ویرگول
ورودثبت نام
پرنیان صدری
پرنیان صدری? دانشجوی ارشد ترم آخر زبان انگلیسی | ✍️ مطالبی که باعث می شود سرعت یادگیری زبان شما چند برابر شود با شما به اشتراک می گذارم.
پرنیان صدری
پرنیان صدری
خواندن ۱۲ دقیقه·۵ ماه پیش

چرا حوصله یادگیری زبان جدید را نداریم؟ [حوصله زبان خوندن ندارم]

مقدمه: آیا واقعاً تنبلی می‌کنیم یا چیز دیگری در کار است؟

من همیشه فکر می‌کردم که دلیل بی‌حوصلگی من در یادگیری زبان جدید فقط تنبلی است. از زمانی که بچه بودم، بارها این جمله را از اطرافیان شنیده بودم: «اگر بخواهی، می‌توانی». اما هیچ وقت نمی‌توانستم واقعاً به خودم بقبولانم که دلیل اصلی بی‌حوصلگی من این است. هر بار که تصمیم می‌گرفتم زبانی جدید یاد بگیرم، خیلی زود احساس می‌کردم که انگیزه‌ام کم می‌شود و هیچ چیزی برای شروع نمی‌ماند.

وقتی به این موضوع فکر کردم، متوجه شدم که شاید دلیل اصلی این بی‌حوصلگی تنبلی نباشد. در واقع، این احساس بی‌حوصلگی می‌تواند نتیجه فشارهای داخلی و خارجی باشد. در بسیاری از مواقع، ما از خودمان انتظارات بسیار بالا داریم و تصور می‌کنیم که باید در مدت زمان کوتاهی به سطح بالایی از مهارت برسیم. این فشارها باعث می‌شوند که از شروع به کار بی‌علاقه شویم و در نهایت، یادگیری زبان برای ما تبدیل به یک کار خسته‌کننده و دشوار می‌شود.

در نهایت، فهمیدم که برای من، بی‌حوصلگی در یادگیری زبان جدید بیشتر از آن که ناشی از تنبلی باشد، به دلیل عدم داشتن هدف مشخص و روش‌های ناکارآمد یادگیری بود. اگر هدف دقیقی نداشته باشی و یا راهکار مناسبی برای رسیدن به آن نداشته باشی، طبیعتاً هر کاری دشوار و بی‌مزه می‌شود. اینطور بود که تصمیم گرفتم رویکردی جدید برای یادگیری زبان داشته باشم و از این زاویه به مشکل نگاه کنم.

حوصله زبان خوندن ندارم
حوصله زبان خوندن ندارم

انتظارات غیرواقعی؛ وقتی فکر می‌کنیم باید در ۳ ماه fluent شویم!

یکی از اشتباهاتی که من همیشه در مسیر یادگیری زبان جدید مرتکب می‌شدم، این بود که تصور می‌کردم باید خیلی سریع به سطح پیشرفته‌ای برسم. من همیشه به این فکر می‌کردم که اگر در سه ماه نتوانم به اندازه کافی خوب صحبت کنم، پس شاید در این کار موفق نمی‌شوم. این توقعات غیرواقعی باعث می‌شد که احساس کنم به اندازه کافی سریع پیشرفت نمی‌کنم و از تلاش دست بکشم. در حقیقت، این فشارهای داخلی بود که مرا از مسیر یادگیری دور می‌کرد.

بارها پیش آمده بود که بعد از یک یا دو هفته تلاش، فکر می‌کردم باید به سطحی از تسلط برسیم که اصلاً منطقی نبود. برای مثال، به جای تمرکز بر روی یادگیری تدریجی و لذت بردن از روند، همیشه در ذهنم تصویر این بود که باید به یک سطح «فلونت» در عرض چند ماه دست پیدا کنم. این ذهنیت نه تنها من را ناامید می‌کرد، بلکه انگیزه‌ام را نیز به شدت کاهش می‌داد. هرچه بیشتر به این انتظارات غیرواقعی فکر می‌کردم، بیشتر احساس می‌کردم که به هدفم نمی‌رسم.

در این مسیر، متوجه شدم که خیلی از زبان‌آموزان دیگر هم دقیقاً همین مشکل را دارند. ما به راحتی خودمان را با زبان‌آموزانی که ممکن است سال‌ها تجربه داشته باشند مقایسه می‌کنیم و فکر می‌کنیم که باید در مدت زمان کوتاهی به همان سطح برسیم. این مقایسه‌های بی‌پایان نه تنها برای پیشرفت مفید نیستند، بلکه بیشتر باعث می‌شوند که انگیزه‌مان را از دست بدهیم و احساس کنیم که کار غیرممکن است.

در نهایت، یاد گرفتم که باید انتظارات خودم را واقع‌بینانه‌تر تنظیم کنم. یادگیری زبان فرآیند زمان‌بر و تدریجی است که نیاز به صبر و تمرکز دارد. به جای آن که هر روز خودم را با مقایسه با دیگران یا فشار برای رسیدن به سطحی خاص محدود کنم، شروع به لذت بردن از یادگیری کردم و به روند خودم احترام گذاشتم. حالا می‌دانم که این روند، حتی اگر آهسته باشد، ارزشمند است و موفقیت به تدریج به دست می‌آید.

حجم زیاد منابع، انتخاب سخت، شروع هرگز!

یکی دیگر از موانعی که همیشه در مسیر یادگیری زبان با آن مواجه می‌شدم، حجم زیاد منابع بود. به محض اینکه می‌خواستم شروع کنم، تعداد کتاب‌ها، اپلیکیشن‌ها و سایت‌ها آنقدر زیاد بود که احساس می‌کردم انتخاب درست بین آن‌ها تقریباً غیرممکن است. برای مثال، از هر طرف تبلیغاتی می‌دیدم که این روش یا آن روش بهترین است و من مجبور بودم زمان زیادی را صرف انتخاب صحیح‌ترین منبع کنم. این انتخاب‌ها آنقدر پیچیده بود که اغلب تصمیم می‌گرفتم اصلاً شروع نکنم.

همیشه خودم را در میان این همه انتخاب گم می‌کردم. مثلاً در ابتدا تصمیم می‌گرفتم که از یک اپلیکیشن شروع کنم، اما بعد می‌دیدم که شاید استفاده از یک کتاب یا دوره آنلاین بهتر باشد. این سردرگمی و ترس از انتخاب اشتباه باعث می‌شد که احساس کنم هیچکدام از این منابع برای من مناسب نیست و در نتیجه، هیچ‌کدام را امتحان نمی‌کردم. این بی‌تصمیمی و تردیدها باعث می‌شد که هیچ‌وقت به جایی نرسم و هر بار با این بهانه که «هنوز منبع مناسب رو پیدا نکردم» از شروع منصرف می‌شدم.

بعد از مدتی متوجه شدم که این ترس از انتخاب نادرست فقط بهانه‌ای برای عدم شروع است. واقعیت این است که هیچ منبعی نمی‌تواند تمام نیازهای ما را به طور کامل پوشش دهد و همیشه بخش‌هایی از آن می‌تواند به شکل‌های مختلف مفید باشد. بنابراین، به جای تمرکز بر روی انتخاب کامل‌ترین منبع، تصمیم گرفتم که اولین قدم را بردارم و هر منبعی را که در دسترس داشتم امتحان کنم. حالا به جای این که وقت خود را صرف جستجو و انتخاب بهترین منبع کنم، تمرکزم بر روی یادگیری است و می‌دانم که هر قدمی که بردارم، مرا به جلو می‌برد.

مقایسه‌ی بی‌رحمانه با دیگران؛ دشمن پیشرفت شخصی

یکی از دلایلی که همیشه باعث می‌شد نتوانم به راحتی پیشرفت کنم، مقایسه‌ی مداوم خودم با دیگران بود. وقتی در مسیر یادگیری زبان قرار می‌گرفتم، همیشه نگاهی به اطراف داشتم و به دیگرانی که سریع‌تر از من پیش می‌رفتند یا به سطح بالاتری رسیده بودند، نگاه می‌کردم. این مقایسه‌ها باعث می‌شد که فکر کنم شاید من توانایی کافی ندارم و به اندازه‌ی بقیه تلاش نمی‌کنم. این طرز فکر نه تنها انگیزه‌ام را از دست می‌داد، بلکه احساس ناکامی و ضعف در خودم به وجود می‌آورد.

به مرور زمان متوجه شدم که این مقایسه‌ها بیشتر از آن که مفید باشند، به من آسیب می‌زنند. من همیشه خودم را با کسانی مقایسه می‌کردم که شاید سال‌ها بیشتر از من در مسیر یادگیری زبان قرار داشتند یا شرایط متفاوتی داشتند. در حقیقت، مقایسه‌کردن با دیگران نه تنها باعث کاهش اعتماد به نفس می‌شود، بلکه مانع پیشرفت خودمان می‌شود. به جای تمرکز بر روی روند شخصی و پیشرفت خودم، تمام توجه‌ام به دیگران معطوف می‌شد و این باعث می‌شد که مسیر خودم را گم کنم.

در نهایت، یاد گرفتم که باید فقط خودم را با خودم مقایسه کنم. هر کسی مسیر خودش را دارد و پیشرفت در یادگیری زبان برای هر فرد متفاوت است. به جای این که همیشه خودم را با دیگران مقایسه کنم، تمرکز خود را بر روی پیشرفت‌های کوچک خودم گذاشتم و از هر قدمی که برداشتم، خوشحال شدم. وقتی متوجه شدم که تنها رقابت واقعی من با خودم است، توانستم بهتر و راحت‌تر پیشرفت کنم و از هر مرحله یادگیری لذت ببرم.

نداشتن هدف مشخص؛ چرا یاد می‌گیریم؟ واقعاً چرا؟

یکی از دلایل اصلی که باعث می‌شد هیچ‌وقت به پیشرفت قابل توجهی در یادگیری زبان نرسم، نداشتن هدف مشخص بود. من همیشه وارد فرآیند یادگیری زبان می‌شدم بدون این که بدانم دقیقاً چرا دارم این کار را می‌کنم. گاهی به این فکر می‌کردم که شاید فقط به خاطر اینکه یاد گرفتن یک زبان جدید جذاب است، یا شاید بخاطر اینکه همه می‌گویند زبان دوم یا سوم یاد گرفتن خیلی خوب است. اما هیچ وقت هدفی شفاف و دقیق نداشتم که مرا در مسیر حرکت نگه دارد و برای من انگیزه ایجاد کند.

این نداشتن هدف مشخص به معنای واقعی کلمه باعث می‌شد که هر بار وقتی با چالش‌های یادگیری مواجه می‌شدم، دلسرد شوم. وقتی نمی‌دانستم چرا دارم این مسیر را طی می‌کنم، هر سختی کوچک می‌توانست من را از مسیر منحرف کند. یادگیری زبان بدون داشتن هدف به یک فعالیت پراکنده و بی‌سرانجام تبدیل می‌شد که من را از ادامه آن باز می‌داشت. به عبارت دیگر، وقتی هدف مشخصی نداشتم، یادگیری به یک وظیفه سنگین و بی‌معنی تبدیل می‌شد که فقط با گذر زمان فراموش می‌شد.

بعد از مدتی، متوجه شدم که برای موفقیت در هر کاری، داشتن هدفی روشن و مشخص ضروری است. بنابراین تصمیم گرفتم که قبل از شروع دوباره به یادگیری زبان، ابتدا هدفم را برای این کار مشخص کنم. این هدف می‌تواند یک مسافرت به کشور خاص، یک شغل بین‌المللی، یا حتی بهبود مهارت‌های ارتباطی شخصی باشد. وقتی هدف داشتم، هر قدمی که برداشتم معنی‌دار شد و یادگیری برای من جذاب و هدفمند شد. حالا می‌دانم که بدون هدف نمی‌توانم در مسیر یادگیری پایدار بمانم.

ترس از اشتباه؛ وقتی کامل‌گرایی جلوی ما را می‌گیرد

یکی از بزرگترین موانعی که همیشه در یادگیری زبان داشتم، ترس از اشتباه کردن بود. من همیشه نگران این بودم که اگر در مکالمه‌ای اشتباه کنم یا کلمه‌ای را درست تلفظ نکنم، دیگران مرا قضاوت خواهند کرد یا شاید اصلاً اعتبارم را از دست بدهم. این ترس از اشتباه، به نوعی یک مانع ذهنی برای من ایجاد می‌کرد که اجازه نمی‌داد از اشتباهاتم درس بگیرم و در عین حال باعث می‌شد که از بسیاری از موقعیت‌های یادگیری دوری کنم.

ترس از اشتباه کردن در واقع بخشی از ذهنیت کامل‌گرایانه‌ای بود که در خودم پرورش داده بودم. من همیشه فکر می‌کردم که باید همه چیز را کامل و بی‌عیب انجام دهم تا موفق شوم. این طرز فکر باعث می‌شد که حتی وقتی یک قدم به جلو برداشتم، خودم را سرزنش می‌کردم که چرا نمی‌توانم آن را بهتر انجام دهم. در این حالت، اشتباه به چشم یک شکست بزرگ دیده می‌شد و این دیدگاه من را از تلاش بیشتر و پیشرفت باز می‌داشت.

بعد از مدتی متوجه شدم که اشتباه کردن جزئی از فرایند یادگیری است و نباید از آن ترسید. یادگیری زبان به معنای تلاش و تجربه کردن است و هیچ کس نمی‌تواند بدون اشتباه به سطح بالایی برسد. به خودم یادآوری کردم که اشتباهات من نه تنها به من کمک می‌کنند تا بهتر شوم، بلکه بخشی از مسیر طبیعی یادگیری هستند. بنابراین، تصمیم گرفتم که به اشتباهاتم نگاه کنم و آن‌ها را فرصتی برای رشد ببینم. حالا می‌دانم که نباید از اشتباه کردن بترسم، بلکه باید آن‌ها را بپذیرم و از آن‌ها برای بهتر شدن استفاده کنم.

خستگی ذهنی و مشغله‌های روزمره؛ شاید زمانش الان نیست؟

گاهی اوقات وقتی به خودم نگاه می‌کردم، متوجه می‌شدم که خستگی ذهنی یکی از دلایل اصلی عدم پیشرفت من در یادگیری زبان است. روزها پر از کارهای مختلف بود و ذهنم مدام مشغول به حل مسائل کاری، خانوادگی و اجتماعی بود. وقتی شب به خانه می‌رسیدم، از آن همه دغدغه و فشار، تمام انرژی‌ام تحلیل می‌رفت و اصلاً جایی برای یادگیری زبان نمی‌ماند. به خودم می‌گفتم که شاید زمان مناسب برای شروع یادگیری زبان هنوز نرسیده است، چرا که شرایط زندگی من آنقدر شلوغ بود که نمی‌توانستم به آن به‌طور کامل تمرکز کنم.

این احساس که زمان مناسب برای یادگیری زبان نیست، باعث می‌شد که همیشه به فردا یا هفته بعد وعده بدهم که به یادگیری زبان خواهم پرداخت. اما در واقع این بهانه، تنها یک روش برای فرار از مسئولیت و مواجهه با چالش‌های یادگیری بود. در حالی که می‌دانستم به‌طور پیوسته اگر وقت و انرژی کافی داشتم، می‌توانستم به هدف‌هایم نزدیک‌تر شوم. من خود را در چنبره‌ای از "خسته‌ام" و "زمان مناسب هنوز نیامده" می‌دیدم که تنها باعث تأخیر بیشتر در رسیدن به هدف‌هایم می‌شد.

بعد از مدتی، متوجه شدم که هیچ وقت شرایط کامل و ایده‌آلی برای شروع وجود نخواهد داشت. همیشه زندگی با مشغله‌ها و چالش‌های خود ادامه خواهد داشت، اما این بهانه‌ها باید کنار گذاشته شوند. تصمیم گرفتم که حتی اگر فقط ۱۰ دقیقه در روز می‌توانم به یادگیری زبان اختصاص دهم، همین مدت زمان هم می‌تواند به من کمک کند که قدم‌های کوچکی به جلو بردارم. به جای انتظار برای "زمان مناسب"، شروع کردم به گنجاندن زمان‌های کوتاه و مؤثر در برنامه روزانه‌ام. این رویکرد باعث شد که یادگیری زبان برایم طبیعی‌تر و قابل اجرا شود.

راهکارهایی برای بازیابی انگیزه و شروعی دوباره

بعد از گذراندن مدت‌ها بی‌حوصلگی و رکود در یادگیری زبان، متوجه شدم که برای بازگشت به مسیر و بازیابی انگیزه، باید از یک رویکرد جدید استفاده کنم. اولین کاری که انجام دادم این بود که هدفم را مشخص کردم. دیگر به این فکر نمی‌کردم که باید در سه ماه به سطح فلوئنت برسم یا همه چیز باید کامل باشد. تصمیم گرفتم که هدفم فقط یادگیری روزانه، حتی اگر چند دقیقه باشد، باشد. این به من این امکان را داد که هر روز با انگیزه‌ای کوچک شروع کنم و بدون فشار زیاد، قدم‌های کوچکی بردارم.

یکی از راهکارهایی که برای بازگشت به مسیر یادگیری پیدا کردم، استفاده از منابع متنوع بود. دیگر به یک روش خاص یا اپلیکیشن وابسته نبودم. به جای این که خودم را محدود به یک نوع مطالعه کنم، شروع به گنجاندن منابع مختلف مثل ویدیوهای آموزشی، کتاب‌های داستانی و حتی مکالمه‌های آنلاین با دوستان زبان‌آموز کردم. این تنوع نه تنها کمک کرد که یادگیری برایم جذاب‌تر شود، بلکه باعث شد که هر روز به شکل متفاوتی با زبان درگیر باشم و به چالش‌های جدیدی برخورد کنم.

در نهایت، به خودم اجازه دادم که اشتباه کنم و هیچ‌وقت از پیشرفت‌های کوچک غافل نشوم. هر موفقیت حتی اگر جزئی بود، برای من یک پیروزی محسوب می‌شد. دیگر به اشتباهاتم به عنوان شکست نگاه نمی‌کردم، بلکه از آن‌ها درس می‌گرفتم. وقتی متوجه شدم که در مسیر یادگیری زبان نیازی به فشار یا مقایسه با دیگران نیست، انگیزه‌ام دوباره احیا شد. حالا می‌دانم که یادگیری زبان یک فرآیند مداوم است و می‌توانم با انگیزه و اعتماد به نفس بیشتر ادامه دهم.

جمع‌بندی: یادگیری زبان قرار نیست سخت و خسته‌کننده باشد

بعد از تمام این تجربیات، به این نتیجه رسیدم که یادگیری زبان نباید به یک چالش طاقت‌فرسا تبدیل شود. من همیشه تصور می‌کردم که برای موفقیت در یادگیری زبان، باید به‌طور کامل غرق در مطالعه شوم و تمام وقت خود را صرف این کار کنم. اما اکنون می‌دانم که یادگیری زبان می‌تواند به یک فرآیند لذت‌بخش و حتی سرگرم‌کننده تبدیل شود، اگر فقط راه و روشی مناسب پیدا کنیم. به جای آن که خود را تحت فشار قرار دهم، یادگیری را به بخشی از زندگی روزمره‌ام تبدیل کرده‌ام و به خودم اجازه می‌دهم که در هر زمانی که ممکن است، قدم‌های کوچک بردارم.

با گذشت زمان، یاد گرفتم که هیچ چیز به اندازه‌ی داشتن هدف مشخص و انگیزه برای یادگیری مهم نیست. اگر بدانیم که چرا می‌خواهیم زبان جدیدی یاد بگیریم و از هر اشتباهی به عنوان یک فرصت برای رشد استفاده کنیم، همه چیز راحت‌تر و لذت‌بخش‌تر خواهد بود. وقتی از خودم می‌پرسم "چرا یاد می‌گیرم؟" همیشه به یاد اهداف و انگیزه‌های واقعی‌ام می‌افتم و این باعث می‌شود که در مسیر ادامه دهم و هیچ‌وقت احساس ناامیدی نکنم.

به علاوه، به خودم این اجازه را دادم که هیچ‌وقت مقایسه نکنم. یاد گرفتم که هر شخص مسیر یادگیری خودش را دارد و هر کسی با توجه به شرایطش پیش می‌رود. وقتی از این مقایسه‌ها دست کشیدم و فقط خودم را با خودم مقایسه کردم، احساس رضایت و پیشرفت بیشتری داشتم. حالا می‌دانم که یادگیری زبان یک سفر است و هدف نهایی تنها یک ایستگاه از این سفر است.

در نهایت، آنچه که باید به خودم یادآوری کنم این است که یادگیری زبان هیچ‌وقت نباید به یک بار سنگین تبدیل شود. با تنظیم انتظارات واقع‌بینانه، گنجاندن زمان برای یادگیری در روزهای شلوغ و استفاده از روش‌های متنوع، می‌توانم یادگیری را به یک تجربه جذاب و قابل انجام تبدیل کنم. یادگیری زبان، برای من، دیگر نه سخت و نه خسته‌کننده است، بلکه به یک بخش لذت‌بخش و طبیعی از زندگی تبدیل شده است.

یادگیری زبانحوصلهزبان انگلیسییادگیریآموزش زبان
۲
۱
پرنیان صدری
پرنیان صدری
? دانشجوی ارشد ترم آخر زبان انگلیسی | ✍️ مطالبی که باعث می شود سرعت یادگیری زبان شما چند برابر شود با شما به اشتراک می گذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید