پدرام الوندی
پدرام الوندی
خواندن ۹ دقیقه·۴ سال پیش

بلوای حقیقت

در زمانه‌ای هستیم که بیش از هر دوره تاریخی دیگری «خبر» داریم اما نمی‌دانیم «حقیقت» چیست؛ خبری از آن نیست و گمشده این روزهای اکوسیستم خبر «حقیقت» است.

بازیگران متعدد و گمنام در این اکوسیستم خبر تولید و توزیع می‌کنند. بسیاری از آن‌ها را نمی‌شناسیم و دست‌کم تا همین اواخر درباره آن‌ها اطلاعات کمی وجود داشت. این روزها کتاب‌ها و مقالات بیشتر و بیشتری درباره خبرجعلی و کتمان حقیقت در پس انبوه اطلاعات منتشر می‌شود. بحث برسر آنچه که واقعاً اتفاق افتاده، منازعه‌ای ناتمام در رسانه‌ها و پلتفرم‌های اجتماعی است. عکس‌های دستکاری شده که، زمانی خط قرمز روزنامه‌نگاری بودند، امروز سر از حساب توییتر رییس‌جمهوری آمریکا در می‌آورند. وقتی اصالت خبر در فضای رسمی خریداری ندارد یک کانال تلگرام بی‌نام و نشان برای بزرگترین سازمان‌های رسانه‌ای و روابط عمومی بحران خبری درست می‌کند و در این بحران منافع جریان‌های سیاسی و اقتصادی رقیب برآورده می‌شود.

حقیقت،‌ مهمترین کالایی است که این روزها همه در جست‌وجوی آنند. برای شناخت دقیق‌تر از موقعیتی که در آن هستیم باید به سراغ زمینه‌های تحویل در اکوسیستم خبر برویم. مهمترین بازیگر این اکوسیستم تا پیش از ظهور اینترنت، دولت‌ها و جریان‌های قَدَر سیاسی بودند. داشتن یک روزنامه، یک ایستگاه رادیویی و یا یک شبکه تلویزیونی هم به پول زیاد و هم به شبکه‌ای از روابط نیاز داشت که همه از آن بهره‌مند نبودند. روزنامه‌ها هر روز باید صدها نامه را بررسی می‌کردند که شهروندان سوژه‌ها و درددل‌هایی را برایشان نوشته بودند. انحصار تحریریه‌ها در گزینش آنچه که باید برجسته شود پررنگ و پرحجم بود. در ایرانِ پس از انقلاب یک ستون تماس‌های تلفنی مخاطبان در روزنامه سلام در دهه هفتاد یک نوآوری رسانه‌ای پرطمطراق به حساب می‌آمد. گشایشی اندک اما پیشرو که فرصتی برای طرح صداهای جدید در فضای رسانه‌ای آن روزها بود.

امروز – آبان ماه ۱۳۹۸ – اوضاع البته دگرگون است. پلتفرم‌های اجتماعی بازیگران اصلی اکوسیستم خبر هستند. مرزهای میان ذی‌نفعان خبر محو شده است. دوگانه روزنامه‌نگار/تولیدکننده و مخاطب/دریافت‌کننده ماهیت پیشین خود را از دست داده است. تولید و توزیع خبر به فعالیتی همگانی و همه‌جایی تبدیل شده است. شهروندخبرنگارها در فضاهای تعاملی وب حضور دارند و در فرآیندهای مربوط به خبر مشارکت می‌کنند. موضوعی که اگرچه همه با خوش‌بینی سراغش رفتند و گمان می‌رفت به دموکراتیک‌تر شدن عرصه خبر و تولد حوزه‌های عمومی خُرد و تعاملی تبدیل شود، اما رویدادهای بعدی به گونه‌ای پیش رفت که در فاصله زمانی‌ای کوتاه این فرصت به سیاه‌چاله‌ آگاهی و ابزاری برای مواجهه با رواداری و منش دموکراتیک‌ در جهان تبدیل شده است.

پیش از این صاحبان قدرت به طور عام مهمترین تولیدکنندگان خبرجعلی بودند. راه‌اندازی اولین روزنامه‌ها و اداره مهم‌ترین رسانه‌ها با کسانی بود که صاحبان قدرت‌های ملی و فراملی بودند. امروز اما، روزگار سلطه پلتفرم‌هایی است که براساس میزبانی کاربران و داده‌های آن‌ها طراحی شده‌اند و کار می‌کنند. کار اصلی فیسبوک و تلگرام و واتسپ و اینستاگرام این است که بخش بیشتری از وقت کاربران را به خودشان اختصاص دهد. «ماندگاری بیشتر» کاربران، مهمترین موضوعی است که پلتفرم‌ها دنبال آن هستند و راز ماندگاری کاربران نیز در رضایت حداکثری آن‌ها از ابزارها و محتواهایی است که در پلتفرم‌ها عرضه می‌شود. یک مخاطب/کاربر ممکن است روزنامه‌ای را که با خط فکری‌اش سازگار نیست نخرد و نخواند. مواجهه‌اش با آن را کم می‌کند. اما در مورد شبکه‌های اجتماعی باید چه کرد؟ احتمالا به همین دلیل است که مهندسان کامپیوتری که پشت این پلتفرم‌ها هستند به گونه‌ای این شبکه‌ها را طراحی کرده‌اند که نارضایتی به حداقل برسد. شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌های موبایلی برخلاف رسانه‌های سنتی با مسؤولیت‌زدایی از خودشان در قبال محتوا و سپردن اولویت‌دهیِ محتوا به ذائقه کاربران به طور آشکاری کمک کرده‌اند تا مردم در معرض اخباری که نمی‌پسندند قرار نگیرند. کاربران این پلتفرم‌ها در حباب‌هایی از اطلاعات دلخواه و مطلوب قرار گرفته‌اند و احتمال اینکه یک خبر یا تحلیل نادرست در فضایی گفت‌وگویی (مشابه زمان تولد وبلاگ‌ها) به نقد و بررسی گذاشته شود و صداهای مختلفی شنیده شوند کمتر و کمتر شده است. آن‌ها کاربران را در فضایی قرار می‌دهند که تنها بازتاب صداهای مورد علاقه‌شان را بشنوند و ببینند. موسیقی گوش‌نوازی که همواره تکرار می‌شود. حلقه‌هایی از دوستان و آشنایان و همفکران راه می‌افتد و فضای پلتفرم‌ها را بیش از همیشه خودمانی می‌کند. دیگر خبری از مواجهه با «دیگری» نیست و همینجاست که این پلتفرم‌ها را به پاشنه آشیل رواداری و دموکراسی تبدیل می‌کند.

تجربه انتخابات آمریکا، که ترامپ را برای جهانیان به ارمغان آورد، نشان داد که اخبارجعلی به کمک ابزارهای ماشینی، مانند تبلیغات پولی در شبکه‌های اجتماعی، وارد حباب‌ها و حلقه‌های خودمانی می‌شوند. کار این خبرها عمیق‌تر کردن شکاف‌های گفتمان و معرفتی است. تمرکز بر روی حلقه‌های نازک زنجیر و برجسته کردن شور ملی و دینی و نژادی با هدف افزایش شکاف‌ و کاستن از روحیه دیگری‌خواهی و رواداری. این نگرانی وجود دارد که مهمترین دستاورد فناورانه این ابزارهای جدید همین باشد: افراط‌گرایی نژادی و قومی و مذهبی وسیاسی و اجتماعی. هر صورتی از افراط‌گری در فضای اخبارجعلی جذاب است و مورد توجه قرار می‌گیرد زیرا مستقیم باورهای عامیانه را هدف می‌گیرد و تمایز میان ما و آن‌ها را برجسته می‌کند.

مهمترین خواسته سفارش‌دهندگان خبرجعلی خرید «توجه» کاربران است. توجه برای صاحبان پلتفرم‌ها به معنای ماندگاری بیشتر است. بازی برد-برد برای مدیران فیسبوک و توییتر و تلگرام و همه سفارش‌دهندگان و تولیدکنندگان خبرجعلی. به دست آوردن توجه مخاطبان سبب می‌شود تا به طور ذاتی هر خبرجعلی مورد توجه رسانه‌های جریان اصلی نیز قرار گیرد. زیرا روزنامه‌نگاران نیز در کنار مردم عادی بخشی از مخاطبان خبرجعلی و همه اینها در کنار هم بازیگران هم‌تراز اکوسیستم جدید خبر هستند. با این تفاوت که روزنامه‌نگاران به ابزار توزیع با استانداردهای حرفه‌ای – با همه انتقادهایی که از این استانداردها شده است – هستند و شهروندان عادی فارغ از این استانداردها، براساس باورهای شخصی و تجربه زیسته‌شان با خبر جعلی مواجه می‌شوند و آن را می‌پذیرند یا رد می‌کنند. در این میان تولیدکنندگان خبرجعلی برای خرید این توجه از مخاطبان یا باورهای ایدئولوژیک را با خود  همراه دارند و یا برای پول این کار را می‌کنند. در جریان انتخابات آمریکا فقط در یکی از شهرهای کوچک مقدونیه یک صد سایت تولیدکننده خبرجعلی فعال بودند که اخبارجعلی مربوط به آمریکا را در سایت‌هایی ظاهرالصلاح منتشر می‌کردند و این محتواها از طریق تبلیغات و یا اکانت‌های پشتیبان این سایت‌ها به محفظه‌های انعکاسی وارد می‌شد جایی که گروه همفکران نیاز به محتوایی دارند که باورهای پیشین آن‌ها را تأیید کند. شاید برای همین زمان رأی‌گیری بسیاری از مخاطبان آمریکایی فکر می‌کردند اوباما مسلمان است یا پاپ به طور رسمی از ترامپ حمایت کرده است (دو تا از مهمترین دروغ‌های انتخابات آمریکا).

روزنامه‌نگاران به عنوان مهمترین بازندگان بسط و گسترش خبرجعلی خودشان در پاگرفتن این ویروس نقش مهمی داشته‌اند. تبدیل شدن سازمان‌های رسانه‌ای به خط تولید و توزیع خبرهای انبوه بدون اینکه فرصت کافی برای بررسی و تدقیق خبرها وجود داشته باشد و رقابت بیهوده و پراز مخاطره برسر سرعت انتشار اخبار سبب شده است تا روزنامه‌نگاری تبدیل به فعالیتی شود که نیک دیویس روزنامه‌نگار کهنه‌کار بریتانیایی آن «چورنالیسم» می‌نامد. چورنالیسم از دو واژه Churn out  و Journalism نشأت گرفته است. Churn out به معنای کیلوکیلو بیرون دادن یک کالا و تولید انبوه آن است. دیویس سال‌ها پیش از تولید اینترنت می‌نویسد که روزنامه‌نگاری از صحت‌سنجی محتواهایش فاصله گرفته و دچار چورنالیسم شده است. به عبارت دیگر ژورنالیست‌ها یک دسته اخبار را در تعداد زیاد و با سرعت بیرون می‌دهند، بدون اینکه از درستی آن‌ها مطمئن باشند... چورنالیسم تحریریه‌ها درنوردیده و توده خبرنگاران را مجبور کرده است ساعت‌ها برای بازیافت کپی‌های دست‌دوم و مطالب روابط عمومی‌ها وقت صرف کنند! دیویس انتقاد می‌کند که روزنامه‌نگاران بیش از هرچیز به دنبال این هستند که مواد خام عمدتاً دست دوم را دوباره و سریع بسته‌بندی کنند. مواد خامی که عملاً در خدمت منافع سیاسی یا تجاری کسانی طراحی شده که آن‌ها را تولید کرده‌اند. به روایت دیویس باید گفت که روزنامه‌نگاران در عمل به بخشی از جریان انتقال و توزیع اخباری تبدیل شدند که استانداردهای پیشین روزنامه‌نگاری را با خود نداشتند.

تاریخ تبلیغات سیاسی یا به طور دقیق‌تر پروپاگاندا با اصحاب قدرت آغاز می‌شد. همواره برای جریان‌هایی که در قدرت بودند و هستند و رقبایشان، تسلط بر فضای عمومی حائز اهمیت بوده است و آن‌ها مالکان اولیه ابزارهای تولید و توزیع خبر بوده‌اند. این روزها هم که در دوران زوال نسبی رسانه‌های جریان اصلی و بزرگ هستیم. جریان‌های قدرت به عنوان مهمترین بازیگران هدف‌دار در اکوسیستم رسانه سفارش‌دهنده اصلی اخبار جعلی هستند با این تفاوت مهم که دیگر لازم نیست در لایه‌هایی از استانداردهای حرفه‌ای محتوا پیچیده شود، ابزارهایی که پلتفرم‌ها در اختیار مشتریان می‌گذارند امکان ارسال پیام‌هایی سفارشی‌سازی شده به تک تک کاربران براساس سلیقه آن‌ها را فراهم کرده است. کافیست محتوای مورد نظر کوتاه و نسبتا مبهم، ولی با تعلیق نسبی، مرموز و سوار بر باورهای عامه نوشته شود. باورهایی مثل تئوری توطئه و عبارت مشهور «این هم کار خودشونه» و دو سه دهه قبل‌تر عبارت مشهور «کار کار انگلیس‌هاست» و خلاصه اینکه شورانگیزیِ بی‌مایة تهی‌، دست بالا را در تولید و توزیع خبر جعلی با خود همراه دارد.

البته تولید خبرجعلی به جریان‌های قدرت محدود نیست. قدرت جریان‌های خُرد را نباید دست کم گرفت. اقلیت‌های قومی و دینی، اپوزیسیون سرکوب شده سیاسی،‌ هواداران دوآتشه ورزشی و اخیراً سلبریتی‌ها و اینفلوئنسرهای رمانتیک و احساسی نیز در دام خبرهای جعلی افتاده‌اند و حاشیه‌های زیادی به بار آمده است. سرآمد همه اینها هم اوباش اینترنتی یا ترول‌ها هستند که از سوی سفارش‌دهندگان اخبار جعلی برای حمله به حساب‌های کاربری بانفوذ و اثرگذار اجیر می‌شوند تا این صداها را خفه کنند و معمولاً هم به دلیل تعداد زیادی که دارند، زبان بی‌پروایی که به کار می‌بندند و ابزارهای ماشینی متعددی که از آن‌ها حمایت می‌کند در کنترل صداهای مستقلِ صاحب ایدة در اقلیت، موفق عمل می‌کنند.

خبرجعلی با همین مسیری که پیش آمده، دسترسی به حقیقت و دقیق‌تر بگویم حتی ناخنک زدن به آن را هم دشوار کرده است. منازعه اصلی سال‌های پیش‌رو را حتما باید منازعه برسر حقیقت دانست. دونالد ترامپ همان روزهای اولی که روی کار آمد در مورد میزان شرکت‌کنندگان در مراسم تحلیفش با روزنامه‌ها درگیر شد. خودش و سخنگویش وقتی با استدلال رسانه‌ها روبرو شدند که شواهد (Facts) نشان می‌دهد مشارکت کافی نبوده است، با اعتماد به نفس گفتند که شواهدی جایگزین (Alternative Facts) در اختیار دارند که خلاف این را نشان می‌دهد. پلتفرم رسانه‌های اجتماعی اتفاقاً مهمترین دستاوردش همین است که برای هر نسخه‌ای از حقیقت (Truth) می‌توان به اندازه کافی شواهدی نشان داد.

کاهش اعتماد به کلیت اکوسیستم خبر و کاهش سرمایه اجتماعی به طور عام نخستین و آشکارترین پیامدهایی هستند که خبرجعلی با خودش به دنبال دارد.‌ فرار از گفت‌وگو و پرهیز از رواداری به مهمترین پیامد استفاده دائمی از پلتفرم‌ها تبدیل شده است. الگوریتم عملکردی آن‌ها به گونه‌ای طراحی شده که حتی شانس مواجهه تصادفی با افراد غیرهمفکر را کاهش داده است و به همین دلیل احتمال تأیید خبرجعلی میان گروه‌های همفکر و باور آن افزایش یافته است. کارکرد اخبارجعلی در کشورهای مختلف مخصوصاً در زمان‌های نزدیک به انتخابات این گمان منفی را تقویت کرده است که پلتفرم‌ها با مسؤولیت‌زدایی نسبتاً تام از خودشان و بازگذاشتن دست سفارش‌دهندگان اخبار جعلی به گسترش افراط‌گری در همه قالب‌ها کمک کرده‌اند. هم افراطی‌گری سیاسی و هم قومی و هم دینی در بستر این شبکه‌ها جانِ بیشتری گرفته و بهتر به مخاطبانش دسترسی پیدا کرده است. شعارهای عامه‌پسندِ دل‌ربا مشتری بیشتری دارد وهرچه مسیر تولید و توزیع خبرجعلی به زبانی عامه‌پسند و پوپولیستی نزدیک‌تر می‌شود و به همبستگی درون‌گرایانه و دیگری‌گریز بیشتر دامن می‌زند، موفق‌تر می‌شود و جذابیت بیشتری دارد. مخاطبان خبرِ رسانه‌ها (در معنای عام رسانه‌های سنتی و شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌های موبایلی) بیش از هرزمان دیگری در دل سیاهی «زیست‌بوم گمراهی» نیازمند راهنمایی و هدایت هستند. نور لازم برای تاباندن به این زیست‌بوم گمراهی را سوادرسانه‌ایِ انتقادی و بخشی دیگر را رسانه‌های پیش‌روی حقیقت گرا تأمین می‌کنند.

پساحقیقتروزنامه‌نگاری
روزنامه‌نگار و نویسنده | پژوهشگر ارتباطات و رسانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید