ویرگول
ورودثبت نام
پارسا عبدالهی
پارسا عبدالهی
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

دانشگاه بریم یا نریم؟

من ورودی ۹۴ دانشگاه یزد در رشته مواد و متالورژی هستم، و بعد از ۶ سال، همین یکی دو هفته پیش فارغ التحصیل شدم؛ تقریبا از سال ۹۵، این شانس رو پیدا کردم که اشتیاق و علاقه‌هام رو بهتر بشناسم و توی مسیر کاری‌ای (مارکتینگ و محصول در صنعت IT) قرار بگیرم و رشد کنم که هیچ ربطی به رشته و دانشگاهم نداشت. حین مدت تحصیل، خیلی به این فکر می‌کردم که واقعا دانشگاه رفتن، اتفاق بیهوده‌ایه؛ منتهی الان که تموم شده و برمی‌گردم عقب رو نگاه می‌کنم، با دید پخته‌تری می‌تونم به تجربه دانشگاه رفتنم نگاه کنم.

تو این نوشته می‌خوام در مورد این صحبت کنم که چه انتظاری باید از دانشگاه داشته باشیم، چه انتظاری نداشته باشیم و آیا همچنان با رشد صنعت آموزش آنلاین و وجود یوتیوب و کورسرا و امثالهم، دانشگاه رفتن تصمیم درستیه یا نه؟


چی یاد گرفتم از دانشگاه؟

  • اولین و مهم‌ترین چیزی که از دانشگاه می‌شه یادگرفت، خود مهارت یاد گرفتنه!
    گستره درس‌هایی که توی دانشگاه باهاش مواجه می‌شیم، اونقدر زیاد هست که توی بعضی‌هاش اصلا خوب نباشیم. تلاش برای یادگیری همچین مباحثی شمارو توی مسیری می‌ندازه که برای طی کردنش، اولش باید یادبگیرید که چطور یاد بگیرید. اینکه چطوری گوش بدید، کنجکاوی کنید در مورد یه مبحث، آموخته‌تون رو ربط بدید به سایر محتواهایی که دریافت کردید، و ازش بتونید برای حل مسئله استفاده کنید، چهارچوب فکری‌ایه که قابل تعمیم به هرجایی و هرچیزی هستش.
توی پرانتز، متمم یه مجموعه آموزش در مورد مهارت یادگیری داره که بسیار بسیار توصیه می‌شه. در هر نقطه‌ای از مسیر زندگی‌تون که هستید، قطعا مفید واقع می‌شه براتون؛ از اینجا بخونید.
  • تجربه زیسته و پذیرش تنوع
    برخلاف مدرسه، تنوع افراد و تفکرهای متفاوت تو دانشگاه خیلی خیلی بیشتره. اگر برید دانشگاه دولتی تو یه شهر دیگه، این تفاوت رو خیلی بیشتر هم احساس می‌کنید؛ مخصوصا اگر با غریبه‌ها هم اتاقی بشید. آدم‌هایی از شهرهای متفاوت، با پیش‌زمینه‌های فرهنگی مختلف و شما دارید باهاشون توی یه اتاق زندگی می‌کنید، سر یه کلاس می‌شینید، و پروژه‌های مشترک انجام می‌دید. توانایی پذیرش تفاوت و پیش‌بردن کارها با آدم‌های متفاوت، خیلی مهم‌تر از چیزیه که فکر می‌کنید؛ مخصوصا اگر یه روزی تو یه شرکت بزرگ کار کنید. شخصا با زندگی توی اتاقی با 5 نفر دیگه با عقاید و افکار کاملا متفاوت، خیلی این مهم رو حس کردم. البته بیشتر از دو ترم دووم نیوردم :)
اهمیت پذیرش تنوع فکری، صرفا محدود به کار نمی‌شه. زندگی توی جامعه حال حاضر، خیلی در هم تنیده‌تر از اینه که با مفاهیمی مثل خودکفایی و زندگی قبیله‌ای، بخواید صدای فکر‌های متفاوت رو ساکت کنید برای خودتون. در هر لایه‌ای هم مهمه؛ از کشورداری، تا خونه‌داری!
اهمیت پذیرش تنوع فکری، صرفا محدود به کار نمی‌شه. زندگی توی جامعه حال حاضر، خیلی در هم تنیده‌تر از اینه که با مفاهیمی مثل خودکفایی و زندگی قبیله‌ای، بخواید صدای فکر‌های متفاوت رو ساکت کنید برای خودتون. در هر لایه‌ای هم مهمه؛ از کشورداری، تا خونه‌داری!


  • تمرین استقلال و مدیریت منابع
    دانشگاه یه زمین بازی خیلی امن، برای تمرین کردن مدیریت منابع هستش. هنوز اونقدری از خانواده فاصله نگرفتین که اگر به مشکل خوردید نتونید کمک بگیرید، و در عین حال منابع مالی محدود و منظمی دارید. فرصت‌ تجربه‌کردن اتفاقات متفاوت از جنس رابطه، تفریح، زندگی مستقل، چندبرابر دوران مدرسه شده و حفظ تعادل بین این‌ها با منابع محدود، عمیقا مدیریت منابع رو نهادینه می‌کنه توی شما. مخصوصا اگر خونه هم بگیرید.
  • احتمالا سخت‌ترین درس، اینه که تعهد به ددلاین‌ها مهمن!
    همون ددلاینی که سر امتحان‌ها و تحویل‌گزارش‌ها و پروژه‌ها تو دانشگاه باهاش درگیرید، همون ددلاین‌هایی هستن که سر هرکاری برید باهاش مواجه خواهید شد. سررسید چک، زمان لانچ محصول و کمپین، ارائه‌، سرموقع رسیدن به جلسات، و ...، از جنس همون چیزی هستن که توی دانشگاه هم تجربه می‌کنید. بعد از اینکه چندبار یه سری درس رو بخاطر به موقع تحویل ندادن گزارش کار افتادید، تعهد به ددلاین توی ذهنتون نهادینه می‌شه، حتی اگر مثل من خیلی اوقات نیاز باشه تا 8 صبح روش کار کنید :)
اگه شب امتحانی هستید، این ویدیو رو حتما ببینید!
  • مهارت ارائه دادن
    فکر نکنم شکی در این باشه که این‌که بتونید چیزی که توی فکرتون می‌گذره رو رسا و شفاف برای بقیه بیان کنید و سعی کنید با بقیه رو جریان فکری خودتون همراه کنید، چقدر مهمه. تقریبا تمام درس‌های دانشگاه، این فرصت رو بهتون می‌دن که با آماده کردن یه ارائه، نمره اضافه بگیرید. برای من که همیشه لنگ یکی دو نمره برای پاس شدن بودم، ارائه آماده کردن، یه چیز روتین شده بود توی دانشگاه؛ منتهی الان می‌فهمم چه مهارت بزرگ و کارآمدیه و چقدر شانس اوردم که توی دانشگاه تونستم تمرینش کنم.
  • زندگی اجتماعی
    برای من تا قبل از دانشگاه، تفریح توی سریال‌های جدید دیدن، بازی‌های Open World و توی شبکه‌های اجتماعی چرخیدن معنا می‌شد. توانایی لذت بردن از معاشرت، ساخت روابط جدید، و رفتارهای گروهی، فارغ از اینکه درهای جدیدی از تفریح رو براتون باز می‌کنه، باعث می‌شه روابط پایداری بسازید که بعدا خیلی به کمکتون میان. بواسطه تنوع دوست‌هایی که از دانشگاه پیدا می‌کنید، بعدش تقریبا شبکه خوبی از آدم‌های مختلف توی زمینه‌های مختلف سراغ دارید که باور نمی‌کنین چقدر می‌تونه مفید باشه؛ از کار پیدا کردن گرفته، تا کمک‌های کوچیک کوچیک :)
  • تیم‌سازی و کار تیمی
    دانشگاه و انجمن‌هاش، پر از فرصته برای تمرین کار تیمی. از کارهای ترمی توی آزمایشگاه‌ها گرفته، تو رویدادهایی که فرصت داوطلب شدن و برگذاریش جلوی دستتونه. به خصوص توی رویدادها، یاد می‌گیرید و تمرین می‌کنید که کم نیارید، کارها بالا و پایین دارن و خیلی وقت‌ها دعوا توی تیم پیش میاد، با اینکه تقسیم وظایف می‌کنید ولی تو وظایف همدیگه باید کمک کنید، چیزهای غیرقابل پیش‌بینی رخ می‌دن همیشه، ولی اگه تیم بمونید، تهش همه چی خوب پیش می‌ره.
همه تیم‌ها، یک سری دوره مشابه دارن. اولش که شکل می‌گیرن، هم‌راستا نیستن ولی شوق اولیه رو برای انجام دادن کار دارن، بعدش کم کم مشکلات و دعواها خودشون رو نشون می‌دن، و اگر بتونید توشون دووم بیارید، می‌تونید شیرینی نتایج کار تیمی رو تجربه کنید :)
همه تیم‌ها، یک سری دوره مشابه دارن. اولش که شکل می‌گیرن، هم‌راستا نیستن ولی شوق اولیه رو برای انجام دادن کار دارن، بعدش کم کم مشکلات و دعواها خودشون رو نشون می‌دن، و اگر بتونید توشون دووم بیارید، می‌تونید شیرینی نتایج کار تیمی رو تجربه کنید :)


  • نمودی از جامعه و کار اداری
    درگیری با آموزش، پیگیری مشکلات بی‌انتهای اداری‌ای که پیش میاد، دنبال خونه گشتن و سر و کله زدن با املاکی‌ها و صاحب‌خونه‌هایی که به مجرد خونه نمی‌دن، خریدن وسایل خونه، تعمیرشون، کاغذبازی‌های اداری واسه سنوات و مشروطی‌، انتخاب واحد، و ...، همه‌ش نمونه کوچیکی از جامعه هستش که دارید براش آماده می‌شید. کارهای بانکی، وام گرفتن‌ها، بیمه، هرگونه اداره‌ای که پاتون بهش بخوره، ماشین و خونه خریدن، همه‌ش همینطوریه.
  • عیب نداره که شکست بخورید!
    برای یه دوره ۱۴۰ واحدی، من ۱۸۶ واحد گرفتم. اگر میانگین هر درسی که افتادم رو ۲ واحد در نظر بگیریم، یعنی ‌۲۳ تا درس رو افتادم! یعنی ۲۳ بار گلستان رو باز کردم و دیدم که شکست خوردم. ولی خب بقیه هم همین مشکلات رو داشتن و میفتادن درس‌ها رو. فکر نکنم هیچ‌جایی مثل دانشگاه محیطی برای شکست‌های پی‌در‌پی در اختیارتون بذاره، و کاملا اوکی باشه که شکست بخورید.

تاب‌آوری در مقابل شکست، پذیرشش، و دونستن این‌که هیچ‌عیبی نداره، فکر می‌کنم برای من به اندازه اولین مهارت مهم بوده. چون بعد از دانشگاه هم یه بار آژانس‌تبلیغاتی راه انداختم و شکست خوردم و توی هر تیمی که کار کردم، تعداد زیادی خرابی بوجود اوردم؛ اگر بلد نبودم شکست بخورم، احتمالا یا شروع نمی‌کردم، یا بعد از اولین شکست، می‌کشیدم کنار. تقریبا هیچ‌کسی وجود نداره که تو تلاش اولش تو هرچیزی، از روابط شخصی گرفته تا کارها، موفق بشه، و اگر یادنگیریم که زیاد شکست بخوریم، زندگی خیلی سخت می‌گذره بهمون :)


چی یاد نگرفتم از دانشگاه؟

مهم نیست چه رشته‌ای درس بخونین؛ تقریبا ندیدم هیچ رشته‌ای، به کسی یاد بده «چطوری» اون کار رو انجام بده. حتی توی صنایعی که حجم تغییرات خیلی زیاده (مثل IT)، شرکت‌ها هزینه‌های زیادی می‌کنن که به کارآموزها یاد بدن یه سری چیزهایی که تو دانشگاه خوندن رو Un-learn کنن. بازاریابی به روشی که توی دانشگاه یاد گرفتی کار نمی‌کنه دیگه مثلا و یا ساختار درختی‌ای که در موردش توی کتاب‌های مدیریت منابع‌انسانی خوندی، تقریبا منقرض شده. یا بعد از پاس کردن استاتیک و دینامیک مصالح، قطعا نمی‌تونی پل بسازی. چهارچوب‌های فکری برای مفاهیمی رو فقط توی دانشگاه شنیدی در موردشون، که شاید اشتباه هم باشن حتی.


دانشگاه بریم یا نه آخر؟

دانشگاه یه زمین خیلی امن فراهم کرده که بتونید اون دسته از مهارت‌های نرمی که شاید یکم مهم‌تر هستن رو توش تمرین کنید و بعد از ورود به جامعه، یه jump-start داشته باشید و در طولانی مدت، پیشرفت بیشتری واسه‌تون اتفاق بیفته. ولی برای مهارت‌های سخت، حساب کردن روی دانشگاه اصلا منطقی نیست. کنار دانشگاه باید کارآموزی برید، کورس‌های عملی رو از منابع مختلف دنبال کنید و به شدت کنجکاو بمونید در مورد چطور انجام دادن کارها.
اگر رویکردتون به دانشگاه شبیه مدرسه باشه، بخواید صرفا یه سری درس بخونید و با نمرات خوب پاس بشید بره، احتمالا تو بازار کار هیچ کمکی نمی‌کنه بهتون، برای جامعه هم آماده نمی‌شید.
اگر هم دغدغه‎‌تون اینه که سریع برید توی بازار کار اجرایی، و فکر می‌کنید مهارت‌های لازمه رو از جای دیگه یاد می‌گیرید یا نیازی ندارید بهشون، هزینه حداقل چهارسال دانشگاه رفتن و جدی کار نکردن، حتی اگر دانشگاه رایگان باشه، براتون بیشتر از دانشگاه رفتن آب می‌خوره. درآمدی که اون چندسال می‌تونستید داشته باشید رو حساب کنید به عنوان مثال :)

شخصا اگر باز هم به عقب برگردم، باز هم دانشگاه رو انتخاب می‌کنم. به نظرم برداشتم، بیشتر از هزینه‌کردم بوده.

هدفم از نوشتن این مطلب، این بود که با چشم بازتری در مورد دانشگاه انتخاب کنیم، بدونیم که رشته دانشگاهی تقریبا مهم نیست، و چه انتظاری باید از دانشگاه داشته باشیم و چه انتظاری نداشته باشیم. امیدوارم مفید بوده باشه و بتونه به کسی کمک کنه؛ خوشحال می‌شم نظر شما رو هم بدونم و اگر فکر کردید مفیده، برای کسی که تو تصمیم‌گیریه، به اشتراک بذاریدش :)

پانوشت: چیزهایی که نوشتم، از منظر فردی بوده. با دیدگاه جامعه نگرانه، دانشگاه در ایران به صورت سیستماتیک ناکارآمده. دوست خوبم پویا شیخ حسنی، توی این پست لینکدین یکم بهش اشاره کرده؛ بد نیست با دیدگاه‌های مختلف در مورد همچین مسائلی بیشتر آشنا شیم و بخونیم در موردشون :)

دانشگاهانتخاب رشتهمهارت نرم
توی مدیریت محصول و خلق رشد به استارتاپ‌ها کمک می‌کنم | کنجکاوم در مورد نگاه به مسائل و شکوندنشون :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید