ویرگول
ورودثبت نام
پروین حاجی حیدری
پروین حاجی حیدری
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

بازگشت همه به سوی روان درمانی ست:)

اولین باری که به روانشناس مراجعه کردم حدودا 7 یا 8 سال پیش بود، شایدم بیشتر.. مشکلات زیاد تو مدرسه و غیره و غیره باعث شد خانواده این راه رو انتخاب کنه، البته فکر کنم اون سالها (حدودای سال 90) خیلی عجیب بوده اما تفاق افتاده دیگه:)

خلاصه که داستان بسیاری داره این روانشناس رفتن های من و سالهاست که درگیرش هستم..

دوران دانشگاه خوبی نداشتم و خیلی اذیت شدم در حدی که یک سال از هم دوره ای هام عقب افتادم به خاطر اینکه توان نداشتم برای ادامه دادن از لحاظ روحی.. به شدت ضربه خوردم به خاطر تروماهایی که داشتم، عزت نفسی که نداشتم، رابطه های اشتباه در اشتباهی که شروع میکردم ( چه با هم جنس های خودم چه دوستی با پسر ها)

همه ی این ها باعث شد دقیقا دو ماه قبل از کرونا خودمو به یه مرکز مشاوره خوب معرفی کنم چون به درجه ای رسیده بودم که از همه آدما بدم میومد (از همه..البته بجز مامانم و همسرم:) و از زندگی افتاده بودم:(

در واقع وجود همین دو نفر بود که اجازه نمیداد به خودکشی فکر کنم:(

من 7 جلسه بیشتر رواندرمانی نرفتم چون به گفته خود روان درمانم از تکنیک طوفان اضطرابی استفاده کرد برای من و من به حدی اوضاع روحیم داغون بود که تاب نیاوردم و اضطرابم به شدت بالا رفت، در حدی که تمام زندگی منو مختل کرد، یادمه کلی از واحد هام رو حذف کردم چون واقعا فلج شده بودم، نمیتونستم کار کنم:(

بعد از این 7 جلسه نه تنها بهتر نشدم که عزت نفسم، اعتماد به نفسم کاملا تخریب شده بود.. دیگه چیزی از من باقی نمونده بود تا جایی که یه جایی حتی یه لبخند ساده روان درمان باعث میشد من فکر کنم داره مسخرم میکنه..

دو جلسه آخر همش تو دلم میگفتم کاش زودتر تموم شه، فشار بیش اندازه ای روم بود و یا اشتباه از من بود که باید اینو بهش میگفتم یا اینکه خودش باید متوجه عمق فاجعه میشد.. نمیدوونم

در هر صورت جلسه آخر حس کردم واقعا داره منو مسخره میکنه، تخریب میکنه، وسط جلسه بهش گفتم میتونم برم بیرون.. گفت بله میتونی و من از اون اتاق برای همیشه خداحافظی کردم با روحیه ای به مراتب بدتر از روز اول با کلی هزینه گزاف:((((

اون موقع اوایل کارم بود و یادمه تمام درآمدم رو میدادم بابت رواندرمانی.. همین موضوع بیشتر حالمو بد میکرد که از خیلی چیزا زده بودم که حالم بهتر شه ولی ای دل غافل که اوضاع بدتر هم شده..

بعد از اون اتفاق افتادم تو کتاب های خودیاری و یوگا و مدیتیشن و ورزش تا تونستم یکم خودمو جمع و جور کنم.. البته که وجود همسرم به شدت از لحاظ روحی برام خوب بود و همیشه بهم کمک میکرد..

بعد از چند ماه به خاطر کار زیادی که از دستم میکشیدم و باشگاه رفتن با وزنه های سنگین، دستم کیست آورد و کم کم شروع کرد به درد گرفتن:(

یکم یکم کارمو گذاشتم کنار.. باشگاه رفت کنار..حالم روز به روز بدتر میشد..6 ماه دوام آوردم اما در نهایت با اینکه با خوردن قرص های روانپزشکی موافق نبودم دوباره خودمو جمع کردم و به یه روانپزشک مراجعه کردم




میتونم بگم تو تمام این سه چهار سال.. سه ماه خیلی خوب تجربه کردم، به معنای واقعی کلمه برای من معجزه کرد تمام زندگیم افتاد رو غلطک.. همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه فکر کردم اوووکی من که دیگه خوب شدم بزار یواش یواش حذفش کنم://

به یک ماه و نیم نرسید که دوباره حالم بدتر شد از روز اول بدتر.. دوباره برگشتم به همون روازی بدی که اضطراب فلجم کرده.. انگار نمیتونم از جام پاشم برای ساده ترین کارای روزمره:(

الان دو هفته س که دوباره رفتم پیش روانپزشک اما میدونم که دارو درمان مقطعی هست واقعا نمیتونه آدمو برای همیشه خوب کنه و برای بار دوم تصمیم گرفتم که یه روانکاو خانم پیدا کنم و برم پیشش و امسال خودمو مجبور کنم که ادامه بدم چون معمولا فرار میکنم از اتفاقات اضطرابی:((

نمیدونم جنسیت روانکاو میتونه توی روند درمان تاثیر بزاره یا نه!

اما تصمیم گرفتم این دفعه خانم انتخاب کنم و شاید معجزه ای شد!

خواستم بگم انتخاب مشاور یا روانشناس خوب خیلی میتونه روی روابط شما، حالات روحی و زندگیتون تاثیر بزاره اگه میبینید بعد از سه یا چهار جلسه به مشاورتون حس خوبی ندارید، مشکلاتتون خیلی بیشتر شده و مشاورتون به این موضوع توجهی نداره یا براش راهکاری نداره، حتما و حتما به احساساتتون بها بدین و تو مسیر اشتباهی غرق نشین!

شنبه 21 اسفند ماه 1400




روان درمانیتجربه روان درمانیروانکاویروان درمانمرکز مشاوره
اینجا اطلاعاتم که باعث پیشرفت شما میشه رو باهاتون به اشتراک میزارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید