صفوان بن مَهران شتران زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، معیشت و زندگی خود را میگذراند و از همین جهت به او جمّال میگفتند. وی نقل میکند که:
روزی خدمت حضرت امام موسی کاظم (ع) رسیدم. آن حضرت (ع) به من فرمود:«ای صفوان همه چیز تو خوب و نیکو است؛ جز یک چیز.» سؤال کردم:«فدایت شوم؛ آن چیست؟» امام (ع) فرمود:«اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون، خلیفه وقت) کرایه میدهی.» عرض کردم:«به خدا سوگند من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمیکنم. چون او به راه حج میرود، شتران خود را به او کرایه میدهم. خودم هم خدمت او را نمیکنم و همراهش نمیروم، بلکه غلام خود را همراه او میفرستم.» امام (ع) فرمود:«آیا از او کرایه طلب داری؟» گفتم:«فدایت شوم. آری.» امام (ع) فرمود:«آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایهات را به تو برسد؟» گفتم:«آری.» امام (ع) فرمود:«کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود.» بعد از این گفتوگو با امام کاظم (ع)، تمامی شتران خود را فروختم. وقتی این خبر به هارون رسید، او مرا خواست و به من گفت:«به من گزارش دادهاند که تو شترهای خود را فروختهای؛ چرا این کار را کردهای؟» گفتم:«آری فروختم. چون پیر و ناتوان شدهام و غلامانم از عهده این کار برنمیآیند.» هارون عصبانی شد و گفت:«هرگز، هرگز! میدانم که تو به اشاره موسی بن جعفر (ع) شتران خود را فروختهای.» به او گفتم:«من را با موسی بن جعفر (ع) چکار؟» هارون گفت:«بس است دیگر! به خدا قسم اگر حق مصاحبت تو با من نبود، تو را میکشتم.» (رجال الکشی، ج۲، ص۷۴۰، ح۸۲۸)
... و وای بر حال کسانی که دست دوستی به سمت ظالمان و جنایتکاران زمانه دراز میکنند!