Paxbook
Paxbook
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

کوچه‌ی بن‌بست

عموم جامعه، هیچ دغدغه‌ی فکریی جهتِ رشد ندارند، اگر هم دارند عمیق نیست، زیرا نیازهای اولیه‌یِ اکثریتِ جامعه، هنوز آنگونه که باید و شاید برآورده نشده است، حال چه حاجت به نیازهای دیگر است!
هر چند نیازهای ثانویه مقصد اصلی حیاتِ انسان است، اما تا زمانیکه نیازهای حیوانیِ ما بر آورده نشود، نیازهای برتر هیچ جایگاهی در زندگی ما ندارند. اصلا به آنها فکر نمی‌کنیم، چه برسد که بدانها نیاز پیدا کنیم.

به همین علت، ما تابع هستیم نه متبوع!

این امرِ خطیر، بیشتر بر دوشِ اندیشمندان است.
هر چقدر تولید‌کنندگانِ فکر کم باشد، مصرف‌کننده بیشتر میشود، لذا ذائقه‌ی افراد رفته‌رفته محدود به همان افکارِ چند نفر می‌شود.


خواسته یا ناخواسته این فرایند رخ می‌دهد و این سیر تاریخی، تو را هم در بر خواهد گرفت.

اشکالِ کار وقتی است که ما پابستِ این افکار می‌شویم و هیچ تنوع و نگاهِ متفاوتی را بر نمی‌تابیم.

چهره‌ی فردی را در نظر بگیرید: وقتی از روبرو نگاه می‌کنیم معایب و محاسنی را در چشم و بینی و لب و دندان و ابرو می‌بینیم. اگر چشم را کج و بینی را قلمی می‌بینیم. همان بینی و چشم را از زاویه‌ی نیمرخ یعنی چپ و راستِ صورت، بالعکس می‌بینیم یعنی چشم را بدون کجی و بینی را منحنی می‌بینیم.

این بدان معناست که اگر قرار باشد یک چیز فقط از یک وجه بررسی شود چه بسا به تصمیمی ناخردمندانه منجر شود. وقتی گفته می‌شود ابعادِ مختلف را در نظر بگیرید یعنی هزار عامل را باید در بسترِ زمان مطالعه کنیم تا بفهمیم چرا چنین و چنان است.

نبودِ چنین بینشی؛ زاویه‌ی دید ما را از تنوع‌‌نگری به تک‌محور بودن تنزل می‌دهد لذا عموم هم بدون هیچ دغدغه‌ و پرسشِ بنیادیی به پیروی از آن می‌پردازند.

و این بُن‌بستی است که همه در آن گرفتارند. کوچه‌ای تاریک که نه علامتی دارد و نه چراغی!

از کوچه‌ی بن‌بست، یک جامعه‌ی بن‌بست تولید می‌شود. چرا؟ چون غیر از این، آنی نمی‌شناسند و غیر از آن، اینی نمی‌شناسند.

این سمِّ مهلکی است که ما را از اندیشه باز می‌دارد.

پناه به خدا می‌برم از علمی که به جای سعه‌ی صدر، تنگیِ ‌نظر. و به جای نسبی‌انگاری، قطعی‌نگری را رواج دهد، هر چند شعارش بالعکس باشد.
ولی تو را نمی‌گذارند به غیر از آن چیزی که خودشان رسیده‌اند برسی، زیرا می‌ترسند مبادا تو خدا و پیامبرانش را قبول کنی!

برای همین تحقیقاتِ تو همیشه فاقد اعتبار علمی‌اند چون تو معتقدِ خدایی!

<br/> فریاد می‌زنم که این علم نامبارک است. <br/> چون برای سقطِ یک کنش فرهنگی بارور گشته است. دین را سقط می‌کنند تا جنین بی‌خدایی را در اذهان حامله کنند...

کوچه بن‌بست یعنی از تو فکر کردن را سلب می‌کنند همانگونه که بر این باورند دین، فکر کردن را نفی می‌کند و به پیروی کورکورانه فرا می‌خواند.

پس می‌دانند تو در پذیرش، دنبال استدلال نیستی و تاریخ هم به آنها آموخته است که عمومِ جامعه شرایط خاصی برای پذیرش ندارند. لذا ذائقه‌ات را تغییر می‌دهند.

و تکرار یک عادت تو را بر این می‌دارد که سازگاری با ذائقه‌ات، دلیلِ درستیِ تجویز است.

فخرالدین.ع
۱۴۰۰/۰۵/۲۲
شب جمعه: ۲۱:۳۰

فخرالدین.ع...https://www.instagram.com/paxbook/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید