که باید توجه داشت برای بهتر کردن چیزی انتقاد از آن لازمهی کار است.
احتمالا ساختار این مغلطه را در بحث و جدلها زیاد دیده باشید:
من آنکار را کردم؟ این تو بودی که در وهلهی اول آن کار را انجام دادی!
در این شکل از مغلطه فرد مانند آیینه عمل میکند و اتهامات را به سمت طرف مقابل منعکس میکند. «آن کاری که من کردهام را تو هم کردهای پس نباید حرفی برای گفتن داشته باشی.». در نوعی دیگر از همین مغلطه، فرد طرف مقابل را به جرمی سنگینتر متهم میکند:
میگویی من تمیز نیستم؟ اصلا آخرین باری که حمام کردی کی بوده؟ شاید دو ماه پیش!
در این حالت فرد تنها به تمیز نبودن متهم شده بود اما طرف مقابل خود را به تمیز نبودن افراطی متهم کرده.
پیش از اینکه از رئیسجمهور انقدر ایراد بگیری در نظر داشته باش که شغل او تا چه حد سخت و طاقتفرسا است. ما هم باید او را درک کنیم.
گاهی افراد برای همایت از سمت مورد نظر خود (خود یا دیگری) از روش دلسوزی و همدلی استفاده میکنند. در این روش فرد از وظایف سمت ذکر شده صرف نظر کرده و در عوض از سختی این وظایف میگوید. فرد فریبکار با استفاده از این مغلطه حواسها را از آسیبهایی که شخص مورد نظر وارد کرده پرت میکند.
به شخصه باور دارم این یکی از رایجترین مغلطهها در بین سیاستمداران ما است. آنها خود را پایبند به ارزشهایی نشان میدهند که برای مخاطب مقدساند. از صفات استفادهی بیش از حد و غیرضروری میکنند تا این پایبندی را نشان دهند. به مثال زیر توجه کنید:
چه خوب است بازگشتن به وطن و بودن در کنار مردمی که میتوانیم به آنها اعتماد کنیم. چه عالی است بودن در کنار مردمی که صاف و صادق با امور مواجه میشوند؛ کسانی که برای حل مسئلهها از شعور عادی خودشان استفاده میکنند و اعتقادی به شیوههای پرتکلف اندیشه و عمل ندارند.
یکی از مشخصههای غیرحرفهای بودن یک رسانه میتواند استفاده از همین مغلطهی توسل به هیجان عامه باشد.
یا در جنگ با ترورسیم بازنده میشویم یا مجبوریم برخی از آزادیها و حقوق مردم را سلب کنیم.
یا این یا آن. یا الف یا ب، درحالی که گزینهی ج هم وجود دارد. دو راهی حقیقی زمانی رخ میدهد که ما مجبوریم میان دو گزینه که به یک اندازه نارضایتبخش هستند یکی را انتخاب کنیم. دوراهی کاذب اما هنگامی رخ میدهد که در عمل بیش از دو گزینه پیش روی ما باشد، اما ما به همان دو گزینه قانع شدهایم. اغلب این پدیده به این دلیل رخ میدهد که ما حوصلهی مواجهه با پیچیدگیها را نداریم.
آن دختر به لباس کوتاه و تنگ را میبینی؟ معلوم است چهکاره است دیگر...
شنیدهام فرهاد تریاک میکشد. نمیخواهم قضاوت کنم اما چنین آدمی معلوم است به زن و بچهاش خیانت میکند.
آن رئیسجمهور با دشمنانش سر یک میز مینشیند. از چنین رئیسجمهوری نباید توقع داشت با مردمش بماند.
فربیکار ماهر میداند با ایجاد لکهای در سوژهی موردنظر خود به سختی میشود بدگمانیها را از آن شخص دور کرد. شایعهها در ذهن مردم باقی میمانند و به سختی از بین میروند. اگر به یاد بیاورید این روش مغلطه به تعمیم غلط شباهت زیادی دارد. هر دختری با لباس کوتاه و تنگ هرزه نیست، هر پدری که تریاک میکشد خیانت نمیکند و هر کس که با دشمنانش صحبت میکند غیرقابل اعتماد نیست. شاید این فاکتورها در نگاه اول برای برخی خوشایند بهنظر نرسند اما نباید بدان معنا باشد که فرد موردنظر تا آخر راه را طی میکند.
در هنگام کشتیگیری شاید سخت یا حتی امکانناپذیر باشد که حریف مقابل را شکست دهیم؛ اما کار بسیار راحتتر خواهد شد اگر بهجای حریف اصلی یک عروسک پوشالی از حریف را زمین بزنیم. مغالطهی پهلون پنبه یا عروسک پوشالی نیز به همین کار شباهت دارد. در این مغالطه، ناقد مدعایی که قدرت نقد آن را ندارد را کنار گذاشته و با نسبت دادن مدعایی ضعیف به طرف مقابل، مدعای جدید و سست را مورد نقد قرار داده و با آن مخالفت میکند.
بهنظر من باید قوانین مصرف نوشیدنیهای الکلی در کشور را آزادتر کنیم.
دیگر چه؟ نکند قدم بعدیات آزادسازی خرید و فروش مواد مخدر است؟ مگر جوانان این مملکت صاحب ندارند؟ هر جامعهای که دسترسی آزاد به مواد مخدر دارد محکوم به فنا است و ارزشهای انسانی و اخلاقی در آن فرو میریزد.
در مثال، فرد الف تنها راجعبه نوشیدنیهای الکلی اظهار نظر کرده و صحبتی از مواد مخدر نکرده؛ اما شخص ب مدعا را به مواد مخدر عوض کرده و آن را مورد نقد قرار داده. به عبارت دیگر شیوهی استدلالی این نوع مغالطه چنین خواهد بود:
کتاب مغالطههای پرکاربرد، نوشتهی ریچارد پل و لیندا الدر، ترجمه و بازنویسی شده توسط مهدی خسروانی، یکی از چهار کتاب مجموعهی راهنمای اندیشهورزان است که در آن با هدف افزایش توانایی ما در اندیشیدن، استدلال کردن و نقد کردن، به مفهوم و ابزارهای تفکر نقادانه پرداخته شده.
کتاب جمعا ۴۴ مغلطهی پرکاربرد را مورد بررسی قرار داده که بنده در اینجا به ششتا از آنها بهطور مختصر پرداختهام. همچنین لازم به ذکر است مثالهای استفاده شده در متن اکثرا از خارج از کتاب انتخاب شدهاند.
امید است با خواندن این متن تشویق به مطالعهی این کتاب شده باشید.