همیشه از گفتن ناگفته های خود ترس داشتم. در حقیقت احساس ترس را در خود سرکوب میکردم. دقیقا همانطور که ناگفته هایم را سرکوب کردم. پس از ابراز ترسهایم میترسیدم؛ از اینکه ترسو خطابم کنند.درون مرا بفهمند و مرا دست بیندازند. آه که چقدر گذشتهی بزدل من حیف شد.میتوانست بهتر باشد... اما بگذریم. مهم شهامت تغییر است. شهامت قیام برای انقلاب در خود. ایمان به پیشرفت.
عقاید فردی که در زندگیاش مدام در حال پیروی کردن از افراد دیگر است، هیچ ارزشی ندارند. افراد پیرو، کور هستند. اگر نبودند با چشم های خود، مسیر را مشخص میکردند. اما چون پیرویِ غلط راهی آسان تر به نظر میرسد، پا به این مسیر غلط میگذراند. اینکه در اینترنت یا اطرافشان موضوعی داغ میشود، میتواند عقایدشان را به راحتی منقلب کند، نشان دهندهی کمبود اعتماد به نفس و سست بودن ریشهی شخصیت در آنهاست، هر شخصیتی قطعا ویژگی های منحصر به فردی دارد اما افراد پیرو سعی میکنند که خود را تا آنجا که امکان دارد شبیه یک شخصیت دیگر کنند و عقاید آن را داشته باشند.بدون آنکه با خود فکر کنند که آیا این عقیده ای که بسیاری از مردم با آب و تاب از آن صحبت میکنند و سعی میکنند آن را خوب جلوه دهد، درست است یا خیر. این افراد فقط به دلیل مقبولیت در جامعه خود را تابع جمع نشان میدهند و ذره ای شهامت مخالفت ندارد چون احساس میکنند که اطرافیان، آنها را نمیپذیرند.
آزادی جنسی، مثالی برای این موضوع ملال آور است. خوابیدن در بستر ده ها تن را آزادی جنسی تلقی میکنند درحالی که از نیت افراد دیگر خبر ندارند. دون ژوان ها در کمین تو هستن و تو در تفسیر لغت آزادی و برابری جنسی خودت را چه تنفر امیز با آنها ترکیب میکنی. آزادی جنسی خودش نوعی بردگی است.تو خودت را بی آنکه بدانی تسلیم افراد دون ژوان کردی در حالی که آنها در آغوش دیگری، تو را انتظار میکشند. تو فکر میکنی که آزاد هستی اما در عمق چاه جهالتت حتی نور بیرون آمدن را نمیبینی. نگذار که ذهنت عقیم شود. کمی فکر کن. نگذار که برتو چیره شوند دوست من.