هر عمل ما، معنا و مفهومی را با خود یدک میکشد. کردهی ما، آثاری به جا میگذارد. خواه بالا و پایین شدن سطح دوپامین باشد، که مغز میخواهد تنبیه و تشویق کند. خواه حرفی باشد که از دهان ما خارج شده ودیگری را آزرده و یا خوشحال میکند. و یا خواه عملی باشد که از ما سر زده و سرنوشت یک جامعه را میسازد.
عمل ما، عامل تغییر دنیای اطرافمان است. حتی مخفیترین عمل ما که به خیال خودمان کسی آن را نمیبیند...
حتی تصمیم امروز و دیروز من، بر تصمیم فردایم اثر گذار است. به نظر بدیهی میآید، نه؟
بیایید نگاه علمی دقیقتری به تصمیمهای خود داشته باشیم. تا به حال برای شما اتفاق افتاده است که بخواهید کاری را انجام دهید و از آن شرم کنید؟ یا بترسید؟ یا خود را در معرض دید عموم ببینید و خجالت بکشید؟ شاید اولین سخنرانی شما بوده، اولین باری که به استخر رفتید، اولین انشایی که در مدرسه خواندید، اولین باری که با جنس متفاوت از جنس خودتان صحبت کردید، اولین جایزهای که بردید، اولین... بالاخره هر کسی اولینی داشته.
مثال سخنرانی را ادامه میدهم! آیا یک سخنران از ابتدا سخنران ماهری بوده؟ آیا یک فرد که به هنگام سخنرانی، اضطراب بر او مسلط میشود و صدایش میلرزد، قرار است تا ابد به همین شکل صحبت کند؟ نه! جواب هر دو سوال منفی است.
آدمیزاد از بدو تولد در حال یادگیری بوده و این نگرش در او نهادینه شده که یادگیری شرط بقاست. اگر بخواهد زنده بماند، باید بیاموزد... مانند دیگر حیوانات نیست که انتخاب طبیعی او را کنار بگذارد، او میتواند تغییر کند.
وقتی کودکی خطایی میکند و با اخم پدرش روبهرو میشود، یاد میگیرد که آن کار بد است. دفعه بعدی تامل میکند، با اکراه آن کار را انجام میدهد. وقتی یک نفر، برای اولین بار دزدی میکند، از ترس ضربان قلبش بالا میرود، اما برای بار بعد کمی خونسردتر است.
این قبیل اتفاقات، هر روزه در درون ما میافتد، گاه خودآگاه و گاه ناخودآگاه... و این مرا با ترسناکترین حقیقت زندگی انسانی روبهرو میکند!!! انسان، تربیتپذیر است.
هر روز که از زندگی ما میگذرد، با دو محرک دست و پنجه نرم میکنیم. یکی جریان غالب محیط پیرامون ما و دیگری محرکی در درون وجودمان. محرک درونی ما همراستا با انتخابها، اعمال و افکار پیشین ماست. کسی که عادت به مسواک زدن در اول صبح دارد، کسی که مدام در حال جستجو برای یافتن پاسخ مسائل کاری خود است و حتی کسی که تا لنگ ظهر از رخت خواب بیرون نمیآید! همه اینها پیشینهای دارند و همین پیشینه است که انجام این کارها را برای ما معمولی، منطقی و درست جلوه میدهد. گوش دادن به محرک درونی، در کوتاهمدت و گاهی بلند مدت، آرامش بخش است و اغلب در تنهایی صدایی رساتر دارد. اول صبح که بیدار میشویم، آخر شب که به بستر خواب میرویم و ... در این موقعیتها، محرک درونی، در قدرتمندترین حالت خود قرار دارد.
اما جریان غالب بیرونی، با این محرک درونی تفاوتهایی دارد. اگر جریان بیرونی همراستا با خواسته محرک درونی باشد، آرامش و رضایت به همراه دارد، اما اگر در خلاف جهت باشند، ماجرا پیچیدهتر میشود! عمل به خواسته جریان بیرونی، خودخوری و سرکوفت و واگویه منفی به دنبال دارد ولی جلوهی بیرونی مطلوب جریان ایجاد میکند. در عین حال عمل به خواسته درونی، نوعی آرامش به همراه دارد که توام با ترس پذیرفته نشدن از طرف جامعه است.
در این تنازع چه میشود؟ به خود فرد وابسته است! اگر همسو بودن و پذیرفته شدن توسط جریان بیرونی برای فرد ارزشمند باشد، همراهی با آن، تشویق و عدم همراهی، تنبیه به همراه دارد! تشویق و تنبیهی درونی که موجب تربیت محرک درونی میشود. تربیتی که محرک درونی را بیش از پیش با جریان همراه میسازد. اگر همسو بودن با جریان برای فرد کم اهمیت باشد و ارزشهای درونی قدرتمندی داشته باشد، مخالفت با جریان برای او تشویق و موافقت با آن برای او تنبیه است.
دقت کنید که جریان بیرونی و محرک درونی، خوب و بد دارند، اما جدای از خوب و بد، آنها را بررسی کردیم! یعنی ممکن است ارزشهای درونی قدرتمند، جنبه منفی داشته باشند و در حال مخالفت با یک هنجار پسندیده بروز کنند، صرف قوی بودن یک ارزش دلیلی بر درستی آن نیست.
در نهایت به نظر میآید دو عامل مهم در تربیت ما تاثیر گذار است: یکی جریان غالب بیرونی و دیگری ارزشهای فردی هر یک از ما.
بیگمان، به کرات، عبارات جریان و جریانسازی را شنیدهاید، طوری که به ابتذال کشیده شدهاند و در نظر شما رنگ باختهاند! حتما در این باره تجدید نظر کنید، بعدها با این عبارات بسیار زیاد سر و کار داریم...
متاسفانه امروزه، به دلیل نوع کار و مشغلههای زندگی، تربیت، که مهمترین وظیفه یک خانواده در قبال فرزندان است، برونسپاری شده و به گردن مدارس، موسسات و... گذاشته شده است. پیش از این، کودک با رشد در فضای آموزشی خانواده، ارزشهای فکری محکمی کسب میکرد. درست یا غلط، محکم بودند و این محکمی باعث میشود در هنگامه تنازع با جریان بیرونی، بیندیشد و انتخاب کند! اما سستی این باورهای درونی، باعث میشود جریان، قدرت زیاد تربیت کنندگی داشته باشد و فرد پس از مدتی خود را به دست جریان بسپارد.
اما چرا این نگران کننده است؟ باید دید جریانساز کیست!
امروزه جریانها را هجمهها، محتواها، تولید کنندگان محتوا، سیاستمداران، مشاهیر، عالمان و گاهی افراد کاملا عادی میسازند. اگر جریان، یک غذا بود و میخواستیم دستور پختی برای آن بدهیم، بیشک تنها ماده اولیه مورد نیاز برای آن، مخاطب بود. هر کسی که مخاطبی دارد، میتواند جریانسازی کند. و این جریان انسانها را با خود همراه میسازد.
جریانها مسیل تغییرات درونی و بیرونی هستند! هر چه تغییرات کوچکتر باشند، ساخت آن کمهزینهتر، همراهی با آن اقتصادیتر و مدت برقراری آن جریان نیز کوتاهتر است.
تا به امروز، ملتی بر این کره خاکی زندگی نکرده است که تا این اندازه که ما درگیر و خواهان مادیات هستیم، به مادیات اهمیت دهد. آرزوی داشتن خانههای شکیل، خرید ماشینهای گران قیمت، مشهور شدن و...
اما یکی از چیزهایی که برایم اعجاب برانگیز است، القای برخی چیزها به عنوان ارزش و یا دارایی ارزشمند است. مثلا میبینیم یک نفر با عمل زیبایی خود را متفاوت با جامعه میکند. عملی که به سختی میتوان نام آن را عمل زیبایی گذاشت! تفاوت و جلب توجه، ارزش شده است و عدد دنبال کننده در شبکههای اجتماعی به یک دارایی ارزشمند بدل شده است...
دیده میشود همین افراد مردم را به انجام کارهایی دعوت میکنند، از شرکت در قمار تا کمک به خیریهها و حتی رای دادن به فردی خاص!
اینها همه جریانهایی است که توسط فردی مشخص ایجاد میشوند. اما دستهای از جریانها هستند که اصلا معلوم نیست از چه منشاییاست و حتی دلیل آن چیست؟ جریانی به حرکت درمیآید و مردم با آن جریان همراه میشوند...
لیست اعمالی که افراد حاضر در آن چالش، یکی یکی آنها را انجام میدهند. شاید درباره مومو و یا نهنگ آبی شنیده باشید! اما من درباره یک نسخه کم سروصداتر صحبت میکنم. چالشی که یک دوست، آشنا یا حتی اعضای خانواده برای شما میفرستد و شما را دعوت به شرکت در آن میکند! عزیزی که به او اطمینان دارید، رفیقی که به او نه نمیگویید، همقدمی که از همراهی با او لذت میبرید. چالش با نقاب آنها به سراغ شما میآید. اغلب هم به نظر میآید که دلیلی جز سرگرمی پشت آن نیست! شاید هم واقعا نباشد، اما نتیجه چیست؟ تربیت برای انجام چالش... تربیت برای همراه کردن دیگران با خود و چند مورد دیگر.
تامل پیش از انجام کار و فکر کردن به عواقب آن، چیزیاست که طی همراه شدن با این چالشها از ما گرفته میشود و جایش را به تصمیمات هیجانی و اعتماد نابهجا میدهد. انجام کارها از سر سرگرمی و...
کودکانی زیر ۱۲ سال که میرقصند و بدن نمایی میکنند، نوجوانانی که توهین و بد دهنی را بلوغ میدانند و جوانانی که به هر شکل وقت خود را بیهوده تباه میکنند... ممکن نیست همچون پیکاسو، تابلویی بکشیم از مردی که مظهر آسیب دیدگیاست، آسیبهای امروز، آسیبهای قابل رویت نیستند! به این راحتیها هم ردگیری نمیشوند... بلکه در هنگامه تصمیم گیری بروز میکنند و خود را نشان میدهند.
خرده عاداتی که در ما ایجاد میکنند، ارزشهایی که برای ما به نمایش میگذارند و...
اما چه باید کرد؟ باید فیلتر کرد؟ خودمان به سازندگان چالش بدل شویم؟ خودمان پلتفرمی برای این منظور بسازیم؟ آگاهی مردم را بالا ببریم؟ آیا اصلا باید نگران بود؟ آیا باید کنترل کرد؟
چه باید کرد؟