میتوانید این اپیزود را در کستباکس، ساندکلاود، اسپاتیفای، آیتونز، گوگل پادکست و تلگرام گوش کنید!
یه شب نسبتا سرد تو آوریل ۲۰۱۷، جونا وینر (Jonah Weiner)، خبرنگار نیویورکتایمز، توی لانج یه هتل تو محلهی منهتن جنوبی، نشسته. در حالی که نور شومینهی توی لانج، فضا رو روشن کرده، جونا به آرومی داره یادداشتهاش رو بررسی میکنه و منتظر مصاحبهشوندشه. چند دقیقهای از ساعت ۱۱ گذشته که لُرد (Lorde)، پاپاستار نیوزیلندی، وارد اتاق میشه. بیوقفه شروع میکنه به عذرخواهی کردن بابت ساعتِ دیر مصاحبه و میگه دلیل بامزهای پشت این ماجراست. مث اینکه چند روزی بوده که با یه استودیوی رکورد تو گرینویچ ویلجِ نیویورک، که نزدیک هتل محل اقامتشه، در ارتباط بوده تا بتونه ترک جدیدش رو اونجا ضبط کنه. اما امروز گروه U2 که از قبل اونجا رو رزرو کرده بودن از راه میرسن و لرد مجبور میشه که یه استودیوی کوچیکی تو شمال شهر رو اجاره کنه. گرچه این تغییر به خاطر مسیر طولانی براش دردسر شد و باعث شد مصاحبهاش انقدر دیر بشه ولی طنز قضیه رو تو این میبینه که به طور ناخواسته بونو و گروهش، از استودیو بیرونش کردن! به نظرش این یه نشونهی دیگه از عجیبغریب بودن زندگیش از زمان معروف شدنش تو ۱۶ سالگیه. با یه ذوق خاصی میگه: "حتی دیروز اج رو توی باشگاه دیدم!" برای اونایی که نمیدونن اج گیتاریست U2 ه! میگه: "فکر کردم شاید برم جلو یه سلامی کنم، یه چیزی بگم، ولی در نهایت اینجوری بودم که ... معلومه که نه!"
پیشبینی شده که امشب کولاکِ آخر زمستون در راه باشه و لرد هم برای سرما خیلی آماده به نظر میرسه. چکمههای تیز مشکی پوشیده و اورکت ضخیمی که تنشه مثل یه ابر شبرنگ دورش رو پوشونده. موهای مواجش توی یقهاش فرورفته و با نورپردازی خاصی که شومینه ایجاد کرده، شبیه یه جادوگر خیلی شیکه که برای تسخیر شب حاضر و آماده است. قبل از اینکه برسه برای جونا یه پیام فرستاده بوده با این مضمون: "وقتی از استودیو اومدم بیرون تکست میدم. میخوام یه جایی ببرمت." یه جورایی به یه ماجراجویی نامعلوم اشاره کرده بود. صدای تق تق چکمههای لرد بلند میشه و جونا رو به گوشهای از اتاق میبره که یه آسانسور هست. در حالی که یه کلید رو از جیبش درمیاره میگه "قراره از یه راه مخفی بریم بیرون" و بعد کلید رو توی قفل روی دیوار میچرخونه.
لرد توی آکلند، جایی که بزرگ شده، زندگی میکنه ولی بیشتر سال گذشته رو تو هتلهای مختلف نیویورک گذرونده. دلیل این سفر طولانیش هم تکمیل ملودراما آلبوم دومشه. نوشتن قطعههای این آلبوم رو سه سال پیش تو خونهی کودکیش شروع کرد و بعد تو ویلایی که خرید ادامه داد. ویلایی که تو محلهی به قول خودش اعیونیتر بندر آکلنده.
لرد دچار یه شرایط عصبیه که بهش سینِستیژای صدا به رنگ یا کرومِستیژا هم میگن. معنیش اینه که وقتی صدای یه نت مشخص رو میشنوه، رنگ متناظرش رو حس میکنه. شاید به همین دلیله که تولید موسیقی رو شدیدا بصری توصیف میکنه: "از لحظهای که شروع به کار میکنم، ترانهی کامل شده رو میبینم، حتی اگه خیلی دور و محو باشه." هدفش تصحیح رنگها و تیز کردن خطوطه تا جایی که فرم دقیق آکوردها، ریتم، احساسات و بافتی که از اول تو ذهنش جرقه زده، کاملاً تو وضوح قرار بگیرن. خودش میگه: "درستش اینه که این ترانه دقیقاً همون صدایی رو بده که تمام مدت میدیدمش"
در آسانسور به یه طبقهی پایین خالی باز میشه، جایی که لرد از یه پلهی باریک به سمت خروجی خدماتیها پایین میره. این حتل معمولاً میزبان سلبریتیاست. لرد توضیح میده که " ممکنه مریل استریپ رو ببینی، حتی ممکنه یکی از برادران جوناس رو ببینی!" به همین خاطر عکاسا زیادی دور و اطراف این هتل میچرخن. لرد این کلید رو از مدیدیریت هتل گرفته تا موقع رفت و آمد نگرانیای از بابت دوربینا نداشته باشه.
قهرمان خالص، آلبومی که لرد رو به یه سلبریتی تبدیل کرد، سال ۲۰۱۳ منتشر شد. یه معجزهی بیادعا از ضربههای بیعجله الکترونیکی، هارمونیهای تقسیمشده و فضاهای خالی. ترانههای لرد زنجیرهای از تصاویر غیرمادی زندگی یه نوجوون رو نشون میده. این آلبوم توی ۵ ماه بیشتر از یه میلیون نسخه به فروش رفت و لرد رو به اولین آرتیست زن بعد از ادل تبدیل کرد که اولین آلبومش فروش یه میلیون نسخه رو تجربه کرده.
