سی ویکم تیرماه سال ۱۳۶۱ برای خانواده ی عموی بزرگوارم وما روز خاصی بود.
روزی که خبر شهادت احمد آمده بود وما ناباورانه به دور هم جمع شده بودیم و عموی عزیزم حاج حسین گلابی که صاحب عزابود وفرزند برومندش را از دست داده بود در تکاپوی آرام کردن خانواده وما بود!
حکایت سکانداری ورهبری پدرهای خانواده در گذشته به یک سو وحکایت دین داری واعتقادبه ارزش ها وباورهای عمیق وینی در وجود حاج حسین گلابی به سویی دیگر!
شهید احمد نیز دست پروده ی چنین پدری بود.
اوعلاوه براینگه رفیق وهمراه پدروخانواده بود ،معلمی با اخلاق ونمونه نیز بود.
دانش آموزان مدرسه ی کوچک روستای کرچیان شهرستان ازنا هرگز شهیداحمد گلابی را با آن متانت و وقار خاص فراموش نخواهند کرد .معلمی که درپایان هفته بچه های بیماررا با ماشین شخصی خود به ازنا میآورد وکارهای درمانشان راپیگیری گرده ودرخانه پدری از آنها پذیرایی می کرد واین تنها قطره ای از دریای سخاوت شهید بود!
یادو خاطره ی شهیدان دین و وطن گرامی باد