parstudioseo
parstudioseo
خواندن ۱۲ دقیقه·۵ سال پیش

آموزش پیدا کردن زاویه عکاسی عالی

شما هم حتما آن لحظاتی که عکس های خود را روی صفحه نمایش دوربین چک می کنید و تعجب می کنید که چرا آن عکسی که قرار بود شگفت انگیز شود، اینطور نشده را تجربه کرده اید. نوردهی شما درست بود – چک می کنید؛ تراز سفیدی – چک می کنید؛ دیافراگم – چک می کنید؛ شاتر – چک می کنید. لنز… همم. بگذارید ببینم. لنز؟ بله، من با لنز درست عکس گرفتم. اگر شما به درستی عکس می گیرید و باز هم عکس ها آنطور که می خواهید خوب از کار در نمی آیند، من یک توصیه خوب برای شما دارم.




یک ابزار در اختیار شما وجود دارد که مبتدیان به ندرت از مزایای آن به طور کامل استفاده می کنند. من دارم در مورد پاهایتان صحبت می کنم. در نگاه اول، آنها ممکن است مانند ابزار به نظر نرسند، اما اجازه دهید به شما اطمینان دهم – آنها جزئی از ابزار عکاسی شما هستند. و علت آن این است.


«یک عکس خوب حاصل اینست بدانید کجا باید بایستید.» – انسل آدامز


اگر تا به حال یک عکاس حرفه ای را تماشا کرده باشید، متوجه خواهید شد که همه آنها یک ویژگی مشترک دارند. آنها زیاد حرکت می کنند. آنها سعی می کنند با جابجا شدن، موقعیت خود را عالی و بی نقص کنند.


همه ما هنگام عکاسی جابجا می شویم و موقعیت خود را تعیین می کنیم، اما آنچه که یک عکاس حرفه ای می داند و شما ممکن است ندانید، نقطه دقیقی است که باید در آن قرار گیرد تا بهترین عکس را به دست آورد. (بسیار خب، پس شاید همه ما نتوانیم به اندازه عکاسان حرفه ای موفق باشیم، اما می دانید، فقط به تلاش خود ادامه دهید).


در این تصویر بعدی، سوژه ها بالا و پشت سر من بودند. من یک نقطه پایین تر را انتخاب کردم تا سایه های آنها را ثبت کنم:




این که بدانید کجا باید بایستید، بخشی از روند ایجاد یک پس زمینه جذاب، به دست آوردن یک زاویه عالی در یک پرتره، و یک چیز جالب در پیش زمینه یک منظره است.


همه اینها می توانند با تغییر موقعیت شما – به جایی که با سوژه خود در ارتباط باشید – اصلاح شوند.




پایین آمدن تا سطح سوژه، تمرین خوبی برای تعیین موقعیت است.


اشتباهات تعیین موقعیت و راه حل آنها۱


عکس گرفتن با اضطراب و دستپاچگی

آیا تا به حال کاری مانند این انجام داده اید؟ شما در حال راه رفتن هستید و ناگهان در مقابل خود یک سوژه واقعا جذاب را می بینید که روی یک نیمکت، با پس زمینه ای رنگارنگ نشسته است.


شما باز هم نزدیک می شوید و هنوز از او رد نشده اید، و از هم مهمتر، او هنوز شما را ندیده است! با خود فکر می کنید، عجب فرصتی! یک عکس می گیرید. بعدا صفحه نمایش دوربین را نگاه می کنید و فکر می کنید «اه… بد نیست، اما آن چیزی که من دیدم نیست».


پس چه اتفاقی افتاد؟ مسئله تعیین موقعیت بود. و این بار موقعیت شما به دلیل «ترس» اشتباه بود. شما اجازه دادید ترستان بر شما پیروز شود و با اضطراب و دستپاچگی یک عکس گرفتید.


به عکس هایی فکر کنید که می توانستید بگیرید، اگر با او روبرو می شدید و شروع به صحبت می کردید یا فقط لبخند می زدید و به دوربین خود اشاره می کردید. می توانستید در مقابل او بایستید و زانو بزنید، می توانستید از چهره و حالات او عکس های کلوزآپ بگیرید. احتمالات بی شماری وجود داشت اگر بر ترس خود غلبه می کردید و نزدیک تر می شدید.


«اگر تصاویر شما به اندازه کافی خوب نیستند، به اندازه کافی نزدیک نیستید.» – رابرت کاپا




نزدیک تر شدن به فضای شخصی می تواند تصویر صمیمانه تری ایجاد کند.۲


زوم کردن

اگر شما همیشه دوربین را جلوی چشم خود قرار می دهید، و سپس زوم می کنید، تقریبا با اطمینان می توان گفت که در جای مناسب قرار ندارید. به نظر من، روش استفاده از یک لنز زوم این نیست.


چیزهای زیادی در مورد کیفیت، وزن، پوشش و موارد تکنیکی دیگر لنزهای پرایم در مقابل لنزهای زوم گفته شده است، اما چیزی که من متوجه شدم این است که بزرگترین عیب لنز زوم این است که شما را تنبل می کند. آنها شما را به حرکت وانمی دارند.


این لنز می تواند سوژه را نزد شما بیاورد. درست است؟ نه اشتباه است. اغلب اوقات این حرف اشتباه است. این یکی از دلایلی است که عکس عالی شما خوب از کار درنمی آید.


با تصور کردن تصویر مورد نظر خود در ذهن، می توانید آن را ثبت کنید. واقعا همینطور است. به من اعتماد کنید. هنگامی که شما زوم می کنید، پرسپکتیو، و زاویه، همراه با عمق و المان های محیطی پشتیبان، و خیلی چیزهای دیگر تغییر می کنند. من نمی گویم که زوم کردن بد است، فقط می تواند شما را تنبل کند. زوم کردن باید با حرکت همراه باشد، درست مثل همان کاری که با یک لنز پرایم انجام می دهید.


من عاشق لنز زوم ۱۷-۴۰ ام هستم. اما احتمالا مثل شما از آن استفاده نمی کنم. من درک بسیار خوبی از فواصل کانونی دارم. این که یک لنز ۳۵mm چه چیزی به من خواهد داد. یک لنز ۱۷mm چه چیزی را قرار است ثبت کند.


بنابراین زمانی که از لنز زوم ام استفاده می کنم، کل محدوده فواصل کانونی (۱۷-۴۰m) را طی نمی کنم. من می دانم که به کدام یک از آنها نیاز خواهم داشت و همانجا رهایش می کنم. پس از آن می دانید چه کار می کنم؟ پاهایم را به سمت موقعیتی که لازم است در آن قرار گیرم، تکان می دهم.




اسم این بازی، انتخاب نقطه مناسب و انتظار است.۳


وقت صرف نکردن (بر روی یک صحنه)

این مورد برای همه ما پیش می آید، باور کنید. مهم نیست شما در موقعیتی باشید که در آن همه چیز ایستا و ثابت، یا متحرک باشد، وقت بگذارید و سعی کنید همه چیز را از زوایای مختلف ببینید.


اگر سعی دارید یک صحنه را بازسازی کنید، این کار عکس های شما را بسیار بهتر خواهد کرد – المان ها را تجزیه کنید، رابطه بین آنها را با استفاده از پرسپکتیو تغییر دهید یا این که تنها دست نگه دارید و چند لحظه در مورد آن فکر کنید. بخش زیادی از رابطه بین المان ها در یک صحنه را می توان با حرکت و جابجایی خوب تغییر داد.


سعی کنید بفهمید که باید در کجا قرار گیرید، چقدر باید بالا بایستید و چگونه آشفتگی و درهم ریختگی پس زمینه را از بین ببرید. با ملاحظه و تفکر انتخاب کنید و عکس بگیرید. سپس فکر کرده و دوباره جابجا شوید.




چند نمونه واقعی

برای من یک چیز زمانی خاص است که به آن نقطه برسد که شما با خودتان فکر کنید – اوه واو – و این چیزی باشد که ترکیبی از قلب و روح و چشمانتان به شما می گوید. این چیزی است که دیگر عادی و معمولی نیست.


«این یک توهم است که عکس ها با دوربین ایجاد می شوند… آنها با چشم، قلب، و ذهن ساخته می شوند.» – هنری کارتیه برسون


هنگامی که شما یک چیز زیبا یا شگفت انگیز می بینید، هیچ نکته محاسباتی یا تکنیکی در مورد آن احساس عمیق و تکان دهنده در درون شما که می گوید – عالیه! – وجود ندارد. بنابراین اگرچه شما می توانید بر برخی مفاهیم زیبای محاسباتی یا تکنیکی تکیه کنید تا به شما کمک کند به آنجا برسید – قانون یک سوم، اعداد فیبوناچی، خطوط هدایتگر و غیره – اما در نهایت به خود شما بستگی دارد که برای پیدا کردن عکسی تلاش کنید که وقتی آن را در دوربین ثبت می کنید، باعث می شود قلبتان کمی تندتر بتپد.


اکنون بیایید به شرق لندن برویم. یک روز صبح در شرق لندن، من با این ساختمان و آن نور عالی برخورد کردم. من یک عکس گرفتم، بیشتر به خاطر نور تا این که واقعا به سوژه ام فکر کنم، و نتیجه چیز جذابی برای دیدن نداشت.




اما من دوست ندارم نور خوب را از دست بدهم، بنابراین نزدیک تر رفتم تا عکسی با جزئیات بیشتر بگیرم، که باز هم بیشتر به خاطر نور بود.




این عکس را خیلی بیشتر دوست داشتم. من یک دیوار با بافت های جالب را دوست دارم. شما می توانید رنگ، گرافیتی، سایه های مختلف آجر، شیشه، و لوله ها را در کنار هم داشته باشید – تمام این چیزهای جالب ظاهر بسیار زیبایی با این نور لکه دار ایجاد می کنند. خب من می توانستم همانجا دست از کار بکشم…


اما یک نکته خیلی مهم که باید در مورد نور بدانید این است که اگر کار جالبی با آنچه که دارید به آن نگاه می کنید انجام می دهد – احتمال زیادی وجود دارد که با بسیاری از چیزهای دیگر اطراف شما نیز کارهای جالبی بکند.


با اولین نور عالی که می بینید قانع نشوید، فراتر بروید و اکتشاف کنید.


من مقابل ساختمان رفتم و بلافاصله یک عکس خیلی خیلی بهتر گرفتم.




نور جلو (روبرو) که پشت ساختمان را آنقدر جذاب کرده بود، اکنون به عنوان نور پس زمینه احساس کاملا متفاوتی در جلوی ساختمان ایجاد می کند. من سایه های بلند این عکس، المان قوی خورشید و خطوط هدایتگر بهتر در کنار سوژه منتخبم را دوست دارم.


همچنین، تضاد رنگ سرد و سایه ها و گرمای نور مستقیم خورشید، نمایش خوبی است. وقت گذاشتن برای کار بر روی یک صحنه تقریبا همیشه تصاویر بهتری به شما خواهد داد.


یکی از چیزهایی که من در مورد لندن دوست دارم، تضاد دیوانه وار بافت بسیار قدیمی در کنار بافت بسیار جدید است. و این اغلب چیزی است که من به دنبالش هستم، به خصوص در شرق و مرکز شهر لندن. آنجا واقعا فوق العاده است.


من در حال پیاده روی بودم که تضاد خاص بین این کلیسای قدیمی و یکی از آن «مراکز تجاری» جدید را دیدم. و فکر کردم که این سوژه من است – این تضاد قدیمی/جدید. اما معلوم شد که خیلی کسل کننده است. به نظر نمی رسد که هیچ یک از المان های این تصویر با هم در ارتباط باشند، بنابراین فاقد انسجام است.




و سپس این یکی را امتحان کردم:




من تصمیم گرفتم کمی عقب تر بروم و دوباره امتحان کنم. و باز هم چیزی وجود ندارد که المان ها را به هم پیوند بزند، و بین آنها ارتباط ایجاد کند. بنابراین در عکس بعدی ام از قانون خطوط هدایتگر استفاده کردم. در این نقطه، بعد از گرفتن دو عکس ناموفق، استفاده از برخی قوانین ترکیب بندی ساده لازم بود.


چرخش ۹۰ درجه در جهت پرتره نیز به حذف ساخت و ساز در لبه کادر کمک کرد. با حذف چند المان و اضافه کردن برخی خطوط قوی، تصویر بالاخره گرد هم آمد و منسجم شد.




یک صبح زمستانی، من در شهر ونیز در لبه شمالی جزیره بودم. صبح زیبایی بود، همانطور که می توانید از آسمان ببینید. من به این دیرک های (ستون) داخل آب با چراغ های روی آنها و بارانداز نگاه می کردم. اما هیچ چیزی جز پتانسیل زیاد آن اطراف، چندان قابل توجه نبود.




من دوربینم را به سمت غروب آفتاب برگرداندم و پتانسیل بیشتری دیدم. اَشکال زیبایی در آب وجود داشت. به نوعی می توانستم تشخیص دهم که یک شیشه رنگی جالب در بالای آن ساختمان وجود دارد. اما همه چیز در سایه قرار داشت، و بسیار کسل کننده بود. بنابراین، منتظر ماندم. و در حین انتظار چند قدم به سمت راست رفتم تا از شر آن دیرک سمت چپ خلاص شوم و مقدار بیشتری از شیشه ساختمان در کادر قرار گیرد.




اکنون با خودم فکر می کنم که با نور بیشتر نه تنها اتفاق جالبی بر روی آب می افتد، که همه چیزهایی که در حال حاضر در سایه هستند را روشن می کند، بلکه آن شیشه رنگی نیز جذاب تر می شود. کاری که من در اینجا با این صحنه انجام دادم این بود که پیش بینی کردم که نور وقتی از پشت ابرها بیرون آید، چه کاری خواهد کرد.


حدود ده دقیقه بعد – واو، نور خورشید همه چیز را تغییر داد!




بنابراین می توانید ببینید که روند اصلاح و حذف المان ها در اینجا واقعا مهم است.


اگر یک یا دو المان پیدا کردید که آنها را دوست داشتید – به آنها بچسبید. چیزهایی که به ارزش تصویر شما نمی افزایند را از ترکیب بندی خود حذف کنید، و در اطراف سوژه خود حرکت کنید تا وقتی که به چیزی برسید که با تاثیری که سوژه در ابتدا بر روی شما داشت، متناسب باشد.

گرافیکhttps://b2n.ir/089167


عکاسیگرافیکآموزش عکاسیطراحیعکاسی تبلیغاتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید