Master of fear
Master of fear
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

آزمون حقیقت (پارت ۲)

وقتی صورتم رو شستم دیدم از بینی من خون میچکه و صورتم داره تبدیل به جذام میشه

خیلی ترسیدم و استرس داشتم

داشتم تو سر خودم میزدم و اصلا به غیر از خوابم هیچی یادم نمیومد

که یک لحظه به حالت عادی برگشتم و خوب شدم

نمیدونم دقیق چی شده بود اما روی میز خونمون یک ماده داخل یک شیشه شربت بود که هیچ مشخصاتی نداشت !!!

بزارید برگردم سر اصل مطلب

اون مراقب ها دقیقا شبیه پدربزرگم توی خوابم بودن واما دستشون مثل زامبی ها نبود داشتم از استرس میمردم

بالاخره برگه من رسید اما این برگه امتحان با بقیه برگه های امتحان فرق داشت !

وقتی بالای صفحه رو نگاه کردم دیدم با رنگ خیلی عجیبی به طوری که من تابه حال همچین رنگی ندیده بودم نوشته بود TRUTH TEST یعنی آزمون حقیقت !

نمیدونم چرا اون اسم رو با کلمات انگلیسی نوشته بود

اما از این گذشته یک لحظه سرم تیر کشید و تمام زندگیم از جلوی چشمم گذشت

انگار این آخرین باری بود که امتحان میدادم

یک لحظه یکی از مراقب ها به سمتم اومد من ترسیدم و سرم رو انداختم پایین اون داشت راه میرفت و با هر قدمش من به سکته قلبی نزدیک تر میشدم

صدای راه رفتنش توی سر من میپیچید که یک دفعه ...........


این داستان ادامه دارد.......


آزمون حقیقتآزمونترسناک
😈👻کانال من پر از داستان ترسناک و مرموزه 👻😈 👍اگه داستان ترسناک دوست داری به کانال من یک سر بزن 👍 👻😱این کانال نمیزاره شب خوابت ببره😱👻
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید