قصه نگو! مگه میشه کسی که برنده است بازنده باشه؟
چرا نمیشه یکم که به دور و برت دقیقتر نگاه میکنی میبینی اوووواه کلی از آدمهای موفقی که میشناسی چرخ تعادل زندگیشون میلنگه، هنرمند معتاد، دانشمند بیخانواده، استاد فقیر، قهرمان افسرده و قس علی هذا !
دلم نمیاد اسم قهرمانهای ملی و جهانی که این مشکل رو دارند ببرم. آخه اسطورهان و نمیخوام تو ذهن مخاطب تخریبشون کنم. اما یه چیزی که خیلی واضح برام جا افتاده اینه که اونایی که تو یک جنبه از زندگی ترکوندند و حسابی موفق هستند به احتمال زیاد زندگی متعادلی ندارند چون کل زورشون رو گذاشتند رو همون جنبه از زندگی.
بنظرم سوال کلیدی که قبل از هر حرکت محیرالعقولی باید از خودمون بپرسیم اینه «آخرش چی؟»، «چی بدست میارم و برای بدست آوردنش چی از دست میدم؟»
گاهی وقتا به پشت سرمون که نگاه کنیم میبینیم ای بابا، چه جاهایی که با یک هدفگذاری اشتباه چقدر خودمون و اطرفیانمون رو به دردسر انداختیم، اصلا نمیخوام بگم که تلاش نکن!
نه، من خودم 24 ساعته در حالا تلاشم ولی آرامش چی؟ عشق چی؟ رابطه چی؟ بچههات چی؟ قربانی کردن همه اینها برای رسیدن به هدفی که مال تو نیست! (این جمله رو دوباره بخون)
چه دستاوردی برات خواهد داشت، همه نمیتونن استیوجابز بشن همه نمیتونن بهرامپور و عباسمنش و ... بشن، زندگی رو زهرمار خودت نکن !
فقط و فقط بهترین نسخه بینظیر خودت شو!