
اواسط پاییز ۱۴۰۳ بود، تیم پروداکت دور هم نشسته بودیم و بحث میکردیم. موضوع بحث مسائلی بود که باز مونده بود توی محصول و هر کدوم زمان زیادی از یک نفر میبرد تا حلشون کنه. زمانی در حدود ۱۰ روز. بحث به نتیجه مشخصی نرسید و قرار شد من کمی بررسی کنم و راه حلی برای رسیدگی به این مسائل طراحی کنم.
بعد جستجو و پرس و جو، به این جمع بندی رسیدم که باید دیزاین اسپرینت گوگل رو توی شرکت پیادهسازی کنیم. اولین آشناییم با این پدیده طی صحبت با علیرضا اسکندری اتفاق افتاد. چند سال پیش که به صحبت نشسته بودیم، علیرضا درباره پیادهسازی دیزاین اسپرینت به من گفته بود و اینکه چقدر توی طراحی محصول بهش کمک کرده.
دیزاین اسپرینت یک فرایند یک هفتهای هست که اولش یک مسئله رو انتخاب میکنید طی مراحلی تعریف شده حرکت میکنید تا به یک پاسخ درست و قابل استفاده توسط کاربر برسید. ادعای خود گوگل این هست که دیزاین اسپرینت محدود به محصولات دیجیتال نمیشه و مطالعه موردی سخت افزاری هم ارائه میکنه. اگر دوست داشتید دربارش بیشتر بدونید میتونید از این آدرس اقدام کنید:
با کلی هیجان ۵ هفته متوالی "حلقه دیزاین" برگزار کردیم و حتی توی جلسه ماهانه شرکت پز این مسئله رو دادیم که آره ما داریم مسائلمون رو تند و تند و به صورت منطقی حل و فصل میکنیم. :))))) اما خب غافل بودیم! حلقه دیزاین ۶ یا ۷ بودیم که توی تیم فنی شرکت یک هایپی مرتبط با هوش مصنوعی راه افتاد. (هر کدوم از دوستان فنی وبلایت که فکر میکنن هایپ نبوده، ظهر دم آبخوری منتظرشون هستم. :))) ) و توی جلسات هفتگی میومدن و از استفادههای جدیدی که از ابزارهای مختلف میگرفتن صحبت میکردن. خب ما هم در حال کاوش بودیم و هر از گاهی ابزارهای مختلفی رو بررسی و استفاده میکردیم.
یک روز همکارم علیرضا بهم گفت یه ابزار جدید پیدا کرده که میتونه با دیزاین سیستم خودمون برامون رابط کاربری طراحی کنه! گفتیم خب بریم بیاریمش استفاده کنیم ازش… یک هفته نشد که خروجیهای جالب توجهش داشت حواس ما رو از محصول خودمون پرت میکرد و وسوسمون میکرد یه ابزار هوش مصنوعی بزنیم. خدا رو شکر بیخیالش شدیم :) اما تاثیری که این استفاده روی کارمون گذاشت دائمی بود.
توی جلسات حلقه دیزاین، سعی میکردیم مسئله رو دقیق بفهمیم (جستجو در مسئله)، راه حل براش تولید کنیم (بارش فکری)، راهحلها رو مقایسه و نقد کنیم و در نهایت یک یا چند پاسخ رو پروتوتایپ و تست کنیم. در مجموع این کارها با احتساب جلساتی که میگذاشتیم از تیم سه نفره دیزاین حدود ۳۶ ساعت در هفته زمان میگرفت. هشتمین حلقه دیزاین ما آخرین حلقه دیزاینی بود که برگزار کردیم.
چرا اینجوری شد؟ برای درکش براتون شرح میدم که توی حلقه ۸ چه اتفاقی افتاد!!!
علیرضا توی اون حلقه قرار بود از هوش مصنوعی استفاده کنه تا بتونیم بهرهوریمون رو بیشتر کنیم. پس توی هر روز از حلقه سعی میکردیم به کمک چتجیپیتی(که امیدوارم به زودی یه اسم راحتتر براش انتخاب کنن) و اون ابزار رابط کاربری ساز کارهای خودمون رو سریعتر کنیم. نتیجه عجیب بود برای من. توی جلسه ایدهپردازی ما سه نفر مجموعا ۴ ایده تولید کردیم در حالی که چت جیپیتی با یک پرامپت ساده ۷ ایده تولید کرد که اون ۴ ایده ما رو در بر میگرفت. برای ساخت رابط کاربری رفتیم سراغ ابزار مذکور و با پرامپتی که چت جیپیتی داده بود همه رو دیزاین کردیم. (اونم HiFi) به راحتی میتونستیم منتقل کنیم به فیگما، پروتوتایپ کنیم و تست کنیم. تازه همون دیزاین هم وسط کار دادیم به چتجیپیتی و ازش خواستیم مشکلات تجربهش رو بهمون بگه :) مختصر بگم، خیلی کار کشیدیم ازش…
آخر هفته به خودمون اومدیم و دیدیم جلساتمون به جای روزی یک ساعت، روزی یک ربع طول کشیده! و بحث کم آوردیم… هوش مصنوعی کل اون ۳۶ نفر-ساعت در هفته رو برای ما انجام داد و کل فرایند طی یک روز توسط یک نفر قابل انجام بود. فقط کافی بود کسی که کار رو انجام میده فهم درستی از مسئله داشته باشه.
این شد که ما کلا بساط حلقه دیزاین رو جمع کردیم. (هر چند خیلی خوش میگذشت به نظر من :) ) و وارد مرحله جدیدی شدیم.