وقتی تصمیم گرفتم آیلتس بگیرم، هیچچیز آماده نبود! حتی فکر نمیکردم که میتوانم توی مدت کوتاهی مدرک بگیرم و مهاجرت کنم. اما یکی از روزهایی که خودم رو در آینه دیدم و احساس کردم باید یه تغییر اساسی ایجاد کنم، این هدف رو برای خودم گذاشتم. به خودم گفتم: "اگر بخوام زندگی جدیدی شروع کنم، باید الان از اینجا حرکت کنم." با این ذهنیت شروع به مطالعه کردم و هر روز قدمهای کوچکی به سوی هدفم برداشتم.
در این مسیر، برنامهریزی خیلی به من کمک کرد. من هر روز 3 ساعت وقت میذاشتم و همه چیز رو دستهبندی میکردم؛ از مهارتهای Listening و Speaking گرفته تا Writing و Reading. گاهی اوقات خسته میشدم و حس میکردم که هیچ پیشرفتی ندارم، اما همیشه یادم میآمد که چقدر این مدرک میتونه در آیندهام تأثیر بذاره. جالب اینجا بود که با هر روزی که میگذشت، احساس میکردم پیشرفت میکنم، حتی وقتی که فکر میکردم شاید کافیه.
وقتی بالاخره مدرک آیلتس رو گرفتم، حس کردم که نه تنها به هدف خودم رسیدم، بلکه خودم رو پیدا کردم. مهاجرت به یک کشور جدید برای تحصیل و زندگی، به من این امکان رو داد که یک شروع جدید داشته باشم و دنیای جدیدی رو کشف کنم. این سفر برای من بیشتر از یک موفقیت زبانی بود؛ این یک تحول در زندگی من بود که نشان داد وقتی بخواهی، میتوانی به همه چیزهایی که خواستهای برسی.
وقتی وارد این مسیر شدم، هیچ چیزی جز انگیزه و امید در دل من نبود. 10 ماه به نظر خیلی طولانی میرسید، اما در واقع هر روز یک فرصت جدید بود تا به هدفم نزدیکتر بشم. در ابتدا نمیدونستم از کجا شروع کنم، اما تصمیم گرفتم که هر روز یک قدم کوچیک بردارم. یاد گرفتم که به جای نگرانی در مورد آینده، باید روی امروز تمرکز کنم. با برنامهریزی دقیق، روزها به سرعت گذشتند و من هر روز احساس میکردم که دارم به چیزی بزرگتر از خودم دست پیدا میکنم.
گاهی وقتها وقتی خسته میشدم و به خودم شک میکردم، یاد حرفهایی میافتادم که همیشه به خودم میگفتم: "هیچ چیزی به اندازه تلاش، ارزش نداره." با این نگرش، حتی زمانی که درسها سخت میشدند و حس میکردم پیشرفتی نکردم، باز هم ادامه دادم. به خودم یادآوری میکردم که این یک سفره، نه یک مسابقه. اینکه تو هر روز کمی بهتر بشی، خودش مهمترین پیروزی بود. و این طوری بود که خودم رو از مسیر خارج نکردم و هر روز بیشتر از دیروز به هدفم نزدیکتر شدم.
موفقیت، برای من بیشتر از گرفتن مدرک آیلتس بود. این مسیر 10 ماهه، نه تنها مهارتهای زبانی من رو تقویت کرد، بلکه به من یاد داد چطور با چالشها روبهرو بشم و به هیچ چیزی جز موفقیت فکر نکنم. وقتی روزهای سخت رو پشت سر گذاشتم و مدرک رو گرفتم، نه تنها خوشحال بودم که به هدفم رسیدم، بلکه از خودم بابت تلاشی که کردم، خیلی مفتخر بودم. این سفر برای من به یک تجربه تحولآفرین تبدیل شد و حالا میدونم که برای هر هدفی که بخوام، میتونم با تلاش و پشتکار، موفق بشم.
وقتی تصمیم گرفتم برای شرکت در آزمون آیلتس آماده بشم، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که باید یک برنامه دقیق داشته باشم. نمیخواستم وقت و انرژیام هدر بره. بنابراین، روزها و ساعتهای خودم رو تقسیم کردم و هر بخش از آزمون رو به صورت جداگانه بررسی کردم. از همان ابتدا، هدفم این بود که هیچوقت احساس نکنم که کاری عقب افتاده یا مهمی رو فراموش کردم. هر روز یک بخش مشخص رو مطالعه میکردم و اینطور بود که به مرور زمان همه چیز رو تحت کنترل داشتم.
برای هر مهارت، روش خاصی رو انتخاب کردم. مثلاً برای Listening، از پادکستها و ویدیوهای آموزشی استفاده میکردم. زمانی که ساعتها گوش میدادم، میفهمیدم که چطور باید گوشها و ذهنم رو تمرین کنم تا به شنیدن دقیقتر عادت کنم. برای Writing هم هر هفته یک موضوع جدید انتخاب میکردم و سعی میکردم خودم رو در نوشتن و استدلال تقویت کنم. به همین ترتیب، به مرور زمان احساس میکردم که با هر مهارت، ارتباط بیشتری برقرار میکنم و پیشرفت میکنم.
یکی از تصمیمهای مهمی که گرفتم این بود که همیشه در طول مسیر، استراحتهای کوتاه داشته باشم. من معتقدم که برای رسیدن به موفقیت، باید مراقب روحیه و انرژی خودمون باشیم. هیچوقت نمیخواستم احساس کنم که از پا افتادهام. به همین دلیل، بین هر دو ساعت مطالعه، 15 دقیقه استراحت میکردم و در این مدت میرفتم بیرون، کمی قدم میزدم و نفس میکشیدم. این کار باعث میشد که ذهنم دوباره شارژ بشه و برای ادامه مطالعه با انرژی بیشتر برگردم.
از طرف دیگه، برنامهریزی من فقط محدود به ساعتها و دروس نبود. من سعی میکردم با انگیزه نگه داشتن خودم، هر روز یادداشتهایی از پیشرفتهام بنویسم. وقتی میدیدم که یک بخش سخت رو به راحتی حل کردم یا نمره بهتری گرفتم، انگیزهام دوچندان میشد. برای من، این یادداشتها بیشتر از یک ابزار انگیزشی بودند؛ آنها به من نشان میدادند که حتی اگر کوچکترین پیشرفتی داشته باشم، باید خوشحال باشم و از اون لحظه لذت ببرم.
در نهایت، چیزی که باعث شد این برنامهریزی جواب بده، انعطافپذیری بود. اگر روزی خسته بودم یا کاری پیش میاومد که نمیتونستم به برنامه عمل کنم، به خودم اجازه میدادم که دوباره برنامهام رو تنظیم کنم. هیچوقت خودم رو به خاطر اشتباهات کوچک سرزنش نمیکردم. در عوض، همیشه به جلو نگاه میکردم و اینطور بود که توانستم در نهایت مدرک آیلتس رو بگیرم و به مقصد بزرگترم یعنی مهاجرت نزدیک بشم.
یکی از اولین روشهایی که برای بهبود نمره آیلتس امتحان کردم، تمرین روزانه بود. من متوجه شدم که اگر هر روز حتی برای ۳۰ دقیقه هم مطالعه کنم، میتوانم به طور مداوم پیشرفت کنم. این تمرینات فقط مختص به یک مهارت خاص نبود. گاهی برای Listening پادکستهای آموزشی گوش میدادم، برای Speaking با دوستانم به انگلیسی صحبت میکردم و در نهایت برای Writing هم روزانه یک مقاله کوتاه مینوشتم. این روزهای مداوم باعث شد که زبان برای من تبدیل به یک عادت بشه و به مرور احساس کردم که پیشرفتهای زیادی داشتم.
برای اینکه در Listening بهتر بشم، از تکنیکهای مختلفی استفاده کردم. یکی از بهترین روشها برای من، شنیدن فایلهای صوتی با سرعتهای مختلف بود. اول آرام گوش میدادم، سپس به مرور سرعت رو زیاد میکردم تا مهارت شنیداری من تقویت بشه. علاوه بر این، سعی میکردم همیشه یادداشت بردارم و بعداً به جوابها نگاه کنم تا بفهمم چه قسمتهایی رو اشتباه شنیدم و چطور باید توجه بیشتری به اونها داشته باشم.
در Speaking هم تمرین مستمر داشتیم. من هیچ وقت به امتحانات Speaking به عنوان یک اتفاق استرسزا نگاه نکردم. به جاش، به خودم اینطور یادآوری میکردم که این امتحان فقط یک موقعیت برای نشان دادن مهارتهای من است. من روزانه با خودم یا حتی دوستانم به زبان انگلیسی صحبت میکردم، و سعی میکردم بیشتر از کلمات پیچیده و جملات طولانی استفاده کنم. این باعث شد که اعتماد به نفس من در Speaking بالاتر بره و دیگر هیچ وقت احساس استرس نداشته باشم.
برای بهبود Writing هم با استفاده از منابع معتبر و مقالات نمونه، توانستم نوشتن به سبک آیلتس رو یاد بگیرم. در ابتدا خیلی سخت بود که بتونم مقالههایی بنویسم که نمره بالایی بگیرند، ولی با هر تمرین احساس کردم که ساختار جملات و ایدهها رو بهتر میفهمم. هر بار که یک مقاله مینوشتم، سعی میکردم نکات جدیدی رو اضافه کنم که به نمرهام کمک کنه، مثل استفاده از کلمات متنوع، ساختار منطقی و پیوستگی بین جملات.
یکی از روشهای کلیدی که خیلی به من کمک کرد، شبیهسازی آزمون بود. من هر دو هفته یک بار یک آزمون شبیهسازی آیلتس میدادم. این آزمونها به من کمک میکرد تا با شرایط واقعی آزمون آشنا بشم و استرس نداشته باشم. با این کار، میتوانستم نقاط ضعف خودم رو شناسایی کنم و روی اونها بیشتر تمرکز کنم. این شبیهسازیها در نهایت باعث شد که در روز آزمون واقعی، اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم و نمره دلخواهم رو بگیرم.
یکی از بزرگترین چالشهایی که در مسیر آیلتس داشتم، عدم اعتماد به نفس در شروع کار بود. زمانی که دیدم نمرهها به اندازهای که میخواستم خوب نیست، خیلی ناراحت شدم و احساس میکردم شاید از پسش برنمیام. در این مواقع، بیشتر از هر چیزی، به خودم شک میکردم و نمیتونستم خودم رو باور کنم. اما به مرور زمان یاد گرفتم که همه چیز به تدریج بهتر میشه و نباید بلافاصله انتظار داشت که همه چیز عالی باشه. این به من کمک کرد که از اشتباهاتم درس بگیرم و به جای ناراحت شدن، انگیزهام رو بیشتر کنم.
یکی دیگه از چالشها این بود که بعضی مواقع حس میکردم زمان کم دارم. با وجود اینکه هر روز برنامهریزی دقیقی داشتم، هنوز هم گاهی احساس میکردم که نمیرسم به همه کارهایی که باید انجام بدم. درسها، کارها، زندگی روزمره و استراحتها همه با هم تداخل میکردند. به خودم گفتم که باید یاد بگیرم چطور بهترین استفاده رو از زمان ببرم و از هر دقیقهای که دارم، به نفع خودم استفاده کنم. این چالش به من یاد داد که باید در کنار سختکوشی، به خودم هم استراحت بدم.
یکی از سختترین قسمتها برای من، آمادهسازی برای Speaking بود. من همیشه از صحبت کردن در برابر دیگران میترسیدم و این ترس در امتحان آیلتس بیشتر هم میشد. خیلی وقتها به خودم میگفتم که ممکنه جوابها رو فراموش کنم یا نتونم خوب بیان کنم. اما بعد از چندین بار تمرین، این ترس کم کم از بین رفت. متوجه شدم که تنها راه غلبه بر این ترس، بیشتر صحبت کردن به زبان انگلیسی و تمرین بود. به همین دلیل، هر روز با خودم و دوستانم به زبان انگلیسی حرف میزدم تا این احساس راحتی رو پیدا کنم.
آخرین چالشی که با اون روبهرو شدم، احساس خستگی و بیحوصلگی بود. بعضی روزها که زیاد درس میخواندم، خیلی خسته میشدم و انگیزهام رو از دست میدادم. ولی با خودم میگفتم که این خستگی موقتیه و باید تمرکز کنم روی هدف بزرگترم. من متوجه شدم که وقتی هدف بزرگتری مثل مهاجرت در ذهنم باشه، حتی سختترین لحظات هم به من انگیزه میدهند تا ادامه بدم. این چالشها و سختیها به من کمک کردند تا صبورتر بشم و در نهایت به نتیجه دلخواه برسم.
برای شروع، من یک سری منابع آنلاین پیدا کردم که به شدت به من کمک کردند. اولین و مهمترین منبعی که استفاده کردم، وبسایتهای آموزش آنلاین مثل BBC Learning English و IELTS Liz بودند. این سایتها درسها و تستهای متنوعی داشتن که به من در یادگیری مهارتهای مختلف آیلتس کمک میکرد. به خصوص ویدیوها و مقالاتشون برای Listening و Speaking خیلی مفید بودن. احساس میکردم هر بار که از این منابع استفاده میکنم، چیزی جدید یاد میگیرم که به راحتی در آزمونها میتونم استفاده کنم.
علاوه بر سایتها، کتاب آموزشی آیلتس هم برای من نقش مهمی در این مسیر داشتند. یکی از کتابهای محبوبی که خیلی به من کمک کرد، کتاب The Official Cambridge Guide to IELTS بود. این کتاب تمام جنبههای آزمون رو پوشش میداد و با تمرینات عملی که داشت، باعث شد که دقیقتر با سوالات و نوع تستها آشنا بشم. هر شب یکی از تمرینات کتاب رو انجام میدادم و با این کار، یاد میگرفتم چطور باید زمانبندی کنم و سوالات رو به درستی تحلیل کنم.
برای تقویت مهارت Writing، من از منابع مختلفی مثل IELTS Writing Task 2 استفاده کردم که نمونههایی از مقالات سطح بالا رو بررسی میکرد. این کتابها و منابع آنلاین، به من کمک میکردن تا با ساختار صحیح نوشتن آشنا بشم و یاد بگیرم که چطور میتوانم ایدهها رو به شکل منطقی و مؤثر بیان کنم. بعد از هر تمرین، همیشه مقالات خودم رو با نمونههای دیگر مقایسه میکردم تا نقاط ضعف خودم رو بشناسم و بهبود بدم.
یکی دیگه از منابع آموزشی که تاثیر زیادی روی Speaking من گذاشت، اپلیکیشنهایی مثل Elsa Speak و Tandem بودند. این اپلیکیشنها به من کمک کردند تا تلفظ درست کلمات رو یاد بگیرم و با افراد مختلف به زبان انگلیسی صحبت کنم. به خصوص در Tandem، من با دوستان بینالمللی صحبت میکردم و این باعث شد که نه تنها به انگلیسی بیشتر مسلط بشم، بلکه اعتماد به نفس من هم بالا بره. حس میکردم هر روز با استفاده از این منابع، در Speaking پیشرفت میکنم.
در نهایت، یوتیوب یکی از منابعی بود که همیشه در دسترس بود و به راحتی میتوانستم از آن استفاده کنم. کانالهایی مثل English with Lucy و E2 IELTS ویدیوهای آموزشی فوقالعادهای داشتند که مهارتها رو به شیوهای ساده و مفهومی آموزش میدادند. این ویدیوها هم برای تمرینات Listening عالی بودن و هم برای یادگیری تکنیکهای مفید در Writing و Speaking. زمانی که خسته میشدم یا نیاز به تغییر فضا داشتم، میرفتم سراغ این ویدیوها تا کمی روحیهام رو بازیابی کنم و با انرژی دوباره ادامه بدم.
همیشه فکر میکردم که مهاجرت فقط به گرفتن ویزا و پیدا کردن شغل مربوط میشه، اما خیلی زود فهمیدم که یکی از مهمترین عوامل موفقیت در مهاجرت، تسلط به زبان انگلیسیه. وقتی برای اولین بار برای آزمون آیلتس ثبتنام کردم، هیچ تصوری از تأثیر زبان انگلیسی بر روی زندگی جدیدم نداشتم. اما به مرور متوجه شدم که بدون داشتن مهارتهای زبانی، هیچچیز راحت نخواهد بود. از پیدا کردن شغل تا برقراری ارتباط با مردم، همه چیز به زبان بستگی داشت.
یکی از لحظات روشن زندگیام زمانی بود که دیدم توانایی صحبت به زبان انگلیسی چطور در پروسه مهاجرت به من کمک کرد. وقتی در مصاحبههای شغلی برای شرکتهای خارجی شرکت میکردم، متوجه شدم که تسلط به انگلیسی نه تنها به من اعتماد به نفس میده، بلکه در انتخابها و فرصتهای شغلی هم تأثیر زیادی میگذاره. در واقع، زبان انگلیسی به من این امکان رو میده که در دنیای جدیدی که شروع کردم، راحتتر شناخته بشم و فرصتهای بیشتری پیش روم قرار بگیره.
مهاجرت به کشور جدید به این معناست که باید خودت رو با فرهنگ جدیدی تطبیق بدی و زبان انگلیسی به من این فرصت رو داد که ارتباطات قویتری با مردم و فرهنگ جدید برقرار کنم. وقتی با همکارانم در محیط کار صحبت میکردم یا با همسایگانم آشنا میشدم، زبان انگلیسی مثل پلی بود که منو به دنیای جدید متصل میکرد. بدون این زبان، قطعاً نمیتوانستم به راحتی خودم رو در این محیطها جا بزنم و در ارتباطات اجتماعی موفق بشم.
به غیر از جنبههای شغلی و اجتماعی، زبان انگلیسی در زندگی روزمره هم به من خیلی کمک کرده. وقتی که به کشور جدید مهاجرت کردم، خیلی از روزهای اولیه برای من چالشبرانگیز بودند. اما وقتی توانستم به راحتی در فروشگاهها خرید کنم، از وسایل حملونقل عمومی استفاده کنم یا حتی در سفرها به راحتی راه رو پیدا کنم، تازه فهمیدم که زبان چطور میتواند کیفیت زندگی من رو ارتقا بده. با هر مکالمه، احساس میکردم که بیشتر در این جامعه پذیرفته میشم.
به نظرم یکی از بزرگترین دلایلی که من از مهاجرت خودم راضی هستم، توانایی برقراری ارتباط به زبان انگلیسی بود. این زبان نه تنها در مسیر شغلی، بلکه در روابط شخصی و تجربیات جدید هم به من قدرت داد. حالا وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم که آیلتس تنها یک مدرک نبود، بلکه ابزاری بود برای اینکه زندگی جدیدم رو با اعتماد به نفس و راحتی شروع کنم. و برای من، این مهمترین دستاورد در تمام مسیر مهاجرت بود.
"کامنت شماها برام خیلی اهمیت داره، لطفا نظرت رو پایین همین پست برام بنویس!"