Paxbook
Paxbook
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

آن حسین، نه این حسین است (۲)


آن حسین، حسینِ دیگر است؛

دوربین‌ها از زاویه‌ای دیگر نگرانِ حسین‌ شدند. اَشکال، متلاشی شدند و حقیقت، خود را عریان بر تئاترِ تاریخ نمایان ساخت.

هنگامیکه امام حسن علیه‌السلام در بسترِ وصال، به اوجِ ملکوت خیره گشته بود، برادر را به بالینِ خویش خواند و گفت ای حسین؛ مبادا به خونخواهی من برخیزی!
‌خلافتِ الهی با حکومتِ موروثی مشتبه گشته است لذا دچارِ اشتباهِ تاریخی خواهند شد.

امام می‌دانست که برادرش حسین، آفتابی ابدی است که از لاهوت به هو خواهد پیوست‌. آری امام حسین علیه‌السلام به زبانِ اشاره فرمود: حسین، اسماعیلِ مصطفی علیه‌الصلاه والسلام است که در ابدیت ذبح خواهد شد...

لذا حضرت رسول صل‌الله علیه وسلم از مشاهده‌ی حسین رضی‌الله‌عنه، همیشه اندوهگین می‌شد و دیدگانِ مبارکش در مشاهده‌ی آن ذبح عظیم و تراژدی کربلا همیشه خسته و گریان بود...

امام حسن علیه‌السلام هنگامیکه به ابدیت پیوست، برادرش ولایتِ الهیِ خویش را بر مردم عرضه نمود. عده‌‌ی زیادی پذیرفتند و عده‌ای دیگر شک کردند و عده‌ای نیز به کینه‌‌توزی پرداختند.

نامه‌های بسیاری بر اسماعیلِ مذبوح و یحیایِ مقتول نوشتند تا اینکه او را به قربانگاهِ عاشقانه‌اش کشاندند. خیلِ بسیاری از وفادارانش گفتند ای نورِ چشمِ مصطفی این راهِ عاشقانه را در ملکوتِ سکوت طیران کن...

ولی شورِ ولایتِ عاشقانه لبریز از حسین بود، حسین نبود که بر قتلگاهِ کربلا عازم شده بود، بلکه خدا بود که از طورِ حسین، نور به هستی می‌پاشید.

آه از این دولتِ عشق!! شگفتا از این گوهر یکتایی؛ که تا تو را از تو باز نگیرد رهایت نمی‌سازد.

دعوتش کردند و استقبالش نکردند، آب را بر او بستند و خود از تشنگی هلاک شدند.
هنوز نمی‌دانستند که اهلِ بیتِ نبوت را خدا از آبِ عزت سیراب کرده است، تشنه‌ها به گوشه‌ی چشمی از آن عزیزان سیرابِ ازل و ابد می‌شوند...

اهل بیت و یارانِ باوفایِ آن امامِ هُمام را در نینوایِ بینوا به فجیع‌ترینِ حالت شهید کردند و خاندانِ رسالت را تا قتلگاهِ عشق تشنه بردند تا بکشند، ناگهان از غیب، ساقیِ دیرِ وجود، شرابِ احدیت را لبریز کرد:

سقاهم ربهم شرابا طهورا


خورشید غروب کرد و خون بر افقِ عقل املاء شد...

در امتحانِ عشق؛ حسین را پرسیدند؛ چه آورده‌ای؟

فرمود: زن و فرزند و خواهر و برادر و دوستان و یارانم را...

گفتند: کدام را بیشتر دوست داری؟

عرض کرد: هر کدام را که معشوقم بیشتر دوست بدارد...

گفتند: برادرت عباس نزدِ ما عزیز است.

حسین لبخندی زد و گفت: هر جا که باشد از عشقِ حق سیراب باد...

گفتند: تو را به آزمایشی سخت دچار خواهیم ساخت تا هر که خواهد راه عشق گیرد عاقبتِ تو را ببیند و بداند که رجالُُ لا تلهیهم تجارهُُ ولا بیع عن ذکرالله چیست.

حسین رضی‌الله عنه عرض کرد بار الها؛ ستجدنی ان‌شاءالله من الصابرین: مرا از صابران خواهی یافت به یاری و امیدِ خودت...

فرمان آمد روح عباس رضی‌الله عنه را به نزدم بیاورید ! حسین را بنگرید که چه حالی پیدا می‌کند، ملایکه گفتند بار خدایا؛

حسین به ابدیت خیره گشته است و غیر تو را نمی‌بیند.
فرمود: ای حسین؛ عباس را از تو گرفتیم چگونه‌ای؟
گفت؟ بار خدایا، معشوقا، عباس از آنِ تو بود و از آنِ تو گشت‌.
خداوند فرمود: ناراحت و غمگین نیستی؟
گفت: آنکس که غرقِ توست، او را تو کفایت کنی

امر آمد یارانِ حسین را به دارِ عشق بیاویزید و خونشان را بریزید.
ناگهان حسین را دیدند که در تبسمی به عمقِ نورِ ازل فرو رفته است، گفتند به چه خندانی؟

عرض کرد: خنده از آنم می‌آید که مرا در روزِ الست به چه تحفه‌ی عُظمایی نصیب فرموده‌اند.


این چه عشقی است که به تیغِ لا اله، همه‌ی وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها را قطع می‌کنند و منهدم می‌سازند تا سلطانِ الّا‌الله بر تختِ سلطنت نشیند.

فرمان رسید: ولایتِ حسین به جوشِ ازلی پیوسته است، فرزندانش را قتل و عام کنید؟

حسین رضی الله عنه؛ نایِ آه گفتن را به خود اجازه نداد.
حضرتِ حسین وقتی خونِ علی اصغر و علی اکبر را دید، عرض کرد بار خدایا حسین را چنان به عشق دچار ساخته‌ای که گریه‌ی شوق از چشمانش جاری گشته است. این چه موهبت است که در حق حسین تمام کرده‌ای... سلام الله علی الحسین

آری هنگامِ فنای تام، کربلا را در هم می‌پیچید؛

آری خدا تجلیِ مخصوصِ خود را به حضرت حسین نصیب فرمود، تا شاید او را در حسین مشاهده کنند!

با اینکه خدا را دیدند ولی نشناختند‌، چون خدایِ آنها الهه‌ی نفس‌شان بود و جز آن را نمی‌شناختند؛

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ: آیا دیدی کسی را که هواهای نفسانی خود را معبود خود ساخته است؟

پس هر چه کردند با خدا کردند، شگفتا آیا خدا را کشتند؟

ني ني كه همو بود كه ميگفت انا الحق
"در صوتِ الهي"
منصور نبود آن كه بر آن دار برآمد،
"نادان به گمان شد"..

آری حق را کشتند و عنوانِ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ را رعایت نکردند و در جهنمِ خودپرستی فرو رفتند و هلاک شدند‌.

وقتی موجِ ازل به اوجِ ابد پیوند خورد، سرِ حسین را بریدند،

ندا آمد ای حسین! چگونه‌ای؟ عرض کرد پرودگارا ما را از تو سراسر رضاست، حسین از آنِ توست.

فخرالدین.ع


فخرالدین.ع...https://www.instagram.com/paxbook/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید