مریم گمار
مریم گمار
خواندن ۱۱ دقیقه·۱۶ روز پیش

#تحلیل #غزلی از #رضاحدادیان #نویسنده و #منتقد #مریم_گمار


تحلیلی بر غزلی از #رضاحدادیان 

#منتقد و نویسنده ؛  #مریم_گمار



"رضا حدادیان شاعری که در مدرنیسم قدم می زند"


.

.

شبیه دسته گُلی بر مزارِ من دیگر

گرفته  دست به زانو ، بهارِ من دیگر


وَ نیستی تو و خمیازه می کشد یک ریز

دهانِ ساعتِ شماطه دارِ من دیگر


شده ست خالی از آوازِ دخترِخورشید

گلوی آینه ی بی غبارِ من دیگر


کشیده چادرِ اندوه بر سرش تقویم

گرفته رنگِ عزا  روزگارِ من دیگر


ورق ورق شده در دستهای کولیِ باد

شناسنامه ی ایل و تبارِ من دیگر


وَ شاخه شاخه پُر از میوه ی غروب شده ست

درختِ پنجره ی انتظارِ من دیگر


نمانده زیر و بمی در صدای او ،انگار

دل و دماغ ندارد سه تارِ من دیگر.


#رضاحدادیان






بیت اول؛


شبیه دسته گُلی بر مزارِ من دیگر

گرفته  دست به زانو ، بهارِ من دیگر


باید بدانیم نماد ها در فرهنگ یک سرزمین ریشه دارد یعنی ما اگر فرهنگ گذشته وحال یک سرزمین را بدانیم براحتی  نماد ها،  نشانه ها و رمز های ادبی یک کشور را تشخیص  میدهیم


در بیت اول بهار گرچه *نمادی* است از  زیبایی و شادابی،و از طرفی میتواند نام  دختری باشد ، اما اینجا منظور شاعر از (بهار دست به زانو) کنایه از   دوران پیری است که  آن را تشبیه کرده  به دسته گلی بر مزار ، چرا که دسته گل بر مزار زود پژمرده میشود، گل و بهار در این بیت مراعات نظیر وتناسب معنایی خوبی دارد

از طرفی مزار  نماد مرگ  ونیستی می باشد دقیقاا برعکس بهار که نماد شادابی وزندگیست،  بنابراین تضادی زیبا اینجا بین بهار و مزار از لحآظ معنا شکل گرفته

شاعر در بیت اول با تشبیه جلو میرود  او از مخاطبی حرف میزند که غایب است و مخاطب را با تعلیقی که در این  بیت ایجاد کرد دنبال خود به مصرع دوم می کشاند تا مخاطب در ذهن خود به جستجو بپردازد و در آخر صحبت از  کلید واژه های بهار من  است 

اگر دقت کنید ایهام و تاویل پذیری این  نشانه ها که با میم مالکیت به خود  اختصاص داده شده، دیده میشود و بنابراین  منظور شاعر میتواند  دوران جوانی او  باشد که حالا دست به زانو شده واین دست به زانو همانگونه که در بالا اشاره کردم کنایه است  و به واقع راوی با ناخودآگاه خود به دیالوگ نشسته ،

یکی از تکنیک های خوب زبانشناسی  در تمام  قالب های شعری جابجایی ارکان میباشد که راوی در اینجا  به راحتی آن را انجام داده  و این نشان میدهد ایشان شاعری مدرن و آگاه به زبانشناسی شعر میباشد در مصرع دوم بیت اول می بینیم که  با جابجایی (گرفته دست به زانو )در واقع روایت  (دست به زانو گرفتن  )بوده وشاعر با جابجایی ارکان نه تنها شعری مدرن را به نمایش گذاشته بلکه ایجاد موسیقی هم میکند



بیت دوم:


وَ نیستی تو و خمیازه می کشد یک ریز

دهانِ ساعتِ شماطه دارِ من دیگر



در بیت دوم  ؛

شاعر باز با جابجایی ارکان شروع میکند وجای روایت (تو نیستی) براحتی میگوید(نیستی تو)و بعد با آوردن(واو عطف )ذهن مخاطب را درگیر و به تعلیق میکشاند تا مخاطب کنجکاو شود به خواندن ادامه بیت ،در این بیت نه تنها در‌مصرع اول از کلید واژه خمیازه نام برده، بلکه در مصرع دوم ،با باز شدن دهان‌، برای ترکیب(دهانِ ساعت شماطه دار )حالت خمیاره کشیدن با مصوت بلند آ به ذهن مخاطب متبادر می شود ،همچنین(خمیازه با دهان )تناسب دارد

شاعر ، در تاویل اول، نه تنها به ساعت  تشخیص داده بلکه واج آرایی در مصوت های بلند' آ " دیده میشود با کلید واژ هایی چون  خمیازه ،دهان ، شماطه دار  با "چهار واج"  وهمین واج آرایی باعث ایجاد موسیقی  و به تبع موسیقی باعث زیبایی شناسی در شعر ایشان میشود ، در تاویل بعدی وقتی ساعت به خمیازه  می افتد یعنی به خواب می رود و به خواب رفتن  ساعت، حکم مرگ اوست  و شاعر میتواند  اینجا منظورش آن باشد که  با نبودن مخاطب ،راوی رو به مرگ  می رود  ودر کل شعر، فضایی غمگین‌ حاکم است

همان طور که می بینید شاعر براحتی با  نشانه های  عینی  چون؛ دهان  وساعت ، کارکرد و تصویری ذهنی را خلق میکند که این جز با ذهنیت شاعرانه و تخیل قوی شاعر امکان پذیر نیست


بیت سوم:


شده ست خالی از آوازِ دخترِخورشید

گلوی آینه ی بی غبارِ من دیگر



شاعر ترکیباتی مدرن چون دختر خورشید ، گلوی آینه استفاده کرده

خورشید نماد زندگیست ، آینه نماد  پاکی و شفافیت وهمین طور آواز و گلو مراعات نظیر  دارد

شعر به صورت روایی جلو میرود و شاعر از شخصیت دوم یعنی  (دختر خورشید)حرف  به میان میاورد می بینیم که شاعر با اوردن ترکیب  (دختر خورشید )تاویلی  سورئال و تشخیص بخشیده  به خورشید ، او را انسانی زمینی فرض میکند ، اما از نظر من  خورشید برای  شاعر بسیار مقدس و عارفانه است که به او نام دختر خورشید یعنی (نور) را داده و حالا گلوی شاعر ازاین آواز مقدس ودرخشان  خالی شده

و در مورد ترکیب (گلوی آینه )در واقع  راوی هرچند که از کلید واژه عینی(آینه ) استفاده کرده  اما در آخر از آن کارکرد سورئال کشیده  وبه آینه تشخیص بخشیده  که  با مخاطب خود از آن میگوید  می بینیم  که شاعر با آوردن ترکیب (گلوی  آینه بی غبار )خبر از  درون  پاک و درخشان خود میدهد  ،اما بلند نشدن آواز از گلویش باز معنایی کنایه ای و تاویل پذیر دارد

در واقع شاعر با زبان بی زبانی اذعان می کند  که دیگر انرژی برای خواندن آواز  که  نماد (شادی یا عشق)در  زندگیست  را  ندارد



بیت چهارم؛




کشیده چادرِ اندوه بر سرش تقویم

گرفته رنگِ عزا  روزگارِ من دیگر


چادر اندوه ، رنگ‌عزا  ترکیباتی  مدرن اما پر از غم است  با تاویلی سورئال

می بینید که اوهرچند از کلید واژه عینی چادر استفاده کرده اما  نشانه(اندوه )تصویری ذهنی است‌ که شاعر به خوبی از پس آن برآمده

و در ادامه از کلید واژه تقویم نام برده که با روزگار تناسب دارد و اندوه با عزا ، 

و باز  اینجا به تقویم  تشخیص بخشیده که حالا این تقویم چادر اندوه برسر کرده می بینیم که درواقع راوی  به این صورت باترکیب (چادر اندوه)شدت اندوه و غم روزگار خود را به تصویر کشیده

(رنگ عزا) تصویر ذهنی را به رخ میکشد

با وجود انکه  نشانه ی عینی است اما با کلید واژه (عزا ) از آن کار کردی ذهنی میکشد و 

تصویری سورئال را می سازد که در تمام این بیت حکم فرماست‌

شاعر با استفاده از جابجایی ارکان در مصرع اول و آوردن فعل بر سر بیت  نشان می دهد که شناخت بالا از  زبان شناسی دارد چرا که   یکی از تکنیک های خوب زبانشناسی  جابجایی ارکان میباشد



بیت پنجم؛


ورق ورق شده در دستهای کولیِ باد

شناسنامه ی ایل و تبارِ من دیگر


در این بیت ترکیب  مدرن 

(دست های کولی باد)خود نمایی میکند

واز طرفی (ورق ورق شدن شناسنامه  ) تاویل پذیر ولایه مند است

ترکیب (دست های کولی باد )تصویری ذهنی است  که شاعر  در اینجا به دست های باد که حالا به ان صفت کولی داده، تشخیص می دهد و باد را چون انسانی فرض میکند که در این دست ها شناسنامه ایل او  ورق  ورق شده وخوب میدانیم در فرهنگ  ما و کنایه ها از صفات بارز (باد و کولی) جابجایی ، یک جا نماندن  و کوچ‌ نشینی است، از طرفی )باد به معنای آشفتگی است  )

و  (ورق ورق شدن )د ر اینجا تصویری ذهنی و دارای ایهام وتاویل پذیر می باشد و از دیدگاه  من به معنای (مرگ)می باشد و این از تفکر و خلاقیت شاعر سرچشمه میگیرد

در واقع او از بر باد رفتن عمر خود و دیگران در دست های مرگ  و آشفتگی  نام می برد و ذهنیت اجتماعی و در عین حال غمگین شاعر را  متبادر میکند که هیچ کاری در مقابل آن از دستش بر نمی آید



بیت ششم:



شاخه شاخه پُر از میوه ی غروب شده ست

درختِ پنجره ی انتظارِ من دیگر


در این بیت ترکیب های سورئال؛

(میوه های غروب) و(درخت پنجره انتظار)خود نمایی می کند

(میوه های غروب )خوب میدانیم

غروب در دو معنا دیده میشود اول  تمام شدن روز و  و تاویل دوم  نماد به پایان رسیدن  همه چیز است و در این شعر منظور راوی با ایهام و تاویل پذیری همراه بود  وهمان  معنای سورئال آن که  غربت و غم پنهان دارد مد نظر شاعر میباشد

که تصویری کاملا ذهنی است

باید بگویم شاعر  از درخت انتظار خود جز میوه غروب حاصلی ندیده و سورئال بودن آن کاملا  واضح می باشد چرا که در واقعیت چنین میوه ای وجود ندارد ،هر چند )کلید واژه میوه( تصویری عینی  است اما  از آن کار کرد ذهنی میکشد و در آخر تصویری سورئال می سازد

در واقع با این ترکیب به اوج غم و ناراحتی  درونی راوی دست پیدا میکنیم

(درخت پنجره ی انتظار)  هم به همین ترتیب ؛ این ترکیب هم هرچند  از کلید واژه عینی استفاده شده  اما باز به معنا وتصویری ذهنی 

می رسد،باوجود آنکه در فرهنگ (پنجره  نماد امید)و( درخت نماد سبزی و ریشه داریست )اما در اینجا هر دو کارکردی سورئال را به رخ میکشد وقتی با نشانه ای چون  انتظار همراه میشود  معنایی جز غم  واندوه  عظیم که از دل راوی برمی خیزد   به ذهن مخاطب نمی رساند


 در واقع( درخت پنجره انتظار)ترکیبی مدرن ،زیبا وذهنیست که  تتابع اضافات هم هست، باعث ایجاد موسیقی درخشان در این بیت شده چرا که واج آرایی(ر) هم در آن دیده میشود


او چشم انتظاری غمگین خود را به درختی تشبیه کرده که حالا شاخه به شاخه این درخت  میوه ی غروب داده واین درد و غم پنهان درون راوی را نشان میدهد  چرا که میتوانست جای کلید واژه غروب که نماد(ناامیدی  وغم )است ، از نشانه های متضاد آن استفاده کند و این درخت  ثمره ی بهتری بدهد اما شاعر غمِ انتظار را با (نشانه  غروب)چندین برابر نمایان  و کل بیت تماماااا در شب وناامیدی فرو می برد


او در این بیت با تکرار  (شاخه شاخه)از تکنیک  تکرار کلید واژه و بازی زبانی استفاده کرده که این تکرار در  شعر باعث ایجاد موسیقی زیبا و  گوش نوازی آن واز طرفی باعث زیباشناسی شعر میشود



مالارمه میگوید؛ زبان حرف میزند، نه مولف

و یاکوبسن  میگوید؛ شعر چیزی نیست جز رخداد زبانی و ما خوب میدانیم رخدادهای زبانی قائده و قانون خود را دارد پس تا با آن اشنا نباشیم نمیتوانیم  شعری مدرن و منسجم و زبانشناسانه خلق کنیم و باید بگویم یکی از ویژه گی های بارز استاد حدادیان که شعر او را به اوج میرساند شناخت خوب او از زبان ادبی است


بیت هفتم؛

نمانده زیر و بمی در صدای او ،انگار

دل و دماغ ندارد سه تار من دیگر


معمولا در فرهنگ ما (زیر وبم )به نوسان صدا)یا  پایین و بالا امدن صدای یک خواننده)  گفته میشود وهم در تاویل دوم (زیر و بم ) به فن و فوت های   سه تار هم  گفته میشود ،

(صدای زیر یا صدای بم  )

و در تاویل سوم و مهم  که از نظر من بیشتر مدنظر شاعر بوده،  میتواند) نمادی از فراز وفرودهای زندگی مخاطب  باشد )

ودر تاویلی دیگر شخص مورد نظر که در مصرع بعد مشخص میشود کیست  از تکاپو و زندگی افتاده و هیچ انرژی برا تلاش و ادامه دادن در صدای او یافت نمیشود


اینجا مراعات نظیر بین  زیر و بم و صدا و سه تار دیده میشود  ، واج آرایی در واج  ر، آ، ن،م ،د بیشتر دیده میشود


باز هم با آوردن فعل نمانده در اول مصرع و بردن زیر و بم به وسط مصرع (جابجایی ارکان) به خوبی رعایت شده که از تکنیک های خوب زبان شناسی مدرن است

و در مورد ضرب المثل و همزاد پنداری (دل و دماغ ندارد  ) خوب میدانیم تا به فرهنگ یک جامعه آشنا نباشیم  نمیتوانیم از همزاد پنداری و ضرب المثلهای  عامیانه آن کشور در شعر و متن و رمان استفاده کنیم و در اینجا )دل و دماغ ندارد( یکی از ضرب المثل های سرزمین ما حساب میشود که  شاعر برای  برقرار کردن ارتباط بهتر با مخاطب از آن استفاده کرده و معمولا در فرهنگ ما برای نشان دادن حال روحی یک شخص کاربرد دارد پس می بینیم که از  تاویل پذیری و لایه مندی این بیت خبر داده و از آنجا که باهمین همزاد پنداری شاعر  به سه تار تشخیص بخشیده و او را جاندار حساب میکند   این نشان از آن دارد  که ایشان به تصاویر عینی و  ذهنی احاطه کامل دارد



راوی در کل شعر با وجود نشانه های عینی چون  گل ، مزار، بهار، ساعت، خورشید، آینه، گلو، چادر، تقویم، رنگ،  دست ، باد  ،شناسنامه ،شاخه، میوه، درخت ، پنجره،  دل ، دماغ، سه تار  باز از آن  کارکردی سورئال کشیده  و ترکیباتی مدرن و ذهنی چون؛


بهار دست به زانو ، دهانِ ساعت شماطه دار، آواز دختر خورشید، گلوی آینه ی بی غبار،  چادر اندوه، رنگ عزا،  دست های کولی باد ،شناسنامه ایل و تبار،میوه غروب، درخت پنجره ی انتظار، دل و دماغ  می سازد

که نه تنها  خلاقیت ، شاعرانگی ونبوغ بالای شاعر را می رساند بلکه تاویل پذیر ولایه مند هم می باشد که مخاطب را به کشف  آن وا میدارد


در تمام ابیات سیلان ذهن  دیده میشود چرا که  زاویه دیدهای مختلف  را بکار میبرد ؛ راوی دانای کل و خود گویی،

  در واقع شاعر به تک گویی یا مونولوگ ادامه میدهد و از طرفی او آنچنان  مخاطب (شخصیت دوم و سوم‌)را به میان می کشد که شعر ناخوادآگاه تاویل پذیر و لایه مند میشود واین یکی از شیوه های موفق مدرنیسم  می باشد


حالا  اگر  بپرسید چرا مدرن؟

باید بگویم  زیرا  از طرفی ترکیباتی  نوین استفاده شده که  ساختارگرایی در آن به خوبی  رعایت شده و شعری منسجم، دارای وحدت ساخته  واز طرفی با آشنازدایی ، برجسته سازی و لایه مندی  نشانه ها و ترکیبات روبرویم که فضای شعر ایشان را ارتقا داده بنابراین ایشان را در دسته  شاعران مدرن میشناسیم

 

#مریم_گمار

 


#منتقد_ادبی

#شاعران_معاصر

#شاعران_کرمانشاه

#نقد_ادبی

#تحلیل

#غزل

#رضاحدادیان







مریم گمارشاعران کرمانشاهنقد ادبیمنتقدرضاحدادیان
شاعر و منتقد ادبی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید