در اینجا میخواهم به مساله ارزش زندگی از زاویه جدیدی نگاه کنم و آن این است که شما از خودتان چه تصویری و ایماژی در دنیا دارید؟
متفکران، اندیشمندان و عارفان مختلف در طول تاریخ ایماژهای مختلفی از خودشان در دنیا داشتهاند. به طور مثال برخی خود را به پرندهای در قفس، برخی دیگر به زندانی در زندان، برخی دیگر به پرندهای در دام و... تشبیه کردند. این وجه تشبیه در هر ایماژ میتواند سوالات مختلفی را برای ما ایجاد کند. به طور مثال اگر شما پرندهای در قفس هستید، قفس شما از چه جنسی است و چه چیزهایی برای شما قفس درست کرده است.
32 ایماژ را درباره تصور افراد از خود در دنیا را استقرا کرده ام.
برخی میگویند مولانا ایماژی افلاطونی دارد و خود را پرندهای در قفس یا زندانی در زندان میبیند.
در کل مثنوی معنوی و کلیات شمس این دو ایماژ تایید میشود. به عقیده من اشعار مولانا در قالب مثنوی معنوی موید این است که مولانا انسان را به عاشقی در غریبستان تشبیه میکند. با کند و کاو در آثار مولانا باید دید این ایماژ درست یا خیر.
تقریباً بیشتر شارحان و مفسران مولانا معتقدند که نینامه مولانا یعنی 18 سطر نخستین مثنوی معنوی کل پیام مولانا است. تمامی کتابهای او مانند مجالس، فیه ما فیه، مکتوبات، کلیات شمس و ... شرح این 18 سطر است و شکی نیست که بخش مهمی از نی نامه درباره اندیشه عاشقی در غریبستان است.
در نی نامه میخوانیم که میگوید «کز نیستان تا مرا ببریدهاند» بدین معنی که من به دلخواه خودم به این دنیا نیامدم. در مثنوی در داستانی به نینامه پاسخ داده میشود و مولانا در آنجا میگوید که معشوق یعنی خدا بنا به مصلحت جویی مرا به این دنیا فرستاد و گفت من از جدایی تو اغراضی دارم و فعلاً باید از من جدا شوی. در اینجا گفته میشود که خدا میگوید تو از من جدا میشوی تا سفر کنی و در آن سفر پخته شوی و به تکامل برسی.
➖ ده شاخصه عاشقی در غریبستان
10 شاخصه عاشقی که در غریبستان است و در کل آثار مولانا این 10 شاخصه وجود دارد و جریان و دوران دارد.
1. نخستین شاخصه این است که کسی که در غریبستان است دچار درد و اندوه میشود پس از نظر مولانا ما نیز در این دنیا دچار رنجیم.
2. شاخصه دوم این است که عاشق در غریبستان اشتیاق رفتن دارد، چون میلی به ماندن در آنجا ندارد پس از نگاه مولانا انسان میلی به ماندن در دنیا ندارد.
3. در شاخصه سوم فردی که در غریبستان است آرامش و سکون خاطر ندارد، چون هیچ را متعلق به خود نمیداند و نمیتواند با آن انس بگیرد.
4. در شاخصه چهارم نیز فرد در غریبستان به همه چیز به چشم زودگذر نگاه میکند و برای چیزی اهتمام ندارد.
5. شاخصه پنجم این است که در غریبستان نه ما زبان آنها را میفهمیم و نه آنها زبان ما را میفهمیم پس باهم تفاهم نداریم.
6. در همین جاست که مولوی در اشعارش میگوید من و مردم مثل آب و روغن هستیم با هم ترکیب نمیشویم.
7. در شاخصه هفتم اگر در کشوری غریب باشید نیاز به راهنما دارید چون هیچ نقشهای ندارید به همین دلیل است که مولانا میگوید در این راه باید مراد و شیخ داشته باشید.
8. شاخصه هشتم این است که شما وقتی به جای دیگری سفر میکنید مقام والایی که در جای قبلی بودید به چشم نمیآید، بنابراین عاشق در غریبستان بی ما و بی من است و تمام باد و بروتش میریزد.
9. در شاخصه نهم وقتی در کشور غریبی هستیم نظارهگر هستیم و خودمان را در هیچ چیز دخالت نمیدهیم بنابراین مولانا نیز میگوید در این دنیا تنها نظارهگر است و کاری به کار دیگران ندارد.
10. اما در شاخصه دهم عاشق در غریبستان از رفتن استقبال میکند پس مولانا از مرگ استقبال میکند.
انسان کامل از نظر مولانا انسان غریبتر است به همین دلیل او شمس را غریبترین غریب میداند یعنی از نگاه او شمس انسان کاملی است. پس ارزش زندگی از نظر مولانا این است که به وطن خودمان و پیش معشوق که خداست، برگردیم.
سخنرانی معنای زندگی از نگاه مولانا، موسسه سروش مولانا
از کانال تلگرامی : @mostafamalekian