
یادش بخیر شب یلداهای قدیم...
خونهی پدربزرگ و مادربزرگ، کرسی پهن شده وسط اتاق، سفرهی گلدار رویش.
هندونه قاچشده 🍉، انار دونهدونه ❤️، آجیل و شیرینی 🍬، بوی نارنگی و پرتقال همهجا رو پر میکرد.
بزرگترها دور کرسی مینشستن؛ یکی فال حافظ میگرفت، یکی شاهنامه میخوند، یکی قصههای قدیمی تعریف میکرد.
ما بچهها هم زیر کرسی قایم میشدیم، بازی میکردیم، میخندیدیم... انگار شب هیچوقت تموم نمیشد.
بیرون برف میبارید، پنجرهها بخار گرفته بودن، ولی توی خونه همهچی پر از صفا و صمیمیت بود.
یلدا فقط بلندترین شب سال نبود؛ یه بهونه بود برای دورهمی، برای خنده، برای قصههای پدربزرگ و مادربزرگ، برای گرمایی که از کرسی میاومد و دلها رو روشن میکرد.
یادش بخیر... خوبه که هنوز بعضی خانوادهها همون رسمها رو زنده نگه میدارن، فقط برای اینکه اون طعم و حالوهوا دوباره برگرده و زنده بشه. 🌕🍊🍉✨

یلدا یعنی همین لحظهی ساده؛ یه جرعه چای، یه قصه، یه خنده... 🕯️🌕

Parsa
Pictures Illustration by Microsoft Copilot
!