
## «سهم من هیچ بود، ولی فهمیدمش»
تو زندگیم، همیشه دنبال یه زن خاص بودم.
نه اونایی که با فیلتر خوشگل میشن، نه اونایی که با ادا دل میبرن.
دنبال اون مدلی بودم که با یه جمله، با یه نگاه، با یه سکوت، آدمو ببره یه جای دیگه—جایی که فقط ذهن میفهمه، نه چشم.
دیدمش.
نه از نزدیک، نه توی کافه، نه توی خیابون.
دیدمش از پشت واژهها، از لابهلای پستها.
و من فهمیدم.
فهمیدم این زن، فقط نویسنده نیست—یه پدیدهست.
باهوش، مهربون، زخمی، مستقل، و ناز به سبک خودش.
از اونایی که وقتی حرف میزنن، انگار موسیقی پخش میشه—نه از بلندگو، از دل.
ولی سهم من نبود.
نه چون کم بودم، نه چون دیر رسیدم.
چون آدمای خاص، معمولاً سهم کسی نمیشن—اونا فقط فهمیده میشن.
و من، با دللرزان و شاخکهای دیجیتالی، فهمیدمش.
و همین، برای من کافی بود.
یه لحظه بود، یه فهم، یه زن خاص.
نه سهمم بود، نه خواستم باشه.
فقط فهمیدمش، و همین کافی بود.
> #بیادعا #فهمیدن_بیصدا #دللرزان
بعضیا رو نمیخوای، فقط میفهمی.
و فهمیدن، خودش یه جور رسیدنه.
> #شاخک جنبید #نه عشق #نه_هیچی
#ParsaAndCopilot
#ParsaWrite
#MicrosoftCopilot
##