
اینترنت پر از وبسایتهای خیرهکنندهای است که گرافیکشان هوش از سر میبرد، اما دریغ از یک تراکنش موفق! چرا؟ چون صاحبانشان فرق بین «تابلوی نقاشی» و «ابزار فروش» را نمیدانستند. در این مقاله میخواهم راز بزرگ طراحان حرفهای را فاش کنم: چرا زشتها گاهی بیشتر میفروشند؟

در روانشناسی طراحی، قانونی داریم که میگوید: «کاربران وقتی چیز زیبایی میبینند، تصور میکنند که آن چیز خوب هم کار میکند.»
اما این تصور فقط ۳ ثانیه دوام دارد!
به محض اینکه کاربر بخواهد دکمه خرید را پیدا کند و نتواند، یا بخواهد متن را بخواند و کنتراست رنگ کورش کند، آن زیبایی تبدیل به «خشم» میشود.
بسیاری از کارفرماها میگویند: "میخواهم سایتم مثل سایت اپل باشد."
پاسخ آنها یک جمله است: "سایت اپل زیبا نیست؛ سایت اپل کاربردی است."
مشکل اکثر سایتهای ایرانی این است که UI (رابط کاربری) دارند، اما UX (تجربه کاربری) ندارند. خودمونی یعنی «لباس قشنگ» پوشیدهاند، اما «مغز» ندارند.

چطور بفهمیم سایتی که بابتش ۵۰ میلیون پول دادهایم، دچار این سندروم است؟
طراح برای خاص بودن، منو را پنهان کرده یا اسمهای عجیب روی دکمهها گذاشته (مثلاً به جای "تماس با ما" نوشته "هممداری با کیهان"!). کاربر اینجا گیج میشود. قانون وب میگوید: «مرا مجبور به فکر کردن نکن.»
سایتی که ۳ ثانیه لودینگ دارد تا یک لوگوی چرخان را نشان دهد، به درد جشنوارهها میخورد، نه بازار. مشتریای که عجله دارد، منتظر تمام شدنِ شویِ گرافیکی شما نمیماند.
سایتهایی که وقتی موس را تکان میدهید، صفحه کج و راست میشود یا پرش میکند. این کار حس «عدم کنترل» به کاربر میدهد و اعتمادش را میکشد.
تا حالا دقت کردهاید که غولهای فروش دنیا، چقدر ظاهر ساده و حتی شلوغی دارند؟
هیچ افکت عجیب و غریبی در آمازون نیست. چرا؟
چون آنها فهمیدهاند که «مسیرِ پول، باید صاف باشد.»
آنها میلیاردها دلار خرج UX Research کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که:
دکمه خرید باید نارنجی یا رنگی متضاد باشد (نه همرنگ زمینه).
عکس محصول باید روی زمینه سفید باشد (بدون حاشیه هنری).
قیمت باید بزرگ و خوانا باشد.
این یعنی «زیباییِ عملکردی». در طراحی حرفهای، ما زیبایی را فدای فروش نمیکنیم؛ بلکه زیبایی را در خدمتِ فروش میگیریم.
طراح معماراست، نه نقاش.
۱. نقشه سفر کاربر (User Journey Map): باید دقیقا مشخص باشد کاربر از کجا میآید و میخواهید کجا برود. هر مانعی سر راهش باشد (حتی یک کلیک اضافه) حذف میشود.
۲. سلسلهمراتب بصری (Visual Hierarchy): چشم کاربر با الگوی Z هدایت میشود. کاربر اول باید چه چیزی را ببیند؟ تیتر؟ قیمت؟ یا دکمه؟ با سایز و رنگ، چشمش را کنترل میشود.
۳. تست سرعت و دسترسیپذیری (Accessibility): سایت باید برای همه (حتی کسی که کوررنگی دارد یا اینترنتش ضعیف است) قابل استفاده باشد.
داشتن یک سایت زیبا، غرورآفرین است. اما داشتن یک سایت پولساز، آرامشبخش.
وبسایت باید مثل یک فروشنده باهوش باشد:
تمیز و آراسته لباس بپوشد (UI)، اما بلد باشد چطور مشتری را راهنمایی کند و پول را بگیرد (UX).
اگر حس میکنید سایتتان زیباست اما نرخ تبدیل (فروش) پایینی دارد، احتمالاً در تلهی «سایت احمق» گیر افتادهاید. خبر خوب این است که با اصلاح چیدمان و فرآیندها، میتوان به آن سایت «مغز» پیوند زد.