فریبندگی کشتیکج[2] شاید هیچوقت بهطورکامل توسط عموم مردم درک نشده باشد. کشتی کج نصف شکسپیر است و نصف دیگر ضربههای صندلی فولادی. هر تماشاگر بزرگسال این ورزش تاکنون با افراد شکاکی مواجه شده است که سرشان را کج میکنند و میپرسند «تو میدونی این ساختگیه، درسته؟»
خب مطمئناً که همینطور است. اما این باعث نشده که کشتیکج از یک وضعیت حاشیهای به یک جریان اصلی قابل احترام نزدیک و نزدیکتر نشود. سال گذشته، شرکت «تفریحات جهانی کشتی (دبلیو.دبلیو.ای)»[3] شراکت خودش با تلویزیون ای.اس.پی.ان[4] را اعلام کرد که به پوشش مستقیم و زندهی کشتیکج در برنامهی تلویزیونی «مرکزورزشها»[5] منتهی شد. دواین جانسون،[6] بزرگترین ستارهی فیلمهای اکشن در جهان که با نام «راک»[7] نیز شناخته میشود، کار خودش را بهعنوان یک کشتیگیر جذاب و پرکشش شروع کرد. هنگامیکه برنامهی تلویزیونی «شوی امروز»[8] به یک مجری مهمان نیاز داشت، از ستارهی دبلیو.دبلیو.ای، جان سینا[9] خواستند تا یک دست کتوشلوار بپوشد و در برنامه به جوک تعریف کردن بپردازد. جان استوارت[10] که چیزی از نمادِ نبوغِ جمعیِ لیبرال بودن در آمریکا کم ندارد، اخیراً مجری مسابقات سامر اسلم[11] سالانهی کشتیکج بود. این از زمان ترک برنامهی «شوی روزانه»[12] اولین اجرای زندهی بزرگ او بود. کشتیکج ممکن است هرگز باحال نباشد، اما حداقل دیگر به چشم یک مشت آدم شلخته و حمام نرفته به آن نگاه نمیشود.
بخشی از این موضوع به خاطر این است که بقیهی جهان با ویژگیهای کشتیکج آشنا شدهاند. باگذشت هرسال، جنبههای بیشتری از فرهنگ مردمی (پاپ) تبدیل به چیزی شبیه کشتیکج میشود؛ یک «واقعیت» صحنهآرایی شده که در آن داستانهایی بر پایهی نمایشنامهی از پیش تهیهشده، آزادانه به حوادث واقعی نشت میکنند. در این بین یک مرز تار و مبهم بین صحت و عدم صحت وجود دارد که اعتیاد مخاطب به ملودرام را بهجای اینکه کاهش دهد، افزایش میدهد. چشمانداز رسانههای مدرن پر از شوهای «واقعیت»[13] است كه مخاطبان با خوشحالی میپذیرند که داستانهای آنها واقعی نیستند؛ در اصل، در ذات همهی آنها کشتیکج هستند. (برنامهی تلویزیونی هفتگی «دبلیو.دبلیو.ای راو»[14] منتج به برنامهی «جهان واقعی»[15] میشود که آن هم به «پابهپای کارداشیان ها»[16] و غیره میانجامد.) آنطوری که بیانسه[17] در آلبوم لیموناد به مشکلات زناشوییش پرداخت؛ نوشتن اشعاری که مردم بهعنوان اتهامات واقعی وارد بر شوهر خیانتکار معروفش تفسیر کردند، کشتیکج است. پرسیدن این سؤال که «آیا استیو هاروی[18] تعمدا دختر شایسته[19] را اشتباه اعلام کرد یا نه؟»، کشتیکج است. آیا مایلی سایرس[20] و نیکی میناژ[21] بهطور آگاهانه و از پیش برنامهریزیشده در مراسم سال گذشته جوایز موزیک ویدئوی ام.تی.وی[22] به هم متلک میانداختند؟ سردرگمی اطراف این داستان یکی از تکنیکهایی بود که مستقیماً از کتاب راهنمای بازی[23] کشتیکج آمده بود.
