گاهی منتقدین، به علت ناآشنایی با زبانِ رمز، واژهها را با همان فرم ظاهری آن مرتبط دانسته و خارج از معانی لفظیِ واژه، هیچ مرتبهای از تاویل را بر نمیتابند. و جاهایی هم که صریحا به عبارات قرآنی و دینی بر میخورند! آن را بیرون از دو وجه نمیدانند یا آن را به تقیه و ترس از حُکام و عُرف
زمان نسبت میدهند و یا به دوران جوانی و خامیِ عارف مرتبط میدانند. لذا عارف را نه از زبانِ خودِ او بلکه از زبانِ باورهایِ خود معرفی میکنند و در تمامِ آثارِ اینچنین افرادی ذائقهی دینستیزی غوغا میکند.
آن عارفی که از انالحق گفتن اندیشه نمیکند و سر و دستار نداند که کدام اندازد!آن سبحانیگویی که خنده بر چوبهی دار و تیغ شمشیر میزند. او را چه ابا و ترس از اینکه دین و متعلَّقاتِ آن را تخطئه کرده و به باد انتقاد گیرد؟
پس کمی آهستهتر، تا نشکند قواعد! عارف نه تنها از اهل شریعت بلکه از فیلسوف و عابد و زاهد و عوام و همه و همه انتقاد دارد. چون آنها را حتی از فواید چیزهایی که به ظاهر بر آن واقفاند بی بهره میبیند.
فیلسوف را از قانونِ خرد، متجاوز میداند.
عابد را از مفاهیم دین بی نصیب میبیند.
زاهد را از مقصدِ زهد بیبهره می یابد.
و عوام را از لذاتِ دنیا، بیصرفه میبیند..
ادبیاتِ عرفانی مشحون از اسرارِ نبوت و ولایت است که همه از پرتوِ مشکاتِ نورِ قدیم یعنی قرآن ازلی است. اگر به دیدِ بیطرفانه بنگریم و تمامِ جوانب و وجوه را از نظر بگذرانیم، سخت میتوان گفت که بیرون از مفاهیم قرآنی چیزی در ادبیاتِ عرفانی هست!؟
شاید عدهای را این سخن ادعایی بیش نباشد از سوی نگارنده! ولی نباید از این نکته غفلت کرد، اگر تمامِ جوانب و وجوه را بررسی کنیم به نتیجهای که ادعا شد میرسیم.
ز حافظانِ جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایفِ حکمی با نکات قرآنی..
آنجایی که بر وفقِ مرادشان هست، معانی لفظی را رجحان داده و هیچ معنی دومی را لحاظ نمیگیرند ولی آنجایی که با مبانی فکری و دیدگاههایشان مغایر باشد دست به تاویل و
شرح میبرند.
حال شاید همین انتقاد متوجه خودِ ما هم باشد ! تفاوت در این است که ما از اصولِ خودِ گوینده پیروی میکنیم،که فرمود؛
چو بشنوی سخنِ اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیای جانِ من خطا اینجاست.
هزارنکته باریکتر از مو اینجا است
نه هر که سر بتراشد قلندری داند.
تلقین و درسِ اهل نظر یک اشارت است
کردم کنایتی و مکرر نمیکنم...
آری؛ سخنشناس باید تا نکاتِ معرفت دریابد . با واژهبازی و ظاهرپرستی نمیتوان به عالمِ قلندری و تجرید رسید! در مقامِ معرفت؛ واژهها بدونِ زبان، نکته میسازند ولی جهت همدردی با نوعِ انسان بود که مفاهیم را در قالبهایِ زبان ریختند تا هر کسی را نصیبی از حقیقت حاصل گردد. اهل اشارت را از کنایهها و استعارات قصدی هست که
جز در این قالبهایِ واژگانی نتوان ریخت.
و این مقام را به هر کسی که استعداد و استحقاقش را حاصل کند میبخشند:
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند.