لینوکس، آردوینو، لگو. همگی یک نکتهی مشترک دارند. شما میتوانید سهمی در خلق و نوآوریهای موجود در محصولات داشته باشید. در ابتدا شاید خلاف منطق عمومی باشد. چرا باید شرکتها جزئیات پروژههای خود را در اختیار عموم بگذارند؟ نباید چنین اطلاعاتی به صورت محرمانه توسط شرکتها محافظت شوند؟ در این مقاله نوآوری باز را تعریف میکنیم، دربارهی تفاوت نوآوری باز با بسته بحث میکنیم و بررسی میکنیم که چرا شرکتها به نوآوری باز تمایل زیادی دارند.
نوآوری باز یعنی: "استفاده از جریان ورودی و خروجی دانش برای شتابدهی به نوآوری داخل شرکت و گسترش بازار برای استفادهی خارجی نوآوری". نوآوری باز روشی توزیعشدهتر و غیرمتمرکزگراتری از نوآوری است بر اساس این حقیقت که امروزه دانش مفید به صورت گستردهای توزیع شده است و هیچ شرکتی، هر چقدر بزرگ و توانمند، نمیتواند موثر به تنهایی نوآوری کند. برای کسب و کارها، نوآوری باز روشی سودآورتر برای نوآوری است؛ چون، هزینه و زمان مورد نیاز برای ورود به بازار را کاهش میدهد و جریانهای مالی جدیدی برای شرکت ایجاد میکند. پس فرصت زیادی برای کسب و کارها وجود دارد تا از نوآوری باز سود کنند. شرکتهای زیادی وجود دارند که امروزه مدیری با عنوان "مدیر نوآوری باز" دارند و صدها شرکت نرمافزاری و مشاورهای هستند که خدمات و محصولاتی را بر مبنای نوآوری باز ارائه میدهند که نشاندهندهی این است که نوآوری باز تست بازار خود را گذرانده و برای کسب و کارها مفید است.
نوآوری باز متضاد روش سنتی عمودی نوآوری (نوآوری بسته) در شرکتها است که در بخش تحقیق و توسعهی داخلی شرکت فعالیتهای تحقیقاتی به محصولات یا خدماتی منجر میشوند که توسط شرکت توزیع و فروخته میشوند. پس میتوان نتیجه گرفت که نوآوری باز دو شکل دارد: 1. یکی از خارج شرکت به داخل، به این صورت که ایدهها و فناوریهای خارجی به داخل شرکت آورده میشوند. 2. دیگری از داخل شرکت به خارج، به این صورت که ایدهها و فناوریهای در دست توسعهی شرکت، به خارج توزیع میشوند تا از نوآوران خارج شرکت استفاده شود. چطور میشود تعیین کرد که به دنبال چه چیزی در خارج از شرکت باشیم یا چه چیزی را به خارج از شرکت توزیع کنیم؟ مدل کسب و کار پاسخگوی این مساله است. ایدهها و فناوریهایی را به داخل شرکت بیاورید که با مدل کسب و کار شما سازگار و آنهایی را به خارج از شرکت توزیع کنید که به مدل کسب و کار شما همخوانی ندارند.
آیا نوآوری مرده است؟ خیر. چون پیشرفتهای عظیم در فناوری در دههای اخیر نشاندهندهی روند افزایشی نوآوری است. پس چرا واحد تحقیق و توسعهی داخلی دیگر به عنوان یک دارایی استراتژیک تلقی نمیشود؟ جواب در تفییر اساسی در این که چگونه شرکتها ایدههای جدید تولید میکنند و آنها را به عنوان محصول یا خدمتی به بازار عرضه میکنند.
در مدل قدیمی نوآوری، مدل بسته، طرز فکر شرکتها اینگونه بود که نوآوری موفق نیاز به کنترل دارد. به بیان دیگر، شرکتها باید ایدههای خود را تولید کنند که سپس آنها را توسعه، تولید، بازاریابی و توزیع میکنند. این روش به خوداتکایی تاکید میکنید. به زبان محاورهای مدل نوآوری باز را اینگونه خلاصه کرد: " اگر میخواهی کاری درست انجام شود، خودت آن را انجام بده!"
برای سالها این مدل نوآوری بسته به عنوان "روش درست" نوآوری تلقی میشد. شرکتها مقدار بیشتری نسبت به رقبای خود در بخش تحقیق و توسعهی خود سرمایهگذاری میکردند و بهترینها و باهوشترینها را استخدام میکردند. با توجه به این اقدامات، شرکتها موفق به پیدا کردن بهترین و بیشترین ایدهها میشدند که به آنها اجازه میداد تا به عنوان "اولین" در بازار وارد شوند. این اولین بودن به شرکتها اجازه میداد تا اکثر سود را تصاحب کنند که با مالکیت فکری که از اولین بودن به دست آورده بودند به طرز خشنی{!} به اقدامات حقوقی از آن محافظت میکردند. پس از این، شرکتهای پیشرو میتوانستند سرمایهی بیشتری در در بخش تحقیق و توسعه سرمایهگذاری کنند که به نوآوری بیشتر ختم میشد و یک چرخهی نوآوری در شرکت پیشرو ایجاد میشد.
برای اکثر قرن 20، این مدل نوآوری به خوبی کار کرد. به لطف این مدل، ادیسون لامپ برقی را اختراع کرد و شرکت جنرال الکتریک را تاسیس کرد. شرکت بل، ترانزیستور و لیزر را اختراع کرد. شرکت دوپونت، کولار(اکثر جلیقهی ضد گلوله از این فیبر ساخته شده) و فیبر نایلون را اختراع کرد و ... . اواخر قرن 20، عواملی باعث افت عملکرد نوآوری بسته شدند. یکی از مهمترین این عوامل، افزایش ناگهانی تعداد و حرکت کارگران دانشی در بازار کار بود که این امر کنترل تخصص و ایدههای آنها را برای شرکتها به شدت سخت میکرد. عامل مهم دیگر، افزایش دسترسی به سرمایهی خطرپذیر خصوصی بود که به شرکتهای تازه تاسیس این امکان را میداد که سرمایهی لازم برای تجاریسازی ایدهی خود را تامین کنند. حال مدل نوآوری بسته به خطر افتاده بود. اگر شرکتی هر چه زودتر به تجاریسازی نوآوری خود نپردازد، رقبایش جای او را خواهند گرفت. البته با عوامل نوظهور در اواخر قرن 20، رقبا لزوما شرکتهای بزرگ دیگر نبودند. اکثرا استارتآپهایی بودند که توسط سرمایهگذاران خطرپذیر تامین سرمایه میشدند. اگر شرکت مذکور در عملی کردن نوآوری خود به مشل میخورد میتوانست وارد بورس شود یا در ازای مبلغ قابل توجهی خریداری شود. در هر صورت، استارتآپ موفق عموما به دنبال دوباره سرمایهگذاری کردن پول به دست آمده نبود. بلکه به دنبال نوآوری بیشتر خارج از استارتآپ چشم میدوخت. بدین گونه، چرخهی نوآوری سنتی براساس مدل نوآوری بسته شکسته شده بود.
در مدل جدید نوآوری، نوآوری باز، شرکتها علاوه بر ایدههای داخلی، ایدههای خارجی را نیز تجاریسازی میکند. به طور خاص، شرکتها میتوانند ایدههای داخلی را از طریق کانالهای خارجی کسب و کارهای موجود تجاریسازی کنند تا برای سازمان خود ارزشآفرینی کنند. بعضی ابزارها، برای این هدف شامل استارتآپها ( که ممکن است توسط شرکت تامین سرمایه و از بعضی پرسنل شرکت بهر بگیرند.) و قراردادهای لایسنسینگ میشود. همچنین، ایدهها میتوانند از خارج از شرکت نشئت بگیرند و برای تجاریسازی به داخل شرکت آورده شود. به بیان دیگر، مرز بین شرکت و محیط اطرافش دارای گذرگاههای زیادی است که به نوآوری اجازه میدهد تا بین این دو راحتتر حرکت کند.
در ریشهی خود، نوآوری باز بر پایهی چشمانداز دانش فراوان است که باید به سرعت استفاده شود اگر قرار است برای شرکتی که آن دانش را تولید کرده، ارزشی بیافریند. اما، شرکت نباید دانشی که تولید میکند را محدود به مسیرهای بازار داخلی خود کند و نباید این مسیرهای داخلی لزوما به این محدود باشد که فقط دانش داخلی شرکت را به بازار عرضه کند. مدل نوآوری باز ضد این را پیشنهاد میکند. برای مثال، شرکت نباید مالکیت فکری خود را از لحاظ حقوقی محدود کند بلکه باید از استفادهی دیگران از آن مالکیت فکری از ظریق قراردادهای لایسنسینگ، سرمایهگذاری مشترک و سایر قراردادها سود به دست بیاورد.
یک تفاوت بزرگ بین نوآوری باز و بسته در این است که شرکت چگونه ایدهها را غربال میکند. در هر پروسهی تحقیق و توسعه، محققان و مدیرانشان باید پروپوزالهای خوب و بد را از هم جدا کنند تا بتوانند پروپوزالهای بد را حذف کنند و تا بتوانند به دنبال پروپوزالهای خوب بروند و آنها را تجاریسازی کنند. هر دو مدل نوآوری، در حذف "غلطهای مثبت" (یعنی ایدههایی که در ابتدا ممکن است امیدوار کننده برسند.) کارآمدند، اما نوآوری باز میتواند "غلطهای منفی" (یعنی ایدههایی که در ابتدا امیدوارکننده به نظر نمیآیند ولی در آینده به طرز قابل توجهی ارزشمند خواهند بود.) را نجات دهد. شرکتی که بیش از اندازه به داخل خود متمرکز است -یعنی، شرکتی با مدل نوآوری بسته- در معرض این است که تعداد زیادی از فرصتهای به وجود آمده توسط "غلطهای منفی" را از دست بدهد؛ چون، بسیاری از آنها خارج از کسب و کار شرکت خواهند بود یا نیاز به ترکیب شدن با یک فناوری خارج از شرکت است. این مورد، برای شرکتهایی که سرمایهگذاری بلندمدت قابل توجهی در تحقیق کردهاند و بعدا متوجه میشوند که بعضی از ایدههایی که ارزش بالای تجاری داشته را رها کردهاند، بسیار دردناک خواهد بود.
تا به اینجا بحث نکردهایم که بگوییم همهی شرکتها و صنایع از مدل نوآوری باز استفاده کردهاند یا در آینده از آن استفاده کرد. در مورد بحث مدل نوآوری به کار گرفته شده، کسب و کارهای گوناگون در طیفی قرار میگیرند؛ از تقریبا نوآوری بسته تا نوآوری کاملا باز. برای مثال، صنعت راکتور هستهای مدل نوآوری تقریبا بسته دارد؛ چون، بیشتر به ایدههای داخلی متکی است، پویایی کمی برای نیروی کار در بازار کار دارد، سرمایهی خطرپذیر ناچیزی دارد، استارتآپهای کم و ضعیفی دارد و نهایتا تحقیقات کمی در دانشگاهها انجام میشود. اینکه این صنعت اصلا به مدل نوآوری باز حرکت میکند یا خیر، جای سوال و تردید دارد. در سمت دیگر طیف، صنعت نرمافزار را در نظر بگیرید. کاملا مدل نوآوری باز. ایدههای خارجی، حاکمیت تقریبا مطلق دارند. نیروی کار پویایی بالایی در بازار کار دارد. بیشترین سهم سرمایهی خطرپذیر را این صنعت دارد. تعداد استارتآپها بسیار بالاست و تحقیقات با مراکز دانشگاهی، تحقیقاتی و حتی فریلنسرها انجام میشود. بعضی از کسب و کارها، در حال حرکت به سمت نوآوری باز هستند.