"تحلیلی بر زبان و ذهنیت ادبی رولان بارت "
نویسنده ، تحلیلگر و منتقد ؛مریم گمار
"رولان بارت"
"Roland Barthe"
زادهٔ ۱۲ نوامبر ۱۹۱۵– درگذشتهٔ ۲۵ مارس ۱۹۸۰ "نویسنده، فیلسوف، نظریهپرداز ادبی، منتقد فرهنگی، و نشانهشناس"معروف فرانسوی بود.
رولان بارت بین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۰ استاد کرسی نشانهشناسی در کلژ دو فرانس بود.
"تاثیر رولان بارت بر زبان ادبی وکشف آن"
او می گوید؛ زبان ادبی با زبان شکل میگردد نقد ادبی هم با زبان، اما موضوع اصلی آن، کشف زبان است برای مثال؛ در زبان ادبی نکته اصلی نه زبان، بلکه رمزگان یا همان نشانه ها ادبی است او در تمام اثار و نظریاتش از ادبیات گرفته تا پوشاک در پی معنا نبود بلکه در پی شناخت زبان بود و میخواست قائده کلی برای آن موضوع مطرح کند که ادبیات و هرآنچه به آن می پردازد طبق نظریات او پیش رود و این نشان از ژرف اندیشی و بلند پروازی رولان بارت داشت که واقعا لایق آن بود ،او از آنجا که نظریه پرداز آزاد اندیشی بود بیشتر به پست مدرن وساختارشکنی علاقه داشت و هم اکنون هم او را نظریه پرداز ونشانه شناس پساساختار گرا می دانند چرا که همیشه ساختارها را می شکست و در بند عقاید کهن نماند
او معتقد بود همانگونه که زبان شناس باید ساختارصوری ادبیات را بشناسد ،باید ناقد ادبی هم ساختار صوری سخن ادبی را بشناسد وبه این اعتبار هر نقد ادبی یک زبان نه یک فرا زبان می باشد چرا که باید نظام دلالتی ادبیات و زبان ادبی را بشناسد و به توصیف آن بپردازد
ودرنهایت از منظر او نقد ادبی چیزی نیست جز تحلیل ادبی و نشانه شناسی در همگانی ترین شکل آن ، بارت نقد را در یک لحظه هم ابژه هم سوبژه میداند یعنی هم معناست هم معناشناس.
بحث اصلی او در تمام نظریات و نوشته هایش دلالت معنایی بود یعنی نشانه شناسی او دال ها را می شناخت و به دیگران می شناساند تا به شناخت کامل زبان در تمام نقاط زندگی بشر برسد
درون مایه کتاب "درجه صفر نوشتار" رولان بارت دلالت معنایی زبان و چگونگی معنا بخشیدن به نشانه هاست.
باید بگویم؛ رولان بارت درجه صفر نوشتار واسطوره شناسی هایش را متاثر از فردینان سوسور نوشت مثلا ؛ درجه صفر نوشتار را کاملا در مورد دلالت های معناشناسی و نشانه شناسی نوشت، چرا که از نظر من ، او همراه یاکوبسن میخواست مسئله زبان شناسی ونشانه شناسی را که سوسور به آن اشاره کرده بود بیشتر و بهتر توصیف وتحلیل کند و در اینعرصه انصافا موفق بودند سوسور باوجود آنکه زبان شناس و نشانه شناس برجسته ای بود اما زبان را، بیشتر در قالب نشانههای زبانی که کارکردشان ارتباط بین دالّها و مدلولهاست بررسی می کند یعنی چون اصولا ساختار گرا بود بیشتر به نشانه های زبانی اهمیت ویژه داده بود و به همان بسنده می کند،
اما رولان بارت در رساله مشهورش با عنوان "در آمدی به نشانه شناسی نظری" بر خلاف سوسور نظر می دهد او ثابت کرد اگر نشانه شناسی میخواهد باقی بماند راهی جز استفاده و بکار بردن، زبان شناسی ندارد
در واقع باید گفت هر دو درست میگفتند اما از انجا که سوسور ساختارگرا بود فقط به علم نشانه ها اهمیت ویژه میداد
ولی رولان بارت باوجود انکه از سوسور بسیار تاثیر گرفت ، فقط به علم نشانه شناسی بسنده نکرد او به"زبان شناسی" در تمام ابعاد زندگی و موضوعات گوناگونش پرداخت.
آثار رولان بارت در حیطه های مختلف از جمله؛ ادبیات ، موسیقی ،عکاسی ، پوشاک و غیره چشمگیر بود او ازآنجا که روحی آزاد اندیش داشت هرگز به موضوع خاصی رسیدگی نکرد هدف او در تمام رشته های مورد بررسی اش نه کشف حقیقت ،بلکه شناخت زبان بود او کلا بدنبال تحلیل و نظریه پردازی در مورد تمام جوانب زندگی بود
برای مثال کتاب" درجه صفر نوشتار" در مورد کشف دلالت های معنایی زبان است را برای توضیح بیشتر نشانه شناسی نوشت،
به قول خودش ؛درجه صفر نوشتار در حکم تاریخ زبان ادبی است یعنی آن نشانه ها که با ان ادبیات ، ادبیات میشود از نظر او اثر ادبی مناسبت میان نویسنده ومتن ، یا رابطه نویسنده و خواننده نیست بلکه مناسبتی است میان کنش متن و جهان،
در واقع از نظر من ؛ رولان بارت هرگز به کم قانع نبود،
او همیشه ذهنیتی جهانی داشت به خاطر همین نوع ذهنیت و در بند نبودن افکار و آزاد اندیشی اش به جهان او را پساساختار گرا می دانند
او در کتاب "نظام رسم پوشاک" می گوید ؛زبان انسانی ،الگوی معنا نیست، بلکه بیان معناست،
در واقع با ذهنیت رولان بارت می توان گفت؛ فقط با روش های زبان شناسی است که تمام مناسبات بین پدیده های فرهنگی و ساختار آنها شناخته میشود از نظر رولان بارت این زبان شناسی است که مقدم بر همه چیز است حالا در هر رشته و فرهنگی که میخواهد باشد
و اگر خوب دقت کنید دقیقاا همین است فرض کنید اگر ما به زبان انگلیسی آشنا نباشیم مطمینا کمتر نشانه های زبانی و فرهنگی آن جامعه را میشناسیم همین موضوع در مورد تمام زبان ها نمایان است وقتی ما به زبان فارسی مسلط هستیم، به فرهنگ جامعه و ضرب مثل ها و گذشته آن واقف ایم و وقتی دیگران الگوی معنایی و نشانه ای یا ضرب المثلی را استفاده کنند که در حکم همان رمزگان است به خوبی متوجه منظورآن شخص خواهیم بود ،
حالا فکر کنید ما بدون هیچ آشنایی به زبان انگلیسی وارد کشور انگلستان شویم نه از فرهنگ آن جامعه، نه از نشانه های زبانی آن مردم ونه از گذشته آنها چیزی می دانیم که بخواهیم نشانه ها و رمزگان زبانی آنها را بفهمیم یا کشف کنیم پس مطمینا زبان شناسی بر نشانه شناسی ارجحیت دارد ومادر تمام نشانه شناسی ها زبان شناسی است.
بارت در کتاب "در آمدی به نشانه شناسی" نتیجه گرفت که زبان شناسی خود را به تمام "شاخه های نشانه شناسی" و زبان خود را تمام نظام های" بیان و دلالت" تحمیل میکند
درواقع نشانه شناسی از این روکارآیی دارد که میتوان مجموعه ای از نشانه ها ومناسبات درونی آنها را فهمید اما "زبان شناسی" می تواند معنای قراردادی نشانه ها را آسان کند، پس باید بدانید در نظام غیر زبانی ممکن است معنا را درک نکنیم چرا که با زبان آن جامعه آشنا نیستیم.
باوجود آنکه رولان بارت راه سوسور را ادامه داد و بسط و گسترش داد اما چیزی که او را از دیگران جدا میکرد این بود که بارت به دنبال فقط قوانین حاکم و پذیرفته شده، در ادبیات وزبان نبود او آزاد اندیش ،آشنازدا ومتفاوت بود،
او بیشتر از علم، به زیبایی شناسی اهمیت می داد مانند کتاب " رسم پوشاک" که در مورد مد و نظام دلالتی لباس نوشت بیشتر از شش سال نگارش آن به طول انجامید و حتی از طرف ساختارگرایان با استقبال ویژه روبرو شد ودر طی آن به کد گذاری و نشانه شناسی پوشاک پرداخت. او در زبان رسم پوشاک، نوشت ؛ برعکس زبان ادبیات ،حدود نظام ونشانه های مد را نه همگان جامعه ،بلکه گروه خاص " مدسازان " کد گذاری و تعیین میکنند
"رولان بارت و روابط بینامتنیت"
یکی از مسائلی که رولان بارت به آن اهمیت ویژه قائل بود روابط بینامتنیت بود
حالا روابط بینامتنی چیست ؟ به زبان ساده روابط بینامتن یعنی ؛ یک نویسنده وقتی متنی را می خواند باتوجه به سابقه ذهنی خود و آنچه می خواند ، یک متن و یک افق دید تازه پیدا کرده و آن را بنویسد وبه این متنهای گذشته و اکنون که باهم به تکامل می رسند ،روابط بینامتنی می گویند وبنابراین بر متنی که نویسنده می نویسد، متنهای گذشته ای که خوانده و متن های اکنون بسیار تاثیر گذار است و متنی جدید آفریده میشود، به قول رولان بارت؛ خواننده دیگر فقط مصرف کننده نیست، بلکه به تولیدی جدید دست می زند
اگر ازخود بپرسیم ؛ چه چیزی رولان بارت را از ساختار گرایان جدا می کرد و باعث میشود از نظر دیگر نویسنده گان پساساختار گرا خوانده شود؟ باید بگویم همان آزادی ذهنی و فکری وشکستن ساختارها بود ، او برخلاف سنت گرایان دیدی تازه به ادبیات جهان اضافه کرد
برای مثال ساختارگرایان سنتی و آن زمان فقط به نشانه ها ودال ها اهمیت میدادند واگر تحلیلی بر متنی انجام میشد خیلی کلی بود
اما بارت به جزئیات اهمیت می دهد
او می گوید ؛متن و روابط بینامتن را دو دسته تقسیم می کند ۱_ متن پدیداری ؛یعنی بیشتر به دل ها و نشانه ها اهمیت داده میشود ؛ ۲_متن زایشی ؛ در متن زایشی به تحلیل متن می پردازد
او می گوید متن های زمان گذشته در زایش متن جدید نقش مهمی دارد ، چرا که یک خواننده با خواندن متن گذشته وادغام ذهنیت خود به آن، به افق دیدی تازه میرسد و متنی جدید می آفریند ،بنابراین در همینقسمت نقش مولف کاسته شده و به تقش خواننده افزوده میشود و این همان مرگ مولف است که سالها بعد، مهمترین نظریه رولان بارت شناخته شد.
هرچند قبل از بارت، باختین و بعد کریستوا
بر آن تحلیل و تحقیق کرده بودند
برای مثال باختین می گفت هرسخن به عمدو غیر عمد باسخن پیشین وپسین خود موضوع مشترکی دارندو با سخن آینده به یک معنا گفتگو می کند "همان منطق مکالمه باختین"
اما فقط بارت بود که به طور جدی در مورد مسائل بینامتنیت به کریستوا پیوست
او شخصیتی آزاد داشت برای همین خود را محدود به هیچ دسته خاصی از دانش نمی کرد
از ادبیات گرفته تا پوشاک و مد وعکاسی،
در واقع پیش ار بارت نقد وتحلیل به صورت یکپارچه بربافت تاکید می کند یعنی یک کلیت کامل بدون هیچ جزئیاتی،
اما بعد از بارت و اکنون تحلیل متن بر مجموعه ای از دال ها ،فرمول ها و رمز ها وجابجایی متن ها و تکه های آنهاست،
دقیقااا همین جا "بارت" متن را از قسمت کلاسیک و سنتی که دال و مدلول را کلی می سنجدیدند و یک نظر کلی میدادند خارج میکند و به هرمونتوتیک نزدیک ،
بارت می گوید؛
"هرمتنی یک بینامتن است "
و اگر من بخواهم آن را دقیق توصیف کنم باید بگویم؛ متن های فرهنگ پیش و فرهنگ اکنون محیط وجامعه باهم جمع شده و یک بافت جدید از چندین نظریه پیشین، اکنون و پس از آن خواهد رسید یعنی مجموعه از نقل قول ها به یک نظریه جدید منتهی میشود که به آن بینامتن می گویند ،چرا که بینامتن ؛یعنی تعامل بین متن های گذشته واکنون است،
بر طبق همین نظریه، نظریه مرگ مولف شکل گرفت یعنی دیگر فقط مولف بر متن تاًثیر گذار نخواهد بود چرا که طی تعامل متن است که بینامتن شکل میگیرد ،
در واقع بارت نظریه کریستوا را تایید میکند که یک متن نتیجه رابطه میان خلاقیت متن ها و تولید می باشد
از نظر بارت این تولید ، لذت می آفریند و این لذت جز در سایه پویایی و خوانش مخاطب دست نمیدهد
و ما با بینامتنیت اینقابلیت را به متن و خوانش آن می دهیم که برای دیگران لذت بخش باشد
بارت براین باور است هرفرد با توجه اندوخته های ذهنی قبلی خود ،کتاب معاصری که درحال مطالعه آن است را می تواند خوانش کند چرا که ذهنیت گذشته ی او با علم معاصر جمع میشود و متنی جدید را با خلاقیت خود تولید میکند
برای مثال : بارت خود بسیار تحت ثاثیر نوشته های "مارسل پروست" بود بنابراین متن جدید را باتوجه به آن خوانش و بازسازی و تولید میکرد ودر این خوانش لذتی میدید که در هیچ چیز وجود نداشت
پس اگر دقت کنید شما هم براحتی میتوانید یک بینامتن ادبی خلق کنید .
کتاب اس /زد "رولان بارت "چیست ؟
این کتاب از آن دسته از کتابهایی است که رولان بارت در آن از بینامتن صحبت نمی کند ولی در واقع به بهترین شکل عملی به بینامتن می پردازد
اس /زد که تحلیلی بر کتاب "سارازین بالزاک" می باشد نام آن از دو شخصیت این کتاب گرفته شده یعنی سارازین و زامبینلا .
در سال ۱۹۷۰ بارت کتاب تحلیلی سیصد صفحه ای نوشت که نقد و بررسی بود بر کتاب سی صفحه ای "بالزاک"
همین امر باعث شد توجه خیلی از نویسنده ها به این کتاب بالزاک جلب شود، کتاب تحلیل اس/زد نتیجه دوسال بررسی بارت بود که این کتاب ۳۰۰ صفحه ای را میشود به دو قسمت تقسیم کرد:
قسمت اول : بررسی و نقدی بر مبنای دال ها و ساختارگرایی بود و قسمت دوم تحلیل متنی بارت و ذهنیت او بر این کتاب بود.
هرچند نوشته " بالزاک" کتابی عامیانه و رئال بود اما "نقد وتحلیلی "که بارت بر آن نوشت عملا بینامتنی جدید بود ،
از آنجا که او این کتاب را بسیار دوست داشت ،آن را کوشش وشیوه ای برای بدست اوردن روش های نوین و تحلیل های متنی قرن بیستم می دانست
او در مقاله ای در سال ۱۹۷۲ میگوید؛ " کار من در کتاب "اس/زد" بیشتر به تحلیل متنی تعلق دارد تا تحلیل ساختاری " وبدین ترتیب او از ساختار گرایی گذر می کند و بیشتر به تحلیل هاو تاویل متن و لایه مندی های نوین می پردازد
باید بگویم رولان بارت در واقع با خواندن کتاب ها سرمست میشد و به تاویل متن و خوانش آن می پرداخت، چنان که در جایی می گوید؛
با خواندن کتاب خوب از یک سو سیراب میشود و ازیک سو به شیفتگی می رسد و سر خود را بالا می گیرد
بارت می گوید؛ آیا برایتان پیش نیامده که موقع مطالعه سر خود را بالا بگیرید ؟
او در واقع منظورش از بالا گرفتن سر، موقع مطالعه، غوطه ور شدن در فکر و تاویل های متفاوتی است که موقع خواندن کتاب خوب به او هجوم می آورد که همه اینها از ذهن ودرک و هوش بالای رولان بارت می باشد او در تحلیل این کتاب به تمام معنا سرخود را موقع مطالعه بالا گرفته و به خوانش اس/زد می پردازد خوانشی که تمامااا بینامتنی است
بارت دو کتاب درباره آثار میشله وراسین نوشته وکتابی در باره زبان ساد، فوریه ولویولا منتشر کرده که همگی بهترین روش ساختاری بررسی متن و زبان این نویسندگان به شمار می آید در زمانه ای که همه نویسندگان و منتقدین به سویه های اتوبیوگرافیک اهمیت می دادند رولان بارت به تحقیق در مورد زبان ادبی نویسندگان و تاویل زبان آنان می پرداخت یعنی به عبارت دیگر از زمانه خود جلو تر بود
"کتاب درباره میشله"
او در مورد جاذبه های آثار میشله می گوید؛ او پایه گذار مردم شناسی در فرانسه بود چرا که به نشانه های زندگی می پرداخت
مانند ؛عشق، پوشاک وغذا چیزهایی که مورد علاقه ذهن هنرمند بارت به حساب می آمد.
دقیقاا به همین دلایل بالزاک و پروست را هم دوست میداشت
اگربخواهم بگویم در یک جمله بارت به چه چیزی در کتاب میشله پرداخته؛ او بیشتر به زبان وجنبه ادبی میشله پرداخت چیزی که در تمام آثار رولان بارت مشهود است .
حتی بعد از کتاب میشله، در مقاله ی "سویه مدرن" تاکید می کند که مدرنیسم میشله را، در زبان ادبی او می توان یافت.
او با دقت شیوه نگارش میشله را بررسی و ستایش می کند و به تاویل آثار ش می پردازد
درواقع بارت با دقت در نوع نوشتار وانتخاب واژگان میشله به روانشناسی نوشتار او هم پرداخته برای مثال؛
یکی از موضوعاتی که بارت در مورد میشله به آن اشاره کرده ،این است که چرا میشله از در آثارش از خون میترسید ؟
بارت به توصیف انواع خون می پردازد
حدس می زند که ترس میشله از خون ارتباط مستقیم به سستی جنسی او دارد وبعدها با انتشار "نامه ها و یادداشت های میشله" مهر تاییدی بر این موضوع زده شد.
در واقع بارت از طریق شناختن زبان ادبی و واژگان میشله به این روانشناسی دست میزند باید گفت؛ رولان بارت هوش سرشاری داشت که به خوبی از آن در این راه استفاده کرد هرچند همیشه کسانی به انتقاد کارهای او می پرداختند اما او مصمم تر ادامه می داد و هرگز از شناخت زبان ادبی و نشانه های مربوط به زبان دست نکشید
کتاب "درباره راسین"
بارت در این کتاب باز هم زبان ادبی راسین را مورد توجه قرار میدهد
و به سه مقاله درباره راسین می پردازد؛
مقاله اول؛
نخسین و طولانی ترین مقاله او به نام "انسان راسینی" در سال ۱۹۶۰ به عنوان پیشگفتار نمایشنامه های راسین قرار گرفت ،
در این مقاله به زبان شناسی اهمیت ویژه داده و نیمه اول ان بر پایه مناسبات جانشینی نوشته و نیمه دومش را استوار بر همنشینی، بیشتر توجه بارت در این قسمت به نسبت ها وتقابل هاست نه تحلیل .
در اینمقاله بارت ، " ادراک کارکردهای ادبیات" که برای او تولید، ارتباط ، مصرف است بیرون می کشد و به تحلیل آن می پردازد
از نظر بارت؛ این کارکردها افق دید و معنایی تازه ای را در مورد نمایشنامه های راسین نمایان می کند که در تراژدی های راسین پنهان است وشاید خود هم راسین متوجه آن نیست
مقاله دوم؛
بارت از خود می پرسد که چرا از نمایشنامه های راسین لذت نمیبرد؟
در واقع او از نمایشنامه های راسین بسیار لذت می برد چرا که راسین زبان ادبی خوبی داشت اما بارت از بازیگران نمایشنامه راسین لذت نمی برد او عقیده داشت ؛
باریگران نمایش نامه های راسین درک درستی از نوشتار راسین ندارند و هنر پیشه ها بسیار مصنوعی این نمایش ها را اجرا کرده و می خواهند هر جور شده معنای آثار راسین را به تماشاگران القا کنند در حالی که این شیوه غلط است و باید بگذارند خود تماشاگر با متن ارتباط برقرار کنند وظیفه آنها اجراست نه اشکار کردن معنای متن ، بارت معتقد است این شیوه فقط یک معنا از نوشتار راسین را بازتاب میدهد درصورتی که اگر این درک و معنا را به تماشاگران بسپارید چند معنا از نمایشنامه و نوشتار راسین تاویل میشود
مقاله سوم ؛ با عنوان " تاریخ یا ادبیات " نوشته شده و در واقع بارت ذهنیت خود از زبان را در مورد راسین نوشته.
از نظر بارت ساختار و درون مایه های اثار راسین همیشه در تمام آثارش حول قدرت، حسادت ، رقابت ،تصاحب و شورش و مجازات می گردد
این دگرگونی در اشکال رابطه قدرتمند و قدرت پذیر همیشه اشکار میشود و در آخر حس گناه در تمام آثارش برای کسی که شورش کرده باقی می ماند
" کتاب ساد ، فوریه، لویولا"
رولان بارت کتابی در مورد سه نویسنده به نام های "ساد ،فوریه ، لویولا "نوشته که به تفضیل بیان می کنم هدفی که در تمام کتاب های بارت دنبال شد درست همین جا نمود پیدا میکند برای بارت مهم نیست نویسنده چه می نویسد و چه اخلاقیاتی دارد مهم آن است که زبان ادبی در نوشته های آنها رعایت شده باشد
مارکی دوساد نویسنده ای بود در فرانسه که به خاطر عقاید غیر اخلاقیش در متن،۲۷ از زندگیش را در زندانهای فرانسه گذراند،
نکته آن بود که محور تمام نوشته های مارکی دوساد خیالپردازی های جنسی بود که در کتابهایش نمود پیدا میکرد در تمام ۲۷ سال زندانی بودن اش کتابهای بسیار نوشت و بعد آن بخاطر نویسنده های سورئالیست و پژوهش های ژرژ باتای، ساد در سده حاضر یکی از چهرهای مرکزی شد
بیزاری فرانسویان از "ساد " به دلیل بی ادبانه نوشتنش در متن نبود بلکه به این دلیل بود که ساد درپی یافتن دستور زبان بیان جنسی بود واین برای نویسندگان فرانسوی ذهنیت شوم به حساب میامد "بنابراین از تمام کتاب های فرانسوی وتاریخ ادبیات فرانسه تبعید شد" موضوع مهمی که بارت به آن در نوشتار "مارکی دوساد" اهمیت می داد "اهمیت نوع نگارش" او بود چنانچه در مورد ساد اینگونه میگوید: در ادبیات فرانسه تنها پروست را سراغ دارم که آثارش چنین قدرتی در هر باز خوانی ، آفریننده لذت باشد" در واقع بارت تنها و تنها به خاطر "نوع نگارش و به نوعی زبان ادبی اثارساد" می باشد که شیفته کتابهای دوساد میشود واین چیز کمی نیست
دومین نویسنده این کتاب "شارل فوریه سوسیالیست فرانسوی است که او هر چند جامعه ای آرمانی را در خیالات خود در مورد نوع زندگی جامعه فرانسه و واحد های زندگی آنها در سر می پروراند و می نگاشت و از طرفی جامعه حاکم فرانسه را دلیل فقر می دانست وبدنبال راهی برای بهتر شدن جامعه آن زمان بود اما نکته منفی این نویسنده ، مانند مارکی دوساد نوشتن از غرایز جنسی بود فوریه معتقد بود ؛ برای لذت بردن از زندگی، در هر واحد ،تعدادی زن و مرد با هم زندگی کنند که چه از لحاظ جنسی و غریزه آزاد باشند و هم از لحاظ زندگی در اجتماع، درواقع جامعه حاکم را زیر سوال میبرد که آنها را محدود میکند، او هم مانند مارکی دوساد نویسنده خوشنامی نبود اما دلیل اهمیت وارزش قائل شدنِ بارت به او، تنها بدلیل زبان ادبی و لذت بردن از نوشتار این نویسنده است.
در جایی بارت در مورد فوریه می گوید؛
"فوریه حتی از فلوبر هم مهمتراست او به گونه ای غیر مستقیم اشتیاق تاریخ را بیان کرده و درست در همین مقام، او هم تاریخ نگار است هم آدمی امروزی"
اما سومین نویسنده مورد بررسی این کتاب "لویولای قدیس" بود.
او به دنبال دستیابی به آرامش معنوی و درک چرایی زندگی مسیح بود و مانند دونویسنده ای که شارح گناهان جنسی بودند در این کتاب ، به دنبال خیالپردازی و طرح قوانین و نوشتن انواع دعا و اشکال مختلف سلوک و دل دادن به خدا بود،
لویولا عابدی است که از پیروانش خواسته که برای درک حق و دعا، درست مانند یک جسد زندگی کنند و از لذایذ زندگی دور باشند او با ابداع زبانی که مومن با آن راز و نیاز کند انقلابی در آیین کاتولیک آفرید، اما از نظر بارت این سه نویسنده که شرح داده شد بخاطر نوع زبان و نگارشی که در طرح جهان داشتند مهم بودند و تنها همین برای بارت کافی و وافی بود
"درباره کتاب لذت متن"
بارت در لذت متن نمی پرسد، بلکه به چرایی ها پاسخ میدهد مثلا میگوید؛ از خواندن متنی لذت می بریم چون با لذت نوشته شده
از نظر بارت متن بر دو پایه استوار است ؛
۱_"متن استوار بر خوشی "
۲_" متن استوار بر لذت "
"متن استوار بر خوشی" نویسنده در نوشتار خواننده را گیج و منگ میکند از حالت امکان خارج است و به غیر ممکن ها و موارد نهی شده می پردازد و زیاد قابل نقد نیست و به احساس آنی بسنده میکند ونمیتوان از راه زبان شناسی به آن دست پیدا کرد
مانند آثار مارکی دوساد که استوار بر خوشی بود وموارد نهی شده.
متن استوار بر لذت؛ رابطه مستقیم بین خواننده و زبان را می آفریند و میتوان آن را به چالش و نقد کشید
متن استوار بر لذت را می توان با فلسفه بازشناخت که این فلسفه و زبان شناسی برای متن های استوار بر خوشی صدق نمیکند
در واقع در لذت متن
به مفهوم "درون متن" می پردازد که با هر بار خواندن متن خواننده ممکن است از متن معنای جدید کشف و خلق کند
بارت در سال ۱۹۵۵ در مقاله ای به نام "ادبیات ادبی" که در مورد چشم چران آلن روب گری بود "مفهوم درون متن را شرح می دهد درواقع "مفهوم درون متن" این بود که هر خواننده از دیدگاه خود وآنچه تا به حال آموخته از راه زباشناسی متنی را تاویل میکند
ذهنیت کلی بارت در کتاب لذت متن این بود
که لذت های متن اساسا درونی است یعنی از درون نویسنده سرچشمه می گیرد
حالا چه این لذت متن از خوشی سرچشمه گرفته باشد چه استوار بر لذت باشد اساس هردو لذت را از درون نویسنده می داند
اما بارت خود بی نهایت دلبسته زبان بود که استوار برلذت است و میتوان آن را به نقد وچالش کشید
"کتاب قطعات سخن عاشقانه"
آخرین اثری که رولان بارت نوشت 'قطعاتی از سخن عاشقانه" نام داشت مجموعه ای از قطعات عاشقانه نوشته شده اما نه به گونه عاشقانه های مرسوم، در واقع این کتاب اعتراضی به عشق می باشد که شامل ؛ رنج های ورتر جوان، نامه های خصوصی ،ادبیات عرفانی و حتی ادبیات رمانتیک تدوین شده، به گفته خود بارت مانند یک اثر سینمایی مونتاژ شده ،
این کتاب در واقع قطعه نویسی است قطعاتی نامتوالی ، فاقد نظم درونی و تلخ است اما به هیچ وجه آزاردهنده نمی باشد در واقع مانند ذهنیت خود بارت، نامنظم وساختارشکن است این کتاب به شناخت عشق پرداخته
عشق از نظر بارت به دوگونه تقسیم میشود
یکی ماانند ادبیات فرانسه از راسین تا پروست استوار برحسادت و دیگری رمانتیسم آلمانی در ادبیات سده نوزده ام و در موسیقی شومان ،سابقه دارد که در آن هرچند خالی از حسادت نیست اما عشقی پرشور آفریده که نیاز هر کس به زندگی است
در واقع این کتاب شخصی ترین کتاب خود بارت است که تمام نیازها و زندگیش را می توان در آن دید
قطعاتی از او و سخن عاشقانه که یکسره زبان است و بس.
چیزی که بارت در کل زندگیش از آن پیروی کرد و در راه آن کوشید
در واقع بارت در تمام آثارش در جستجوی معنا بود، اما نه معنای نهایی. او بر این باور بود که می توان به بی نهایت معنا دست زد چرا که هر خواننده و منتقد یک دیدگاه تازه دارد و ممکن است دیدی تازه بیافریند و به دنبال آفرینش تازه از راه زبان بود،
از نظر او حداقل دو معنا برای هر متن وجود دارد معنایی همخوان با نیت مولف و دیگری معنایی که خواننده از آن استنباط و کشف میکند
او تمام زندگیش را صرف شناختن نشانه های در تمام جوانب زندگی کرد که به زبان دست پیدا کند او هر چند نشانه شناس مشهور و فیلسوف بود و در هر زمینه ای کتاب نوشت اما میتوان او را بیشتر از هرچیز یک زبان شناس دانست چرا که جزئیات را کنار هم می چیند تا به هدف کلی و نهایی آن برسد .
راهش پر رهرو باد
"تحلیلگر ونویسنده مریم گمار"
#مریم_گمار
#رولان_بارت
#زبانشناسی
#زبان_ادبی
#منتقد
#تحلیگر
#ادبیات_کرمانشاه
#ادبیات_فرانسه
#ادبیات_مدرن