البته این موضوعات فقط محدود به حوزهی سرگرمی نیستند. برای مدتی باب شده بود که بگویند انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 با تمام سینههای پفکرده و صحبت درباره سایز آلت تناسلی، بیشتر شبیه به یک رویداد کشتیکج پولی[24] است تا مبارزهای بامتانت بین اذهان سیاسی. در سیاست، مانند کشتیکج، هدف نهایی این است که جمعیت را به سمت خودتان بیاورید و آنها را طرفدار خود کنید. و مانند بهترین شرورهای کشتیکج (یا «رذلها»[25]) دانلد ترامپ یک سخنران رباینده و سرزنده است که از بیادبی به رقبایش نمیترسد. او حتی منش رذلش را هم مستمراً حفظ میکند. مثلا زمانی که او شدیداً با مدیر مناظره، مگن کلی،[26] بحث میکرد، بسته به موقعیت، سخنانش را قطع میکرد تا بگذارد قبل از فریاد زدن به سمت جمعیت، آنها او را هو کنند. سبک او در مناظرات اولیه یک ثبات نفرتانگیز داشت. (اتصال بین ترامپ و کشتی کج فقط یک رابطهی ضمنی نیست: ترامپ در سال 2013 به دلیل مشارکتش در چندین خط داستانی در طول سالها وارد سالن مشاهیر دبلیو.دبلیو.ای شد.) سبک لفاظی تد کروز،[27] با وقفههای دراماتیک، خشم شدید، و تمایل به نگاه به تمامی موضوعات بهعنوان یک میدان نبرد حماسی، بعضیاوقات یادآور نبردهای بزرگ کشتیکج بود. ریک پری،[28] نامزدی ترامپ را یک «سرطان» نامید که «منجر به نابودی حزب جمهوریخواه خواهد شد.» این البته قبل از آن بود که بر درستی ترامپ صحه بگذارد و پیشنهاد بدهد که بهعنوان معاون اول او خدمت کند: این یک اعتراف ضمنی بود که تمامی لفاظیهای آخرالزمانی[29] او عمدتاً برای نمایش بودهاست؛ بهعبارتدیگر، یک کشتیکج محض.
دانلد ترامپ نمایشنامههای مبارزات انتخاباتی خود را بهشکل یک نمایش تک نفره اجرا میکند. سابقهاش بهعنوان یک طرفدار ثبتشدهی حذب دموکرات البته میتواند جذبهی دستخوردهاش را برای راست افراطی آمریکا خیلی تصنعی جلوه دهد. بنابراین بیدلیل نیست که بخشی [از جریان دست راستی] که همواره توهم توطئه در ذهن میپروراند اصرار دارد که نامزدی ترامپ یک نمایش همراه با چشمکی از گوشهی چشم است که درنهایت با پذیرش این موضوع پایان مییابد که او احتمالا کمی قصهی نامزدی خود را بیش از حد جدی گرفته بودهاست.[30]
همین اواخر بود که کشتی حرفهای خودش مایل به برداشتن این گام شد که تصنع خودش را تصدیق کند. حتی ایدهی اینکه یک کشتیگیر «کاراکترش را بشکند»[31] هنوز نسبتاً جدید است. 30 سال پیش، جان استاسل،[32] مجری تلویزیون ای.بی.سی[33] از کشتیگیر دیوید شولتز[34] که با نام «دکتر دی»[35] نیز شناخته میشود، پرسید آیا کاری که انجام میدهد (کشتی) ساختگی است و در اثر پرسیدن این سوال حسابی توسط شولتز گوشمالی دادهشد. لزوم حفظ کاراکتر حتی به زندگی و کار کشتیگیران بیرون از رینگ هم اشاعه یافته بود: از آدمهای خوب و آدمهای بد اغلب خواسته میشد تا در انظار عمومی با هم دوست نباشند، مبادا یک تماشاچی کشتی کج متعجب شود که دشمنان قسمخورده باهم نوشیدنی میخورند. داستانهایی از کشتی گیران وجود دارد که در آگاه کردن همسران و فرزندانشان هم مردد بودهاند، ولو اینکه به این معنی باشد که داخل خانه هم خود را به آسیبدیدگی بزنند.
با مرور زمان اما پرده از راز برداشته شد. در سال ۱۹۸۹، مسئولین فدراسیون جهانی کشتیکج[36] در برابر مجلس سنای ایالت نیوجرسی شهادت دادند که کشتیکج تنها یک «سرگرمی» است؛ فدراسیون نمیخواست مقررات مسابقات ورزشی قانونی را در مسابقات کشتی خود اعمال کند بنابراین این موضوع را پذیرفت که به عنوان یک سرگرمی شناختهشود تا از آن قوانین خلاصی یابد. کشتیگیران شروع به گرفتن نقش در نمایشها و فیلمهای تلویزیونی کردند و زندگینامههایی از خود منتشر کردند که بهراحتی اسرار کسبوکار را افشا میکرد. امروزه دبلیو.دبلیو.ای برنامهی مستند خود را تولید میکند که نشان میدهد چگونه یک نمایش کشتیکج سرهمبندی میشود: چگونه شخصیتها به قهرمانها و شرورها تبدیل میشوند، چگونه تمرین میکنند تا بازیها را واقعی از آب دربیاورند، البته نه خیلی واقعی. (در کشتی، گناه اصلی این است که بهطور واقعی به حریف خود آسیب بزنید، این کار موجب میشود به کشتیگیر مصدومشده کارهای محدودتری پیشنهاد شود.) دبلیو.دبلیو.ای دیگر اصلاً اهمیتی به حصول اطمینان از واقعی به نظر رسیدن کشتیکج نمیدهد؛ هرکسی که از دوران بلوغ گذشته ولی فراموش میکند که در حال تماشای یک سرگرمی از پیش برنامهریزیشده است، بهعنوان یک «مارک»[37] شناخته میشود.
آنچه دبلیو.دبلیو.ای به آن اهمیت میدهد، کنترل کردن تجربهی مردم از تماشای «کشتیکج» است؛ ترجیحاً نه مثل قبل و بهعنوان نمایشی که تماشاچیانش را احمق میپندارد، بلکه بهعنوان یک سرگرمی خانوادگی قرن ۲۱امی. حالا زمانی که دوباره تاریخچهی کشتیکج را مرور میکنند، میتوانند بهطور کامل وقایع کثیف را حذف کنند: رسواییهای جنسی، مرگومیرهای مشکوک، آسیبهایی که به آنها بیتوجهی شده، مصرف مواد مخدر، و موارد دیگر. مخاطبان درعینحال میدانند که برای دبلیو.دبلیو.ای این مهم است که اطلاعات کافی از کارهای درونی دنیای کشتی و کشتیگیر در اختیار آنها بگذارد. دلیل این موضوع این است که مخاطب بتواند هر داستان را نه فقط از طریق منطق دنیای خود کشتی (مثلا «این مرد قهرمان میشود چون به نظر انگیزهی بیشتری دارد») بلکه با ملاحظهی نیروهای بیرونی (مثلا «این مرد قهرمان میشود چون بهاندازه کافی برای نمایندگی شرکت دبلیو.دبلیو.ای در زمان حضور در برنامهی «امروز» خوشصحبت است.») نیز تحلیل کند. تجزیهوتحلیل هر دو لایهی رفتار[38] و فرارفتار[39] (داستانِ گفتهشده و اینکه چرا داستان به آن صورت گفتهشده است) میتواند واقعاً سرگرمکننده باشد و حدس و گمان راجعبه چگونگی تصمیمگیریهای خلاقانهی نویسندگان کشتی مدتهاست یک جذابیت برای تماشاچیان کشتیکج بوده است.
بسیاری از رشتهها این روزها همینگونه عمل میکنند. مخاطبان و سازندگان در کنار هم کارکرده و از هر دو طرف شروع به ساختن جهانی با منطق خودش میکنند: جهانهای ایجادشده، هر قدر هم که غلط باشند، حس خوب، درست، و مفرح بودن میدهند. راههای متعدد گوش دادن به آهنگ «متأسفم»[40] از آلبوم لیموناد را در نظر بگیرید که در آن بیانسه بر سر یک زن بینام ملقب به «بکی با موهای زیبا» فریاد میزند؛ فردی که باور داریم ارتباطی با شوهر خواننده دارد. شما میتوانید مانند اینترنت، در مورد هویت واقعی «بکی با موهای زیبا» نظریهپردازی کنید. میتوانید مانند اینترنت به متن عبارت (چرا «بکی»؟ چرا «موهای زیبا»؟) توجه کنید. میتوانید به این فکر کنید که چرا بیانسه تصمیم گرفته از هنرش برای نشان دادن خیانت شوهرش به خود در دنیای واقعی استفاده کند. همهی این کارها زمان بیشتری خواهد گرفت و بهاینترتیب اینگونه برداشت میشود که اتفاق بامعنیتری است، تا اینکه او مستقیم به ما میگفت «او به من خیانت کردهاست.» (یا اگر ما میگفتیم «این فقط یک آهنگ است.»).
فرآیند شکل دادن یک داستان با در نظر گرفتن تمام این لایهها بهطور خطرناکی شبیه به کاری است که شرکتها حین صحبت راجع به «داستانگویی از برندشان»[41] انجام میدهند. تنها تفاوت این داستانگوییهای جدید با موارد پیشین خود این است که اثر آنها به مردم و رویدادهای واقعی اعمال میشود، بهجای آدمکها یا شیرینکاریهای تبلیغاتی. در یک سطح روحی، به نظر ناخوشایند میرسد که یک آدم زنده را بهعنوان یکمهرهی درحرکت روی یک تختهی شطرنج داستانی تصور کنیم. هر حرکت او بهمنظور پیشروی خط داستانی تا بالاترین سرحد سرگرمکنندگی محاسبه میشود. اما اغلب اوقات این دقیقا همان اتفاقی است که میافتد، چه این حرکات محاسبهشده توسط خود افکار عمومی طراحیشده باشد یا توسط بعضی از مدیران زیرک (یک مشاور، یک تهیهکننده، یک نمایندهی روابط عمومی)، همه به دنبال این هستند که داستانها را تا اعمال آخرین تغییرات صحیح دنبال کنند.
بنابراین وقتی فکر میکنم که چگونه اغلب سیاست و فرهنگ پاپ با کشتیکج مقایسه میشود، عنصری نظرم را جلب میکند که به نظر بسیار قابلانتقال است: نه شخصیتهای عجیبوغریب و نه تهدیدات بزرگ، بلکه اصرار بر گفتن یک داستان عالی بدون در نظر گرفتن حقایق. دانلد ترامپ میتواند ادعا کند که وقتی برجهای تجارت جهانی فروریخت، هزاران مسلمان در نیوجرسی به پایکوبی پرداختند. بیل کلینتون میتواند به این افسانه دامن بزند که مته به خشخاش گذاشتن برادران برنی،[42] مباحثهی سیاسی ملیمان را منکوب میکند. مایکل جردن میتواند بگوید که او از تیم بسکتبال دانشگاه اخراج شده بود، اما انقدر اراده داشت تا بر سختی غلبه کند. کیم کارداشیان[43] میتواند بگوید که او به خاطر عشق با کریس همفریس[44] ازدواج کرد، نه به خاطر معروف شدن بیشتر و پر بینندهتر شدن برنامهی تلویزیونیاش. چنس دِ رپر[45] میتواند خود را بهعنوان یک هنرمند مستقل و بدون قرارداد معرفی کند، هرچند که دوتا میکس آخر او بهطور انحصاری از طریق اپل، دوازدهمین شرکت بزرگ جهان منتشر شد؛ و دبلیو.دبلیو.ای میتواند ستارهی اخیراً فوتشدهی کشتیکج، چاینا[46] را بهعنوان یک پیشکسوت مورداحترام قرار دهد، اگرچه او را برای یک دههی کامل در لیست سیاه گذاشته بود. هرکدام از این واقعیتهای تحریفشده بهاندازهی کافی به واقعیت نزدیک است و بقیهاش فقط مشکل آدمهای خیلی ریز بین و دقیق است.
با اینهمه، شما میتوانید به دلایلی بالاتر از سلیقهی صرف از این وضعیت بترسید. وقتی همهچیز تبدیل به داستان شود، ارزش حقیقت واقعی رو به کاهش میرود. ممکن است بگویید که چیزهای زیادی در جهان اتفاق میافتد و فکر کردن بیشازحد به چیز احمقانهای مانند صنعت سرگرمی ارزشش را ندارد. بدتر از این، شما میتوانید با سیاست، به عنوان عامل اصلی شکلدهندهیِ واقعیت ملی ما، مثل یک «شوی تلویزیونی» برخورد کنید. مطمئناً به دنبال سرگرمی بودن یک میل کاملاً انسانی است؛ خیلی غمگین است که همهی اوقات گوشبهزنگ باشیم و به دنبال معایب و کاستیها در این اسطورهشناسیهای متورم بگردیم؛ همهی ما افرادی را میشناسیم که اینگونه هستند و اصلاً هم بامزه نیستند. اما زمانی که احساس میکنیم در حال تبدیل شدن به یک خورهی مسلط به زبان حاکم بر دنیایی غیر واقعی هستیم که در یک زمان خاص چشم ما را خیره کرده است، و اگر با این واقعیت راحت نیستیم که آنها از ما بیشتر سود میبرند، کار بدی نیست که این نیروهای غالب که با آنها تا این حد توجه ما را جلب میکنند را هم در نظر بگیریم و خودمان را برای کمی عقبنشینی و تأمل آمادهکنیم.
و درنهایت، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که فرهنگ پسا-حقیقت[47] به دلیل خیانتکاری خودش به نحوی از بین برود. بهعنوانمثال، دبلیو.دبلیو.ای اکنون داستان خودش را بدون هیچ چالشی میگوید: بر تمام رقبای اصلی خود چیره شده است و حقیقتاً حق قانونی تمام تصاویر گرفتهشده از تاریخچهی کشتیکج را [به دلیل خریدن و ادغام دیگر شرکتهای کشتی در خود] نیز در اختیار دارد. نسخهی کشتیکجی که این شرکت ارائه میدهد واقعیت پذیرفتهشدهی سال 2016 است، حتی اگر این نسخه کاملاً متفاوت از واقعیت روزهای پر هرجومرج قدیم کشتیکج باشد. اگر یک داستان بهخوبی بیان شود، اگر تاریخچهی آن به نظر نامتناقض باشد، پس ساختوپاختهایی که داستان را شکل میدهند، میتوانند بهطور موقت مورد چشمپوشی قرار گیرند یا به یک داستان بامزه تبدیل شوند؛ و چراکه نه؟ درنهایت، همهی ما مارکهایی برای جهانی هستیم که میخواهیم به آن باور داشته باشیم.
ارجاعات لینکشده متعلق به متن اصلی میباشد. ارجاعات عدددار اعم از لینک و پاورقی حاضر توسط مترجم تهیه شدهاست. سرزدن به اکثر ارجاعات در ایران نیازمند فیلترشکن خواهد بود.
[1] این مقاله با نام «?Is Everything Wrestling» نوشتهی جرمی گوردن (Jeremy Gordon) است و اولین بار در مجلهی نیویورک تایمز به تاریخ ۲۷ می ۲۰۱۶ (پیش از انتخابات نوامبر همان سال که به ریاست جمهوری دانلد ترامپ انجامید) به چاپ رسیده.
ترجمه توسط پویان بیزه در مرحلهی اول به مترجم حرفهای آقای حمیدرضا شیوانی برونسپاری شدهاست و در مرحلهی دوم ویرایش شده و ارجاعات به آن اضافه شده است تا توسط خوانندهی فارسیزبان (که به واسطهی فاصلهی فرهنگی با بستر مباحث مطرحشده آشنا نمیباشد) قابل درک باشد. امید وجود دارد که مخاطب از خواندن متن لذت و بهرهی کافی را ببرد. مترجم از انتقاداتی که به بهبود وضعیت متن حاظر کمک کند بسیار استقبال میکند. این ترجمه به دنبال هیچ سودرسانی مالی به مترجم نیست و بدین ترتیب استفاده از مقالهی اصلی که از طریق وبسایت خود مجله قابل دسترسی عمومی نیز میباشد مشمول استفادهی عادلانه است. هر گونه استفاده از این متن با نام بردن از نویسنده و عنوان اصلی، ذکر نام مترجمین، و ارائهی تمامی ارجاعات بلامانع میباشد. در صورت تمایل برای وصول اصل متن در قالب فایل ورد به آدرس pbizeh@gmail.com ایمیل بزنید.
[2] «کشتی حرفهای یا کشتی کج یک ورزش حرفهای و ترکیبی از رقابت (هنگام مسابقات) و نمایش (قبل از مسابقات) است. در این رشته عناصری از کشتی کج و بعضاً سناریوهای مختلف بین کشتیگیرها به چشم میخورد. در کشتی کج فنون گلاویزی و ضربات مختلفی اجرا میشود که از انواع کشتی و روشهای جنگی در سراسر دنیا برداشت شدهاند. مسابقات این رشته در سالهای اخیر در زبان فارسی (به ویژه ایران) به کشتی کچ (کج) معروف شدهاست اما نباید آن را با کشتی کچ، اشتباه گرفت. کشتی کچ شباهت زیادی به کشتی آزاد دارد. البته در کشتی حرفهای نیز فنون کشتی کچ نقش مهمی دارد. کشتی حرفهای یکی از سرگرمیهای مهم در آمریکای شمالی و ژاپن است. این مسابقات دارای نتیجه از قبل تعیین شدهاست.» (توضیحات از ویکیپدیای فارسی) منظور ورزش یا سرگرمی است که کمپانی دبلیو.دبلیو.ای سردمدار برگزاری آن در آمریکا و جهان میباشد. در این متن عبارات «کشتی حرفهای»، «کشتی کج»، و «کشتی» به یک معنا و به جای یکدیگر استفاده شدهاند. (توضیحات خارج از گیومه در پاورقی این متن همگی از مترجم میباشند.)
[3] World Wrestling Entertainment(WWE): «یک بنگاه رسانهای است که عمدهی فعالیت آن درزمینهی برگزاری و پخش مسابقات کشتی حرفهای است. » (ویکیپدیای فارسی)
[4] ESPN: تلویزیون آمریکایی با تمرکز اصلی به پوشش رویدادهای ورزشی.
[5] SportsCente: برنامهی اصلی شبکهی ای.اس.پی.اِن که به اخبار رویدادهای ورزشی میپردازد.
[6] Dwayne Johnson
[7] The Rock
[8] The Today Show
[9] John Cena
[10] Jon Stewart
[11]The Summer Slam: «سامر اسلم یکی از پی پر ویوهای سالانه کمپانی WWE میباشد و هر سال در تابستان برگزار میشود. سامر اسلم همراه با رستلمنیا، سروایور سریز و رویال رامبل، قدیمیترین پی پر ویوهای حال حاضر در WWE میباشند. » (ویکیپدیای فارسی)
[12] The Daily Show
[13] Reality Show: «تلویزیون واقعنما انواع برنامههای زندهی تلویزیونی است که بخشهایی از زندگی آدمهای واقعی را دنبال میکند. » (ویکیپدیای فارسی)
[14] WWE Raw
[15] The Real World
[16] Keep Up With the Kardashians
[17] Beyoncé
[18] Steve Harvey
[19] Miss Universe
[20] Miley Cyrus
[21] Nicki Minaj
[22] MTV Music Video Awards
[23] سعی شده واژهی Playbook ترجمه شود و مفهوم به مخاطب منتقل شود.
[24] Pay-per-view: « یکی از سرویسهای تلویزیونهای پولی است که در آن مشتری میتواند تنها یکی از برنامههای شبکه را خریداری کرده و از طریق پخش اختصاصی مشاهده کند. پخشکننده برنامه را بهصورت همزمان برای تمام خریداران پخش میکند و خریداران نمیتوانند زمان پخش برنامه را تعیین کنند. تماشای پولی را میتوان از طریق راهنماهای تصویری تلویزیونی، سیستمهای تلفنی خودکار یا نمایندگی سرویس تهیه کرد. برنامههای این نوع سرویسها معمولاً شامل فیلم بلند، اتفاقات ورزشی و برنامههای سرگرمکنندهی دیگر میشود. » (ویکیپدیای فارسی) در اینحا مشخصا منظور چند برنامهی اصلی شرکت دبلیو.دبلیو.ای است که از طریق این سرویس ارائه میشود.
[25] Heels در برابر واژهی Face یا Baby Face که در ادبیات کشتی کج برای اطلاق به شخصیتهای خوب استفاده میشود.
[26] Megyn Kelly
[27] Ted Cruz
[28] Rick Perry
[29] Apocalyptic عمدتا در فارسی به شکل «آخرالزمانی» ترجمه شده است. با این وجود که این ترجمه از حساسیت نسبت به تفاوت این دو مفهوم مذهبی در مسیحیت و اسلام شیعه بری است، به دلیل استفادهی معمول در اینجا هم از همین واژه استفاده شدهاست.
[30] منظور نویسنده در اینجا تئوریهای توطئهای است که حول نامزدی ترامپ و همدستی احتمالی او با دمکراتها شکل گرفته بود.
[31] وضعیتی در تئاتر و دیگر هنرهای نمایشی است که بازیگر به این توهم که نقش شخص دیگری را پذیرفته خاتمه میدهد.
[32] John Stossel
[33] ABC
[34] David Schultz
[35] Dr. D
[36] World Wrestling Federation یا WWF نام قبلی کمپانی WWE
[37] Mark: به شخصی گفته میشود که مسابقات کشتی کج را جدی و واقعی میداند. (عامیانه و متعلق به ادبیات کشتی کج)
[38] Behavior
[39] Meta-Behavior
[40] Sorry from Lemonade
[41] Telling the story of our (one’s) brand
[42] Bernie Bros : طرفداران برنی سندرز (در ادبیات عامیانه)
[43] Kim Kardashian
[44] Kris Humphries
[45] Chance the Rapper
[46] Chyna
[47] Post-truth: مترجم به دلیل بحث جدی پیرامون معانی این عبارت و گلآلود بودن بستر سیاسی آن از ارائهی توضیحات بیشتر اجتناب میکند.