پارسا صادقیان
پارسا صادقیان
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

خطای بقا در کسب و کار


ما هر روز کلی برند و کسب و کار موفق می‌بینم.

فضای مجازی، بیلبوردهای شهری، آگهی های تلویزیونی، همه‌جا پر از برندهای بزرگ و افراد موفقی هست که توی کسب‌وکار خودشان موفق هستند.

یا صفحاتی را در فضای مجازی می‌بینم که کلی مخاطب دارند و محتوی تولید می‌کنند که از دید شما خیلی هم سخت نیست و یا آن اطلاعات را شما هم دارید.

خیلی از ما با دیدن این کسب‌وکارها و افراد موفق میریم سراغ راه انداختن یک کسب‌وکار و یا شروع می‌کنیم به تبلیغات در فضای مجازی و تولید محتوی.

اما احتمال اینکه موفق بشویم خیلی کم است.

مؤسسات ثبت شرکت‌ها و پلتفرم‌های فضای مجازی پر از کسب‌وکارهای به سرانجام نرسیده، ایده‌های شکست‌خورده و یا صفحات مجازی نصفه و نیمه رهاشده.

در حیات روزمره، چون موفقیت بیش از ناکامی به چشم می‌آید، دائما شانس موفقیت خود را بیش‌ازاندازه تخمین می‌زنیم. من هم مانند کسی که هنوز وارد ماجرا نشده، تسلیم یک توهم هستم و نمی‌دانم شانسم موفقیتم چقدر پایین است. من نیز مانند خیلی‌های دیگر، قربانی خطای بقا هستم.

پشت هر کسب‌وکار موفقی صدها ایده و تلاش شکست‌خورده هست، در کنار صفحات پرمخاطب در فضای مجازی، هزاران صفحه وجود دارد که نتوانستن موفق به شن و گم‌شدن.

همیشه آدم‌های موفق، کارهای به سرانجام رسیده است که دیده می‌شود و در موردشان می‌شنویم.

اما هیچ‌کس از پروژه‌های شکست‌خورده چیزی نمی‌دو نه. چرا؟ چون نه در تلویزیون و نه در رادیو، هرگز کسی را دعوت به مصاحبه نمی‌کنند که شکست‌خورده است. چرا؟ چون کسی علاقه‌ای به شنیدن داستان فردی شکست‌خورده و ناموفق ندارد. رسانه‌ها علاقه‌ای به نبش قبر در قبرستان افراد ناموفق ندارند و این اصلاً کار آن‌ها نیست. برای باخبر شدن و اجتناب از خطای بقا، باید این نبش قبر را خودت انجام بدهی.

زمانی که پای پول و ریسک در میان باشد، با خطای بقا مواجه می‌شوی. فرض کن دوستت شرکت جدیدی راه‌اندازی می‌کند و تو هم یکی از سرمایه‌گذاران احتمالی هستی و فکر می‌کنی فرصت خوبی گیرت آمده. شرکتی که اگر خوش‌شانس باشی، می‌تواند گوگل یا آمازون بعدی باشد. اما واقعیت چیست؟

محتمل‌ترین سناریو برای این شرکت، نرسیدن حتی به نقطه‌ی شروع است. دومین نتیجه‌ی محتمل هم ورشکستگی در سه سال ابتدایی است. از بین شرکت‌هایی که تا سه سال اول دوام می‌آورند، بیشترشان بیش از ده کارمند نداشتند. پس آیا این یعنی هرگز نباید پولی را که به‌زحمت به‌دست آورده‌ای به خطر بیندازی؟ نه لزوماً. اما باید متوجه باشی که خطای بقا در کار است و مثل خرده‌شیشه، در راه موفقیت قرار دارد.

خطای بقا به خصوص وقتی عضوی از تیم برنده باشی، می‌تواند بسیار مخرب باشد. حتی اگر موفقیت تو ناشی از تصادف محض باشد، شباهت‌هایی با سایر تیم‌های برنده پیدا می‌کنی که وسوسه می‌شوی از آن به عنوان عامل موفقیت یاد کنی. اما اگر به گورستان افراد و شرکت‌های ناموفق سر بزنی، متوجه خواهی شد که ساکنان آنجا هم خیلی از خصوصیاتی را داشته‌اند که عامل موفقیت تو هستند.

هیچ تضمینی وجود ندارد که تو از روش تبلیغاتی و یا محتوی یک صفحه کپی کنی و درست مثل او عمل کنی و موفق بشوی.

خطای بقا یعنی افراد دائما احتمال موفقیت خود را بیش از اندازه تخمین بزنند. با سر زدن به قبرستان پروژه‌ها، سرمایه گذاری‌ها، آرزوها و شغل‌هایی که در زمانی بسیار امیدوار کننده به نظر می‌رسیدند، در برابر این خطا موضع بگیر. قدم زدن در این قبرستان، ناخوشایند است. اما تو را در از خطای اندیشه‌ای که ممکن است با آن روبرو شوی، آگاه می‌کند.

بهترین راه برای جلوگیری از این خطا، شناخت درست نیاز مخاطب و آشنایی کامل با او است تا ببینی فکر و ایده‌ای که داری آیا جایی در بین مخاطبینت دارد؟ و راه درست معرفی خدمت و محصولت را پیدا کنی. و این قطعاً شامل زمان و هزینه است.

برداشتی از کتاب هنر شفاف اندیشیدن، نوشته رولف دوبلی، ترجمه عادل فردوسی پور.

| مرسی وقت گذاشتی | کمکی از من برمیاد بگو | پارسا |

کسب و کارتبلیغاتخطاایدهرولف دوبلی
| گرافیک دیزاینر . مدیر هنری . مشاور تبلیغات . معلم |
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید