آن چند روز؛ نماد ظلم و ستم در حقِ فرزندِ انسان بود.
بازخوانی این داستان چه کمکی به ما میکند؟
میخواهم نگاهی دیگر به این داستان داشته باشیم! شاید در طول تاریخ به این بُعدِ ماجرا زیاد نپرداختهاند...
امام حسن صلح کرد!!!
امام حسین نیز صلح کرد!!!
صلح یعنی گفتمان به جای خشونت، موضوعیت پیدا کند. صلح یعنی خواستههای دو طرف بعد از بررسی در میزانِ حق، تحقق یابد.
امام حسن علیهالسلام، گفتمان را بر شمشیر ترجیح فرمود. ولی عاقبتِ کار چه شد؟
سیاهی بر سپیدی سایه افکند. یعنی سپیدی که نماد صلح بود و زندگی، به سیاهی که نماد مرگ و فناست ظاهراً مغلوب شد:
مدعی خواست که آید به تماشاگهِ راز
دست غیب آمد و بر سینهی نامحرم زد
یعنی اهلِ بطالت خواستند از ولایتِ فرزندِ انسان،
اسراری بر گیرند، ظاهرش را غصب کردند، ولی باطنش در عمقِ ملکوت غوطهور گشت...
دستِ غیب، یعنی تمامِ نیروهای برین و ماورایی و طبیعی در جهتِ ناکام ماندنِ دیوصفتان حرکت
کردند تا خاتم سلیمانی بر دستِ دیوان نیافتد. دستِ غیب یعنی؛ قهرِ ازل و ابد بر پیشانیِ
نامحرمان ممهور گشت.
نامحرم کیست؟ کسی که حریمِ انسان را شکست.
ما نیز نامحرمیم. چون حریم انسان را شکستهایم یعنی دایرهی انسان را از مرکزِ اُنس جدا ساختهایم و در مختصاتی دیگر او را افکندهایم...
پس امام حسن علیهالسلام پیامآورِ صلح بود، چرا؟ چون صلح؛ پیروزیِ حق است، ولی جنگ تنها یک پیروز دارد که ظاهرش مختلف است ولی باطنش حق است.
چه بسیار جنگها که باطل در آن پیروز گشته است، ولی پیروزیاش بر حق نبوده است.
پس کشته شدنِ مظلوم به دست ظالم دلیلِ شکست مظلوم نیست. زیرا ظالم آن هنگام که از نفسش این امرِ شنیع را شنید و پذیرفت، چه صلح کند و چه جنگ، شکست خورده است چون ظلم ریشه در درونش کرده است.
حال چرا؟
زیرا پیش از اینکه عهدنامهی صلح بسته شود عهدنامهی نفسپرستی را امضاء کرده بودند.
پس صلح و جنگ هیچ فرقی نداشت، در هر دو حال ظالم، ظالم بود.
امام حسن علیهالسلام صلح نکرد بلکه از جنگ خودداری فرمود آن هم بخاطر عهد الست!
مگر نه صلحِ امام حسن، جنگی بود در نقابِ صلح...
ادامه دارد...
فخرالدین.ع
۱۴۰۰/۰۵/۲۴
یکشنبه ساعت ۱۶