Pourya Parsiyan
Pourya Parsiyan
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

نقدی بر ماجرای نیمروز و رد خون{پوریا پارسیان}

« ماجرای نیمروز» به کارگردانی محمد حسین مهدویان بر اساس داستانی واقعی که در سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاده ساخته شده‌است. در آن‌ سال‌ها و بعد از عزل بنی صدر، ایران در کنار مبارزه با دشمن خارجی، صدام، در حال مبارزه با دشمن داخلی، مجاهدین خلق، بود. داستان این فیلم، روایتگر آشوب داخلی و تلاش نیروهای امنیتی برای ختم قائله و حفظ جان مردم و مقامات است.
از کشمکش های جذاب و لایه های پنهان داستان متوجه می شویم که فیلم، کارگردان خلاق و باهوشی دارد،
و البته همین مسئله باعث شده تا سیمرغ بهترین فیلم از نگاه مردمی را هم از آن خود کند.
این فیلم، بهترین فیلم سیاسی تاریخ سینمای ایران است، چه از سمت قصه‌پردازی و چه از لحاظ ساختار، یک درام جاسوسی است که دارای کشمکش های زیبایی است.
مهدویان در اولین فیلمش از فضای متناسب با فیلم‌های مستند استفاده کرده و سبک خودش را وارد سینمای ایران کرد و همین موضوع باعث این بود که در فیلم های بعدی هم از دوربین در دست استفاده کند تا مخاطب را بیشتر غرق در ماجرا کند و مخاطب احساس نزدیکتری با کاراکتر برقرار کند، و درک کند که درحال تماشا کردن یک واقعه است و البته به علت وجود این موضوع نمی توان گفت که نقدی بر کارگردانی این فیلم وارد نیست.
که در ادامه ماجرای نیمروز ۲ (رد خون) به آن می پردازیم
(رد خون): در رد خون ما به دل ماجرای عملیات مرصاد سفر می‌کنیم. نیروهای ایران متوجه می‌شوند که گروه مجاهدین خلق در جبهه‌های داخلی نفوذ کرده‌اند. برای جلوگیری از رخ دادن این عملیات، ۲ مامور ایرانی به بغداد عازم می‌شوند تا با کشتن عباس زریباف که فرمانده این عملیات بود، از رخ دادن این عملیات جلوگیری کنند.
مشکل اصلی فیلمنامه، این است که تعداد شخصیت‌های آن زیاد است. همین نکته فیلم را آشفته کرده است. خیلی از شخصیت‌ها می‌توانستند در فیلم نباشند مثلا وجود شخصیتی به اسم مسعود که در فیلم قبلی هم حضور داشت در این فیلم کارایی چندانی ندارد و تنها دو دلیل برای حضور او در فیلم وجود دارد؛ اول اینکه او در فیلم «ماجرای نیمروز» حضور داشته است و دومین دلیل هم این است که در اواخر فیلم، او در بازجویی خود، حقیقت را بفهمد. اما می‌شد یکی دیگر از شخصیت‌ها را مسئول یافتن حقیقت کرد و مسعود را از فیلم حذف کرد. همچنین شخصیت ابراهیم که در فیلم، کمکی به روند داستان نمی‌کند و فقط در ابتدای فیلم متوجه می‌شویم که او در انتخابات شرکت کرده است. او نماد مسئولانی است که فقط به‌دنبال رسیدن به مقام هستند و زیاد کارایی ندارند. در صحنه‌ها هم این موضوع را متوجه می‌شویم که کار اصلی را صادق می‌کند و ابراهیم در جلساتی که برگزار می‌شود کارایی خاصی ندارد.
و پایان فیلم هم با یک کنش و واکنش دراماتیک است که سرانجام کار را نشان می دهد.


°پایان°


رد خونماجرای نیمروز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید