نون و نمک کانال فامیلی ودوستی ازخراسان تالرستان:
?پنجشنبه ها باشهداء?
?یادی ازشهیداحمدگلابی?
شهریور که بیاید،یعنی،زمان به اندازه ی انگشتان یک دستم که بگذرد،تنها پنج روز دیگر،شانزدهمین سال سکونت من در خطه ی خراسان به پایان میرسد.تقدیربرای من چنین رقم خورد که ازشهر کوچک وبی نام ونشان ازنا در لرستان به دیار خورشید خراسان هجرت کنم.
اینجاسلطان بلندآوازه ای دارد که بزرگترین افتخارش منسوب بودن به رسول الله صلوات الله علیه ،است.آری خراسان است وآقا علی ابن موسی الرضاعلیه السلام.نواده ی رسول خدا.آیا من می توانم خورشیدی چنین عالمتاب رانبینم وسپاسگزاروشاکرنباشم که افتخارهمجواریش را یافته ام؟
هرانسانی تقدیری دارد وتقدیر بزرگ زندگی من اینچنین رقم خورد که محل سکونتم پس از تآهل ،مشهد مقدس باشد.
به نظرم انسان درهرشهرومحله ای که زندگی کندهیچگاه خاطرات کودکی وزادگاه خودرافراموش نخواهدکردودرلابه لای آنهاانسان هایی اثرگذاررا می یابد که با تآثیرات شگرف خود درشکل گیری شخصیت اوموثربوده اند.اگرمجالی پیداکنم وتوفیق یابم بایدراجع به آنهاجملاتی راقلمی کنم وبرای فرزندان نوجوانم به یادگاربگذارم که آنهابدانندمادرشان از کدام دیارآمده وتعلق به چه خانواده ای داشته واز همه مهمترباچه
کسانی مانوس بوده است.زیرا همسرم خداراشکر به همه ی اینهاواقف است.
هرشهرودیاری آداب وسلائق وفرهنگ خاص خود را داردودرمسافتی بدین وسعت ،یعنی لرستان تاخراسان رضوی قطعاآداب بسیارمتفاوتی وجود دارد.مشهدیهاکه ارادت خاصی به آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام دارند وایشان راولی نعمت خود میدانند،اصطلاح ویژه ای دارند که درمواقع خاص خود را نسبت به افرادی''مشغول الذمه''می دانند و این همان کلمه ی ''مدیون''ما درلرستان می باشد.اکنون من نیز خود را درزندگی مدیون افرادی خاص می دانم وشمانیز ممکن است نسبت به افرادی در خودتان این احساس را داشته باشید.
بله،جریان بر می گردد به اوایل دهه ی شصت.
اهالی روستای کرچیان امروز هنوز هم خود را مدیون احمد می دانند.نامش را شنیده اید؟آنقدر گمنام ومظلوم بود که شاید شمانیز اورا به خوبی نشناسید.
آن روزها در کوچه های باریک ومملو از گل ولای روستای کم سکنه ی کرچیان حرف از معلم جوانی بودکه بسیار متفاوت بود.اهالی روستا اورابه نام پسرحاجی میشناختند.زیرا پدرش برای آنها نام آشناتربود.
آری پدر بزرگوارش حاج حسین گلابی بود.از کسبه ی درست کارومنصف بازارازنا.همان کسی که مردم ازنا به نیکی از او نام می برند.
معلم جلسات هفتگی ومداوم قرآن.همان جلساتی که ثمره اش انسان باارزشی چون دکترقاسم رضیعی قاری بین المللی قرآن بود!
بایدبه مسایل با دید جدی نگاه کرد.جلسه ی قرآن هفتگی درمدت چهل،پنجاه سال،یعنی انتشارارزش های اسلامی،یعنی پاشیدن بذر محبت نسبت به ائمه درقلوب،یعنی در دستور کار قراردادن مفاهیم قرآن درتمام شئونات زندگی.
درآن جلسات فقط ترتیل وروخوانی وحرکات زیروزبر آموزش داده نمی شد،بلکه ارزش ها از نسلی به نسل دیگرانتقال می یافت.
آری حاج حسین گلابی پدر احمد بود.
معلم جوان ،جویای آوازه ونام ونان نبود.
برای او کارهای آسان تر ودر دسترس تری هم وجود داشت.
حداقلش این بودکه به جای پیمودن مسیرروستادرایام زمستان ،می توانست به راحتی درشهربماندودرمغازه ی پدر مشغول شود.اما،اونیز مانندپدربه دنبال اهداف والایی درزندگی بود.برادرکوچکش قاسم را که تنهاهشت سال داشت باخودبه روستابرد،زیرا می دانست که در ایفای نقش معلمی هرگز از مدارس عالی شهرچیزی کم ندارد.
کم کم با حقوق معلمی وکمک پدر وسیله ای برای ترددش به روستا جور کرد....دراندک زمانی به واسطه ی حرکات وسکناتش اهالی روستا وروستاهای مجاور نسبت به اوشناخت پیداکزدند.به مسجدروستا رونق خاصی بخشیده بود ودانش آموزان بامعلم جوانشان به اصلاح امورمسجد می پرداختندوباعشق نماز میخواندند....
کم کم ماشین اوتبدیل به سرویس دانش آموزان روستا گشت،بچه های بی بضاعت ومشکل دارو ،بیمار راآخرهفته باخودبه ازنا می آورد ودرخانه ی پدری از آنها به خوبی پذیرایی میکردومادرمهربانش که خودقاری قرآن بود ومهمان راحبیب خدا وخدمت به خلق را عبادت می دانست نیز،تمام وکمال در اختیار اوبود.وبرادرش محمود نیز یاروهمراه همیشگی اش بود...
اهالی روستای کرچیان به خود می بالیدندکه اینچنین معلمی دارند.
روزهاازپی هم میگذشت تااینکه معلم جوان،سنگرمهم تر وجدی تری را پیداکرد.اونیزباید لبیک گویان لباس رزم می پوشیدوپدرومادر باتقوایش نیز دربرابرخواسته ی اوسرتعظیم فرود آوردندوساکنان ودانش آموزان عزیزش درکرچیان رانیرتوجیه کردکه اکنون که دشمن به ماهجوم آورده به فرمان مولاومقتدایم بایدبروم...اماباسرعتی باورنکردنی شهدشیرین شهادت راچشیدودعوت حق رالبیک گفت ودانش آموزانش رابدون معلم گذاشت،به گمانم قاسم وبچه های کرچیان هنوز دلتنگش هستند.
آری،دبستان''معلم شهیداحمد گلابی''در روستای کرچیان شهرستان ازنا،دنیایی خاطره از آن شهیدبزرگوار دارد.
فرزندان نوجوان من درمشهدمقدس هرساله برای پاس داشت شهیدان دفاع مقدس
عکس دایی های شهیدشان یعنی عباس واحمد گلابی را به مدرسه می برند وبه همه میگویندمامدیون شهداهستیم.
مشهدیهاشهیدان گلابی را می شناسندومن آرزویم این است که درکنارحوض کوثریاد و نامی از آن جوانان رشید بی ادعا وجود داشته باشد و در این رابطه به لطف خداوند مهربان بسیار،بسیاردلبسته ام.
بااحترام
دخترعموی شهیدوالامقام''احمدگلابی''
مشهدمقدس.شهریور۱۳۹۷
Https://t.me/noononamak_1