این موفقیت یه جورایی باعث شده بود تا لرد به سوگلی دنیای موسیقی تبدیل بشه. تیلور سوئیفت دوست صمیمیش شد، از اون طرف کانیه وست هم خودشو یه طرفدار معرفی کرد. حتی دیوید بوئی خدابیامرز در حالی که دستش رو میفشرد بهش گفت: "گوش دادن به موسیقیت برام مثل گوش دادن به فردا بوده." سوالی که اینجا تو نیویورک درگیرشه اینه که با انتشار آلبوم جدیدیش تو ماه ژوئن، پسفردا چه صدایی داره؟
لرد و پشت سرش جونا از خروجی خدماتیها عبور میکنن، بعد از یه پیادهروی کوتاه نهایتاً سوار خط ۱ مترو به سمت برادوی میشن. جهت اطلاعات عمومی، متروی نیویورک ۳۶ تا خط داره و یکی از قدیمیترین شبکههای حمل و نقل شهری تو دنیاست. موقع ضبط ملودراما، لرد زمان زیادی رو توی مترو گذرونده. معمولا با یه هدفون ارزون، میکسهای مختلف آهنگای آلبومش رو گوش میده تا ببینه موسیقیش توی زندگی روزمره چطور شنیده میشه. زمانی که قطار به سمت شمال در حرکت بود، نورهای فلئورسنتی صورت لرد رو روشن میکرد، جونا براش این سوال پیش اومد این وقتگذرونی های لرد تو مترو چقدر براش باعث دردسر شده. لرد جواب میده: "کسی من رو نمیشناسه! وقتیام که ببینم کسی من رو شناخته، بهش لبخند میزنم و انگشت اشارهام رو به نشونهای سکوت جلوی لبم میگیرم. به نظرم این برخورد مستقیم و البته گرم، جلوی تعامل بیشتر رو میگیره! که معمولاً هم اینطوره."
بعد یه متروسواری شبانه، بالاخره به مقصد رسیدن، یه داینر نزدیک میدون کلمبوس به اسم flame با نمای آجری قرمزرنگ. لرد و جونا پشت یه میز میشینن و صبحونهی نیمهشب رو سفارش میدن. یه بشقاب تخممرغ و کدوی سوخاری. لرد این داینر رو به صورت کاملاً اتفاقی اونم زمانی که برای اولین بار به آمریکا اومده بود، پیدا کرد. خودش میگه چیزی که اونشب توجهش رو جلب کرده تابلوی نئونی پشت شیشه بود که روش نوشته: "۲۴ ساعته بازیم!" تو رفتوآمدهای بعدی لرد یه وابستگی خاصی به این داینر پیدا میکنه. به قول خودش اسباب اثاثیه تغییرنکردنیش، سایههای منظم آویزهاش و البته املتهای ایتالیاییش تاثیر بهسهزایی تو بیشتر شدن علاقهی لرد به اینجا داشتن. به یه گلدون خونگی بالای ویترین شیشهای که بین کیکهای رنگی احاطه شده اشاره میکنه و میگه: "یه نابغهی خاموش مسئول دکور اینجا بوده، هر گوشه یه چیز قشنگ میبینی. هیچ آدم معروفی نیست و کسی هم اهمیتی به من نمیده!"
یکی از دلایلی که لرد وقت و بیوقت به نیویورک میاد، علاقهاش به زیرنظر گرفتن مکالمهی غریبههاست. میگه شنیدن یه عبارت میتونه ساعتها با روانش بازی کنه. البته همیشه این کلمات نیستن که درگیرش میکنن، بعضی وقتا یه تصویر حواسش رو پرت میکنه. مثلا همین امشب جملهاش رو ناتموم گذاشت و به سمت دیگهای خیره شد.یه میز اونورتر مردی که به کمبرندش خودکار وصل کرده بود، یه ظرف بیرونبر دستش بود. همراهش داشت به آرومی ظرف رو با سیبزمینی سرخکردههای مونده توی بشقابش پر میکرد. اونقدر آروم که هر سیبزمینیهارو چنگال به چنگال جابهجا میکرد. هیچکدوم حرف نمیزدن ولی برخورد بشقاب پینی با ظرف پلاستیکی صدای جیکجیک پرنده تولید میکرد. لرد روش رو برمیگردونه سمت جونا و دستش رو میذاره رو قلبش.
داینر The Flame نقش مهمی توی تولید ملودراما داشته. لرد میگه: "تقریباً چهارماه گذشته رو با لپتاپم همینجا گذروندم. هدفون روی گوشم بوده به دموها گوش میدادم. یا چک لیست کارایی که باید انجام میدادم و ترانههایی که بایدمینوشتم رو بررسی میکردم. ملت فکر میکنن شاعری چیزیام!" "بعضی وقتها شده ساعتها اینجا بشینم، چه تو بعدازظهر چه دمدمای صبح. مسئله اینه که اسپیکرای داینر مدام دارن چهل آهنگ برتر هفته رو پخش میکنن که راستش میتونه خیلی حواسپرتکن باشه، مخصوصاً وقتی داری ترانه پاپ مینویسی. به خاطر همین از این هدفون خیلی بزرگا میذارم تا صدای محیط رو نشنوم."
البته بعضی موقعها هدفونش رو درمیاره و میذاره تا ۴۰ آهنگ برتر هفتهحال و هواش رو عوض کنه. اون عاشقه موسیقی پاپه و چه از نظر حسی و چه حرفهای بهش وابسته است. از همون زمان نوجوونی که آهنگای جاستین تیمبرلیک و نلی فورتادو رو پشت سر هم گوش میداده و سعی میکرده تا فوت و فنشون رو کشف کنه. سلیقه موسیقیایی لرد البته توی این سالها گسترده شده و فردیت بیشتری پیدا کرده. امروز حالا داره با اشتیاق درباره کیتی پری حرف میزنه و بعدش نوبت کیت بوشه. کلا موقع بحث کردن درباره موسیقی پاپ، از ادبیات متعصبانهای استفاده میکنه و میگه آلبوم جدیدش هم یک عمل متعصبانه محسوب میشه و احترام زیادی برای فرم قائله. میگه: "خیلیا فکر میکنن میتونن پاپ استار بشن، و کسیایی که موفق نمیشن اونایین که برای موسیقی پاپ احترام قائل نیستن. اینا همونان که فکر میکنن پاپ یه ورژن سطحپایین موسقیه. آدم واقعا باید احمق باشه که همچین فکری کنه!"
بعد راجع به تینیج دریم، آهنگ کیتی پری که سال ۲۰۱۰ کلی سر و صدا کرد، صحبت میکنه. به نظر لرد اون آهنگ یه چرخش تلخی از هوس و نوستالوژیه، اونم فقط تو کمتر از چهار دقیقه. میگه: "وقتی جوونی و به این آهنگ گوش میدی یه غمی توش میشنوی، ولی همزمان بینظمی رو هم توش حس میکنی. وقتی این آهنگ رو پلی میکنم، به همون اندازه تحتتاثیر قرار میگیرم که به آهنگای دیوید بویی، فلیتوود مک یا نیل یانگ گوش میدم. یه جورایی این فرصت رو بهت میده که احساسی رو تجربه کنی که هیچموقع نمیدونستی بهش نیاز داشتی." بعد یه نگاه دقیق به خبرنگار نیویورک تایمز میاندازه و میگه: "یه چیز مقدسی توش هست."
ریتم مسیر حرفهای لرد درست مثل ریتم آهنگاش غیرقابلپیشبینی بوده. این روزا ستارههای پاپ ریسک میکنن تا صرفا تولیدکنندهی محتوا باشن، اونا امیدوارن توی این فضای رقابتی دیوونهواری که روی اسمارتفونهای ما در جریانه، بتونن برنده باشن و ما شاهکارهای اونها رو ترجیح بدیم. بیشتر آرتیستای لِوِل بالا، به طور خستگی ناپذیری در حال کار کردنن تا مطمئن باشن که ما فراموششون نمیکنیم. واسه همینه که ما رو توی دریایی از آلبومها، تکآهنگها، حضورشون توی تاکشوها و سریالهای تلویزیونی و تیتر مجلات غرق میکنن. اینجوریه که خودشون رو توی یه حبابی از حضور قرار میدن که پایداری چندانی نداره. بعضیای دیگه مثل ادل یا فرنک اوشِن روش دیگهای رو انتخاب کردن که بر اساس فاکتورهای آفتابینشدن، ثبات و حضور شبحگونه پیش میره. تا اینکه بازگشت شکوهمندانهی خودشون رو به نمایش میذارن و اینجوری اهمیت کارشون بعد از سالهای سکوت بیشتر حس میشه.
لرد حالا وارد چهارمین سالِ سکوت خودش شده. تو سایهی موفقیت آلبوم اولش، لرد تونست نهایت لذت رو از شهرتش ببره. سال ۲۰۱۴ تو پیشمراسمِ تالار مشاهیر راک اند رول، کنار اعضای باقیموندهی نیروانا جای کرت کوبِین رو پر کرد، با آرتیستایی مثل میراندا جولای، و مغزمتفکر موسیقی پاپ سوئد، مَکس مارتین دوست صمیمی شد، برای چندتا اپیزود، سوژهی سریال محبوب سات پارک بود و حتی روی یه آهنگ برای موسیقیمتن سری فیلمهای هانگر گیمز کار کرد. با این حال میخواست که تا حدودی به زندگی سابقش برگرده، واسه همین بود که بعد تموم شدن تور آلبومش، از انظار عمومی فاصله گرفت. این به معنی برگشتن به آکلند و وقتگدرونی با دوستای قدیمیش بود که به قول خودش کمترین اهمیتی به فعالیت موسیقیایی و شهرتش نمیدادن توی همین زمان بود که با هلکوپتر به جزیرهی دور افتادهی وایهِکی نیوزیلند رفت تا تو خونهی اجارهایش بدون هیچ مزاحمتی رو نوشتن ترانههاش تمرکز کنه. خودش میگه تنها کسی که اونجا بهش سر زد، سگ ولگردی بود که یه روز روی تختخوابش باهاش مواجه شده. البته اقرار میکنه که در خونه رو خودش باز گذاشته بود!
لرد در مورد اون بازه از زندگیش میگه: "وقتی سعی کردم یه راه رو بهجلو برای آلبوم جدید پیدا کنم، شروعهای غلط زیادی داشتم، بیموقع جا میزدم و بعضی موقعها بیش از حد کمکار بودم. یه جورایی باید با نوشتن، راه خودم رو از آلبوم قبلی جدا میکردم." تو سال ۲۰۱۵ شرایط وقتی پیچیدهتر شد که با دوستپسرش جیمز، که یه عکاسه، به هم زدن. توی این شرایط ناخوشایند بود که یه در جدید برای حرفهاش باز شد. لرد از توضیح دادن دلایل جداییش از جیمز طفره میره و میگه: "وقتی که قلبات شکسته، موسیقی به شکل تازهای بهت الهام میشه. یهو میبینی داری با یه آهنگ دردناک گریه میکنی و اون آهنگی نیست جز: Try Sleeping with a Broken Heart از آلیشا کیز."
اونجا لرد تصمیم میگیره که آلبوم بعدیش باید با احساسات و نوع نگاه متاثر از تموم شدن رابطه سر و کار داشته باشه. این اولین بار توی دورهی بزرگسالی زندگیش بود که تنها بود. تاکید میکنه که: "ملودراما در مورد برکآپ و شکست عشقی نیست. این یه آلبوم دربارهی تنها بودنه. چیزای خوب و بدش باهم. اینکه مثلا چه حسی داره که هر روز صبح بیدار شی و حس کنی تنهایی. یا وقتی که تو پیست رقص از یکی خوشت بیاد و به خاطرش یه کاری انجام بدی."
زمانی که لرد داشت تو آکلند، روی ملودراما کار میکرد، یه دیوار پر از نوت برای خودش درست کرده بود، شبیه این دیوارایی که کارآگاها بهش سرنخها و عکس مظنونها رو میچسبونن تا معمای جنایت رو کشف کنن. توضیح میده که "این کار واسه این بود که بتونم کل آلبوم رو توی یه نگاه ببینم و مطمئن شم تمام چیزایی که میخوام رو دارم. مثلا اینجوری که فلان چیز رو نگفتم، پس باید یه جای خوب برای گفتنش پیدا کنم. بعدش شروع کردم به کدگذاری رنگی هر آهنگ. برای هر موضوع یه رنگ مشخص تعیین کردم. مثلا یه آهنگ راجع به مهمونی رنگ خاصی داره. ولی ممکنه در عین حال آهنگ غمگینی هم باشه که اونم رنگ مخصوص خودش رو داره. وقتی با دقت دیوار رو بررسی میکردم، بافت کلی و ناهماهنگیها خودشون رو نشون میدادن. اینجا به اندازه کافی قرمز نیست یا اونجا زیادی زرده!" البته که روی میز آشپزخونهاش حتی از رو دیوار هم بیشتر کاغذ داشت. روی این میز متن ترانههاش رو مدام اصلاح و جابهجا میکرد. وقتی دوستاش بهش سر میزدن باعجله روی میز رو با هولههای حموم میپوشوند و اونارو به سمت دیگهای از خونه راهنمایی میکرد.
موسیقی پاپ همیشه حاصل کار تیمی بوده، ولی تو سالهای اخیر رویکردهای به اصطلاح فراهمکاری یا Hyper-Collaborative خیلی فراگیر شده. به این صورت که خوانندهها از همکارهای خیلی سطح بالاشون برای کار روی تکآهنگها دعوت میکنن. یه ترانهسرا ممکنه یه ملودی آوازی برای قبل از کورِس بنویسه و یکی دیگه یه عبارت خوشآهنگتر برای ورس دوم پیشنهاد بده. روش لرد اما به شکل متناقضی به شدت انفرادیه. لرد کلاً ساز نمیزنه و این یعنی بالاخره به کمک بقیه نیاز پیدا میکنه، اما حتی اون موقعهم به آرومی و با وسواس تیمش رو میبنده.
ترانههای آلبوم قهرمان خالص، محصول کار فقط دو ترانهسُرا بود. لرد و یه موسیقیدان به اسم جول لیتل که تا قبل از این شاخصترین فعالیتش، خوانندگی یه گروه پاپ-پانک نیوزیلندی بود. لرد برای ملودراما هم اول سراغ جول رفت ولی بعدا به این باور رسید که اگه واقعا میخواد از قهرمان خالص فراتر بره به یه شریک جدید نیاز داره. اوایل سال ۲۰۱۴ بود که با جک آنتونوف، گیتاریست گروه فان آشنا شد. دوست مشترکشون تیلور سوئیفت بود که اون هم از کمک آنتونوف توی ساخت آلبومش استفاده کرده بود. لرد تعریف میکنه که: "ما توی یه مهمونی بعد مراسم گِرَمی بودیم. اونجا جک برام یه قوطی آبآناناس آورد! به نظرم به طرز جذابی غیرعادی میومد. بعد معاشرتهای بیشتر تصمیم گرفتم جک رو به عنوان همکار اصلیم برای نوشتن ترانهها انتخاب کنم."
"جک دوست داره فضای کاریش بین ترانههای احساسی و اغراقآمیز متغیر باشه. این دقیقا همون خصیصهای بود که میخواستم توی ملودراما تجربه کنم. جک تو یه آپارتمان تو بروکلین نیویورک با دوستدخترش، لنا دانم زندگی میکنه. ما چندین ماه توی استودیوی دنجی که جک توی آپارتمانش ساخته بود مشغول به کار بودیم. بعضی وقتها هم به استودیوهای حرفهای هالیوود و منهتن میرفتیم تا یه چشمهای از کارمون رو تو باندهای درست حسابی بشنویم!"
تو مارس ۲۰۱۶، لرد شروع کرد به نوشتن یه ترانه جدید به اسم Sober که به قول خودش حس لذت و نگرانی رو کنار هم قرار میداد و همین نکته باعث شد تا یه بار برای همیشه قانع بشه که داره روی چیز درستی کار میکنه. لرد تصمیم گرفته بود که ملودراما روایتگر داستان یه مهمونی خونگی باشه. این استعاره، که بیشتر ذهنی بود تا عینی، بهش اجازه میداد تا اجزای شامل مودهای مختلف رو به یه کل واحد و منسجم تبدیل کنه. خودش اینجوری مثال میزنه: "توی هر مهمونی یه لحظهای هست که یه آهنگ خیلی خوب پلی میشه و یهو تو رو به وجد میاره. یه کم بعدترش هم لحظهایه که توی دستشویی وایسادی و داری به آینه نگاه میکنی، خیلی خوب به نظر نمیای و احساس مزخرفی بهت دست میده."
جونا به لرد میگه: "توی این سه سال که از انتشار آخرین تکآهنگت میگذره، طرفدارات هنوز تشنهی یه کار جدیدن و این اشتیاق رو توی توییتر، اینستاگرم و تامبلر نشون دادن." لرد میگه "میدونم ولی منم این مدت تو فاز عجله نبودم و سعی کردم این فشارها رو از خودم دور کنم. البته در عین حال حمایت طرفدارا برام قوت قلبیه که بهم یادآوری میکنه هنوز براشون مهمم."
مارس امسال یعنی حدوداً یه ماه پیش، لرد بالاخره اولین تکآهنگ آلبوم جدیدش به اسم Green Light یا چراغ سبز رو منتشر کرد. دو شب پیش، هم این آهنگ رو تو برنامه Saturday Night Live به صورت زنده اجرا کرده بود. موقع اجرا وقتی رقص غیرارادیش شروع شد، لباسش میلرزید و مثل رقص نور میدرخشید. تو همون برنامه یه ترانه دکلمهمانند هم با پیانوی جک آنتونوف اجرا کرد. این آهنگ که اسمش Liability یا مسئولیته راجع به اینه که چطور آرتیست بودن از دید مردم میتونه به دور شدن از آدمای نزدیک بهت بشه. برعکس آهنگ قبلی این آهنگ رو بدون هیچ حرکتی روی صندلی پیانو خوند، در حالی که یه لباس یقهدار و سرپوش سفید تنش کرده بود. خودش میگه میخواسته شبیه یه پروانه باشه! ماه آینده هم قراره توی فستیوال کوچلا تو کالیفرنیا اجرا داشته باشه. این روزا هم بین جلسات یازده ساعته استودیوییاش برای تکمیل آلبوم، با یه طراح صحنه در ارتباطه تا به نتیجه برسن که صحنهی اون اجرا و تورهای بعدی قراره چه شکلی باشه.
البته که این همه زمان گذاشتن روی ملودراما هیچوقت تو برنامهی لرد نبوده. جولای ۲۰۱۴ وقتی که جونا با یکی از اعضای تیم رسانهای لرد صحبت میکرد ازش پرسید که تاریخ انتشار آلبوم بعدی لرد کیه و اون هم گفته بود امیدواریم اوایل ۲۰۱۵! اما همیشه ساخت آلبوم دوم سخته مخصوصا وقتی که قرار باشه بعد از یه آلبوم اول فوقالعاده موفق بیان. لرد میگه: "سه روزِ قبل انتشار Green Light نمیتونستم از تختم بیرون بیام، نمیخواستم وارد جهان بیرون بشم. برام خیلی سخت بود که بالاخره به این لحظه رسیدم. این آلبوم هر چی که هست از این به بعد دیگه قراره کنترلش از دستم خارج بشه."
لرد که اسم اصلیش اِلا یلیچ اوکانر هست تو سال ۱۹۹۶ به دنیا اومد و دومین بچهی خونوادهی چهار فرزندیشونه. پدرش ویک اُکانر مهندس عمرانه و مادرش سونیا یلیچ یه شاعر شناخته شده است که کارهاش بارها تحت عنوان بهترین شعرهای نیوزیلندی منتشر شده. الا از بچگی کتابباز بود. حتی تو دوران راهنمایی با یه تیم از همکلاسیهاش مقام دوم مسابقات جهانی ادبیات کودکان تو سال ۲۰۰۹ رو کسب کره. مدتی بعدش مهمون یه برنامه رادیویی شد و اونجا مطرح شد که الا بیشتر از ۱۰۰۰ تا کتاب تو زندگیش خونده و حتی با الهام از کتابهای ریموند کارور و کرت وانِگات یه داستان هم نوشته. جونا ازش میپرسه داستانی که نوشته رو چطور ارزیابی میکنه و لرد در جواب میگه "امم، راستش خیلی خوب نبود!"
جونا یاد زمانی میوفته که با مادر الا حرف زده بود. سونیا یلیچ گفته بود که وقتی الا فقط ۱۴ سالش بوده پایاننامهی ارشد ۴۰ هزار کلمهای سونیا رو ویرایش یا به اصطلاح پروفرید کرده. بقیه بهش میگفتن: "مگه دیوونهای که همچین چیز مهمی رو دست بچهی ۱۴ ساله بسپاری؟ ولی خب من به الا اعتماد داشتم. اون از تو جلسات کتابخونی خودم بود که انقدر به ادبیات علاقهمند شد. البته اولین نشونهی علاقهی الا به کتاب برمیگرده به ۱۹۹۸، یه شب از صدایی که از اتاق الا اومد از خواب پریدم. از ترس اینکه کسی رفته باشه تو اتاقش، ویکتور رو بیدار کردم. دو تایی رفتیم سمت اتاق الا و در رو باز کردیم و با صحنهی جالبی روبرو شدیم. دیدیم دختر ۱۸ ماههمون بین کلی کتاب نشسته، یه کتاب هم دستشه و داره با دقت بررسیش میکنه! نمیدونین چقدر ذوق کردیم." سونیا بیشتر اوقات مثل ملازمهای دوران قدیم الا رو تو سفراش همراهی میکنه!
بعدتر الا به گروههای موسیقی دانشآموزی ملحق شد و با دوستش لوییس که گیتار میزد، شروع به اجرای ترانههای ایمی واینهاوس و کینگز آو لئون تو اطراف آکلند کرد. آگوست ۲۰۰۹، پدر لوییس، فایل ضبطشدهی یکی از اجراهای الا و لوییس رو برای یه مسئول استعدادیابی یونیورسال به اسم اسکات مَکلاکِلِن ایمیل میکنه. مکلاکلن دنبال گیتارست نبوده ولی از صدای الا خوشش میاد. به همین خاطر یه قرارداد باهاش امضا میکنه و تا همین چند سال پیش هم به عنوان مدیربرنامههاش فعالیت میکنه. جونا قبل از مصاحبه برای تکمیل اطلاعاتش با مکلاکلن صحبت کرده بود. اون میگفت: "قبلاً به شکل خیلی کلاسیکی توی کار استعدادیابی بودم. یعنی به این صورت که استعداد رو پیدا میکردم، تهیهکننده رو هم پیدا میکردم و کنار هم قرارشون میدادم. ولی الا فرق داشت. اعتماد به نفس زیادی داشت و ترانههای هرکسی رو قبول نمیکرد. پروسهی پیشرفت و آمادهسازی الا چند سالی به همین منوال پیش رفت ولی دیگه انقدر این فرآیند فرسایشی شد که ما دیگه اینجوری بودیم که خب اصلاً خودت یه چیزی بنویس! و اون هم نوشت. از نظر تنظیم یه مقداری خشک بود ولی اصل شعرهاش خیلی خوب بود و اگه این جواب بده، بقیهی موارد هم قابل حله. نهایتاً به این نتیجه رسیدم که جول لیتل، میتونه همکار مناسبی برای الا باشه."
لرد میگه: "جول یه ترانهسُرای پاپه، ولی در عین حال به موسیقی الکترونیک و هیپهاپ هم علاقه داره. کار کردن با جول بهم کمک کرد تا با ساختارها خودمو وفق بدم و قوانین رو بشناسم تا بتونم ازشون سرپیچی کنم. همینطور که کارا داشت پیش میرفت دیگه باید یه اسم هنری انتخاب میکردم. من همیشه به طبقه اشرافی و المانهاش علاقه داشتم. خونوادههای سلطنتی و ثروتهای ارثی همیشه واسم جذاب بوده. اسم لرد رو هم به همین دلیل انتخاب کردم. اون E آخرش رو هم به دلایل فمینیستی گذاشتم."
موسیقی لرد منعکسکنندهی نسلشه، اونم نه فقط توی محتوا، بلکه حتی تو رابطهی ضد و نقیض این نسل با ژانر. خیلی قبلتر، اون مرزهای مشخص بین سبکهای موسیقیایی از بین رفته بود. حتی ترکهای به اصطلاح MASH-UP یعنی همونا که توشون با استفاده از فناوری دیجیتال تیکههای مختلف از آهنگا کنار هم میکس میشد، الان دیگه زیباییشناسی غیرقابل تشخیصی دارن.
بیاعتنایی لرد به مرزها و محدودیتها، باعث شد تا تامبلر به پلتفرم مناسبش تبدیل بشه. اون حتی اولین مخاطباش رو توی تامبلر پیدا کرد. جایی که ملت دهها عکسی که از تو اینترنت ازش پیدا کرده بودن پست میکردن. ویژگی همهشون هم لحن نوشتههاشون به سبک هوشمندانه عجیب و غریب خود لرد، یه جور شوخطبعی مبتذل و احساسات خدشهدار پر زرق و برق بود. عکسهایی که استفاده میکردن هم جالب بود. مثلا تصاویری از معماری باروک، بریتنی اسپیرز در حال کچل کردن، یوما تِرمَن تو فیلم پالپ فیکشن، یا مثلا حتی هواپیماهای جاسوسی SR-71. همهشون هم بدون هیچ کامنت و توضیحی. بعضی وقتها هم توی این ملغمهای از عکسها، نوشتههای خاطرهوار پیدا میکرد. بعداً از جلسات پرسش و پاسخ جالبش اون هستهی هواداریش رو به ساندکلاد منتقل کرد، جایی که آهنگهاشو مجانی آپلود میکرد. اینجوری بود که این یه مدل از سلف پروموشنه که بیشتر شبیه افشای راز میمونه تا یه جور تقلای شکستخورده برای دیده شدن.
تامبلر یه جور رابطهی موقتی و چندزبانی با فرهنگ شکل میده: از نظر تاریخی به اصطلاح مرجعهای مختلف از کانتکست و متن اصلی خودشون بریده میشن و یه رشتهی ثابت رو شکل میدن. این فرم بصری تامبلر رو میشه تو موسیقی لرد به وضوح دید، مخصوصا توی تکآهنگ رویالز که ۹ هفته تو صدر جدول بیلبردز بود که یه جورایی توش لرد باب انتقاد از همین آهنگهای پر مخاطب رو باز میکنه همزمان که اون مجسمهی رویایی خودش رو هم با کپی کردن داره میسازه. توش حتی یه جورایی نشونههای آشنای موسیقی رپ رو هم نقد میکنه. (تیکه آهنگ) البته بعدا خود لرد توضیح میده که رویالز رو با یه نگاه خیلی خامی نوشته. میگه "من اون موقع چیزایی که الان میدونم رو نمیدونستم." ولی با این حال اون آهنگ خیلی خوب شنیده شد و تو همهی محافل آلترنتیو و حتی هیپهاپ چرخید.
بارها پیش میاد که لرد به عنوان یه مسافر توی تاکسی یا ماشین کسِ دیگه با آهنگهای خودش که از رادیو پخش میشن مواجه میشه. این اتفاق البته بیشتر به خاطر اینه که اون هیچوقت رانندگی یاد نگرفته ولی باعث میشه که به عنوان یه مخاطب بتونه زاویهای دیگه از کار خودش رو کشف کنه. لرد به جونا میگه که قهرمان خالص رو با یه فضای ذهنی تقریباً انسانشناسانه خلق کرده و سبک زندگی تینیجرها رو خیلی با ملاحظه به تصویر کشیده، با اینکه خودش این زندگی رو هنوزم داره تجربه میکنه. توضیح میده که: "یادم میاد تو سال ۲۰۱۴ وقتی داشتم آلبوم رو مینوشتم خیلی تلاش کردم که از دلیل و منطق هر اتفاق عجیب توی یه مهمونی پر از ۱۵ سالهها سر دربیارم. به همین خاطر مشروب نمیخوردم، نه به خاطر نظم و اخلاق، فقط به خاطر این که چیزی رو از دست ندم!" البته این برخورد خیلی کول و خوددارانه برای آلبوم بعدی کلا از بین رفته. لرد ادامه میده که: برای ملودراما کاری که میکردم این بود که میرفتم مهمونی و فقط مست میکردم!"
ساعت نزدیک ۲ نصف شب بود که جونا و لرد به اصطلاح صبحونهاشون رو خورده بودن و همین موقعها بود که اولین قطرههای بارون اون طوفان مور انتظار هم شروع کرده بود به باریدن. واسه همین سریع زدن بیرون و با همون خط یک مترو دوباره به دانتان برگشتن و یه قرار برای فردا، یعنی در واقع همون روز، گذاشتن که جونا بتونه لرد و جک آنتونوف رو در حال کار تو استودیو ببینه.
فرداش، ساعت طرفای ۵ عصر بود و جونا داشت توی برف آروم آروم راه میرفت که لرد بهش تکست میده: "امروز اصلاً نمیتونم، خیلی شرمندهام، اوضاع خیلی به هم ریخته است اینجا و اشکم دراومده!"
روز بعدش مثل اینکه اوضاع روبهراه شده بود و سر لرد و جک خلوت شده بود. واسه همین جونا رو به استودیو دعوت کردن. جونا تا رسید پرسید که چی شده بود دیروز؟ لرد هم بیوقفه گفت: "اوضاع خیلی بیریخت بود. من و جک الان دیگه انقدر هم رو میشناسیم که با تلپاتی حرف میزنیم. ولی دیروز انقدر داغون بودیم که یکی یه چیزی میگفت. اون یکی اینجوری بود که چی میگی؟ من نمیفهمم. کلا موزیک پاپ چیز شلوغ پلوغیه تا وقتی که نهایتاً کار تمیز دربیاد."
استودیو خیلی کوچیک بود، سه تا صندلی گردون چرخدار هم بین میز صدا و دیوار روبروش بود. لرد میگه: "خوب میشد اگه یه مبل هم اینجا بود." بر خلاف صحنهی جذاب و دکور چشمنواز اجرای SNL که لرد و آنتونوف با هم روی صحنه بردن، اینجا خبری از خوشسلیقگیهای شخصی نبود، البته اگه ارگهایی که آنتونوف به دیوار آویزون کرده بود رو حساب نکنیم. لرد و جول لیتل برای قهرمان خالص از ضربات درام برای ساخت موزیک کمک میگرفتن. اما این بار با آنتونوف یه روش کلاسیکتر رو انتخاب کردن. استفاده از پیانو. لرد میگه: " یه بار رفتم پیش جک و اینجوری بودم که یه سری ملودی تو ذهنمه. میخوام یه فالسِتوی تیکه تیکه و محکم رو امتحان کنم، شبیه کارای پرینس (Prince). خوبی پیانو اینه که میتونیم کل آلبوم رو به صورت آکوستیک اجرا کنیم."
دغدغهی حال حاضرشون ترکیه به اسم Perfect Places که در مورد مهمونی رفتن و دوست پیدا کردنه. لرد میخواد اتمسفر آهنگ رو هدونسیم یا همون لذتگرایی با یه رگههایی از شیدایی شکل بده. چیزی که تو کل آلبوم هم تکرار میشه. لرد به شوخی میگه: "فک کنم تا الان یه میلیون کامپوزیشن مختلف رو امتحان کردیم." ادامه میده که: "تمپوهای مختلف رو تست کردیم، از صداسازیهای جورواجور استفاده کردیم، ضرباش رو نصف کردیم، حتی سعی کردیم عجیب و چتی درش بیاریم، جواب نداد که نداد. مشکل اینه که آهنگِ طولانیایه. چند روز پیش یه چیزی بهم الهام شد. به جک گفتم نظرت چیه که کل تیکهی قبل کورُس رو بندازیم دور؟ درش بیاریم، کلشو تا من دیگه تا آخر عمرم این کوفتی رو نشنوم! همینکار رو هم کردیم. حالا کل داستان یه مسیر سادهتری رو طی میکنه. ولی خب راستشو بخوای هنوز نتونستیم این معما رو حل کنیم."
لرد و آنتونوف یه ایدههایی برای هوک یا همون قلاب آهنگ داشتن. اینکه بیان صدای لرد رو توی چند ترک همزمان با صدای اصلی پخش کنن. یه جورایی شبیه یه گروه کر از کلونهای لرد. واسه همین لرد رفت سمت میکروفن نزدیک میز میکس تا این ایده رو امتحان کنه.آنتونوف میگه میتونی با حالت فریاد و شلخته بخونیش؟ تو این اتاق به نظر احمقانه میاد ولی توی میکس یه کاری میکنم شبیه صدای یه مشت بچه شنیده بشه!
وقتی لرد شروع به خوندن میکنه اینجوریه که انگار همهی وجودش رو داره صرف این کار میکنه. جوری پاهاش رو میلرزونه و شونههاش رو به جلو پرت میکنه که انگار توی اتاق تنهاست. یه بار ضبط میکنن. بار دوم هم دقیقا به همون شکل اجرا میکنه. بعدش یه چند قدمی از میکروفن فاصله میگره تا بتونه راحتتر غر بزنه: "این صداها خیلی شاد و شنگولن، باید حس غمش رو بیشتر کنم."
این قلاب یه اعتراف قابل همدردی هم داره: «نمیتونم تنها بمونم» «این بخش شعر قبلا اینجوری بود: نمیدونم از کدوم راه برم» ولی این ۸ تا سیلابل خیلی آبکی بود! خود لرد هم خوب میدونست که اینا تو ذهن مخاطب نمیمونه. اون اعتقاد داره که "نوشتن یه آهنگ پاپ درست درمون نیازمند کنار گذاشتن کلیشهها و تبدیلشون به یه حقیقتِ مشخصه." و یه وقتایی فقط این عبارتِ «نمیتونم تنها بمونم»ِ که به قول گفتنی لپ مطلب رو ادا میکنه. "به این خاطره که بیرون میرم"
آنتونوف چند تا از برداشتهای مختلف لرد رو روی هم میچینه و پلی میکنه. لرد با یه حالی که انگار خوشش نیومده، زبونش رو در میاره و میگه: "اوع"!
جک میگه: «نگران نباش من ردیفش میکنم.» بعد میپرسه: «برای پر کردن نیمهی دوم ترک به نظرت چه هارمونیای مناسبه؟» لرد که انگار واسه جواب این سوال آماده بوده سریع میگه: "میخوام یه حال عجیب و کیت بوشی داشته باشه!" جک سرش رو تکون میده و میگه: "دقیقاً یعنی بیشتر آه تا آوو!" و خب البته این مکالمه تقریباً برای جونا بیمعنیه ولی رسالت روزنامهنگاری باعث میشه تا تند تند همهی این مکالمات فنی و تخصصی رو هم تند تند یادداشت کنه!
به نظر میرسه که برای لرد نظر هیچکس به اندازهی آنتونوف مهم نیست. وقتی که مکس مارتین ترک چراغ سبز رو کمی قبل از انتشارش شنیده بود، نظرای دقیقی راجع به ریاضی ملودیک این قطعه داشت. مارتین احتمالاً خفنترین متخصص زندهی موسیقی پاپه. اون از اواخر دههی ۹۰ نویسندگی و یا همکاری در نوشتن چندین قطعهی تاثیرگذار آرتیستایی مثل بریتنی اسپیرز، بک استریت بویز، کلی کلارکسون، کیتی پری، تیلور سوییفت و گروه ویکند رو به عهده داشته.
آشنایی لرد با مکس هم برمیگرده به چند سال قبل توی استودیوی مارتین در لس آنجلس و بعد از اون هم ارتباطشون با هم دیگه حفظ شده. لرد میگه: "مارتین چراغ رو یه نمونه از ترانهسرایی اشتباه میدونه. و البته این یه توهین نیست صرفاً یه تعریف دقیقه. به نظر اون این یه قطعهی موسیقیایی عجیبه، که خب منم البته باهاش موافقم. علاوه بر تغییر ناگهانی کلید چپ، تا وسطای کروس خبری از صدای درامز هم نیست، که خب عجیبترش هم میکنه." ولی لرد و آنتونوف تصمیمشون رو گرفته بودن که کار همینطوری باشه که هست و با اینکه چراغ سبز به موفقیت یه ترکی مثل رویالز نزدیک هم نشد، ولی با این حال ناموفق هم نبود. هم در هفتهی دوم انتشار تو لیست بیست آهنگ برتر بیلبورد قرار گرفت و حتی بیشتر از ۴۰ میلیون بازدید روی یوتوب دریافت کرد. لرد میگه: "وقتی بحث به ریاضی ملودیک کشیده میشه، من قوانین رو خوب بلدم. ولی فقط ۶۰ درصد مواقع رعایتشون میکنم! ۴۰ درصد اوقات هم نه!"
بعد از یه سری بحث و کار روی یه ترک دیگه، لرد این جلسه رو با روحیهی خوبی تموم میکنه. "به نظرم تو مسیر درستی هستیم!" از جک خداحافظی میکنه و یه میز برای شام توی رستوران Waverly Inn رزرو میکنه. مثل داینر The Flame این رستوران واقع در غرب منطقهی ویلج نیویورک، تبدیل شده به یکی از پاتوقهای لرد ولی خب فاصلهاش با اون یکی خیلی زیاده. به محض ورود، روش رو به یه سمتی از سالن رستوران میکنه و با اشتیاق میگه: "وای! ترایفل مک اند چیز!". اینجا دیگه خبری از هفتادسالههایی که سیبزمینی سرخکردهشون رو پک کننن واسه بردن نیست ولی خب به جاش کالین جوست یه میز اونورتر نشسته. زمانی که منتظر رسیدن منوها بودن، لرد اون سمت اتاق رو نشون میده و میگه: "یه شب Ruth Bader Ginsburg رو دیدم که اونجا نشسته بود." گینزبرگ پیرترین عضوِ دموکراتِ دیوان عالیِ امریکاست که کهولت سنش همهی دوستداران دموکراسی در کشور رو نگران کرده. زبونم لال با فوت گینزبرگ اکثریت قاطع دیوان عالی دست جمهوریخواها میوفته که همزمانیش با ریاست جمهوری ترامپ میتونه تبعات دیرجبرانی به بار بیاره.
وقتی یه آرتیسیتی با قامت یه بیگانه وارد دنیای هنر میشه، لذت بردنش از موفقیت و به دنبالش لذتهای شخصی، یه جورایی حس دورویی و خیانت به طرفدارا میده. ولی خب لرد از اول خیلی خوب رو تصویری که از خودش برای پابلیک میساخته کنترل داشته. تو سال ۲۰۱۲، زمانی که داشت برای انتشار رایگان مینی آلبوم اولش «باشگاه عشق» آماده میشد، مدیرای لیبل خیلی اصرار داشتن که تو چند تا فوتوشوت شرکت کنه ولی لرد با این ایده مخالف بود. اون دوست داشت شبیه آرتیستایی مثل ویکند و بریال باشه، که خارج از یه ابر سیستم لیبلی اومده بودن و زیر شنل نامرئیشون تو فضای آنلاین مطرح شدن. قبل از اینکه از استودیو بزنن بیرون، لرد سر این موضوع که قراره من رو به یه رستوران فنسی بیاره و اینکه قراره چطور تو مقاله خونده بشه، تردید داشت ولی نهایتاً زمانی که پشت میز نشسته بودن و غذاهاشون داشت سرو میشد نظر نهاییش رو اعلام میکنه: "خب من الان پول دارم" یه مکثی میکنه «ساعت اینا که نمیخرم، پولامو خرج غذا میکنم. بهترم هست!" یه لبخند شیطنتآمیز میزنه و به با شوق و ذوق اول به غذاهای روی میز و بعد به جونا نگاه میکنه.
محل اقامت جونا تو نیویورک با هتل لرد فاصلهی کمی داره برای همین، بعد از صرف شام، با هم سوار ماشین شخصی لرد میشن و روی صندلی عقب میشینن. چند دقیقه که میگذره لرد گوشیش رو در میاره و میگه: "خیلی هیجان دارم موزیکی که امروز روش کار کردیم رو بشنوم. میشه چند لحظه صحبت نکنیم؟ فقط ۳ دقیقه! ببخشید ... دوست دارم وقتی در حال حرکتم به موسیقی گوش بدم."
منبع:
مقاله "بازگشت لرد" نوشتهی جونا وینر - The New York Times
موسیقیهای استفاده شده:
Lorde - Royals
Katy Perry - Teenage Dream
Lorde - Yellow Flicker Beat
Lorde - Liability / Live on SNL
Lorde - Buzzcut Season
Lorde - Perfect Places
Lorde - Sober II - Melodrama
تیتراژ:
ترجمه و داستانپردازی: خشایار رحیمی | طراح و تهیهکننده: خشایار رحیمی و کیمیا هندی | با تشکر از: خاتون حیدری فاروقی، مهرداد سلطانی، مژگان ذره، فاطمه حاجیزاده، شاهین جوادینژاد، آرمان والی و غزاله رحیمی | محصول: استودیو ۲۲ - زمستان ۹۸